w w w . a h l e b a i t p e d i a .com
دانشنامه اهل بیت
حدیث


سی و ششمین نشست تاریخ کلام امامیه با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد تقی سبحانی روز سه شنبه 23 آذر 95 در بنیاد فرهنگی امامت برگزار شد.

 

آنچه در ادامه می آید مشروح این نشست است:

 

بحث ما در باب جریان کلامی است که توسط امام سجاد (ع) در مدینه و امتداد آن در کوفه به جریان افتاد و ویژگی‌ها و فرآیندی که این جریان کلامی در طول سه دهه در تاریخ تشیع خودنمایی کرد.



عرض کردم که به‌عنوان مقدمه باید به دو نکته توجه کرد:

 


1.    جایگاه علمی و معرفتی امام سجاد (ع) در طول سه دهه امامت؛ خود این نشان می‌دهد برآیند حرکت امام سجاد (ع) برخلاف آن چیزی که تحلیل می‌شود فرهنگی و فکری است.


2.    نگرش سیاسی امام سجاد (ع): در این دوران تاریخی نگرش سیاسی شخصیت‌های بزرگ در تحلیل دیدگاه‌های فکری و فرهنگی آن‌ها مؤثر است.

در بخش اول اشاره شد که همه مصادر غیر شیعی اعتراف دارند که آن چیزی که از شخصیت امام سجاد (ع) در پایان دوران امامت برجای ماند یک شخصیتی است که هم بعد سیاسی و اجتماعی برجسته‌ای دارد و شاید برجسته‌ترین شخصیت سیاسی در دوران خود ایشان باشد امام سجاد (ع) است و ویژگی تدبیر و خردمندی است و هم از سویی شخصیتی است معرفتی، عالم، فقیه، محدث و رهبری جریان‌های فکری و فرهنگی

این ویژگی در آثار و شخصیت‌های مختلف بروز کرده است.

از شخصیت‌های معاصر امام سجاد (ع) و از کسانی شاگردی ایشان کرده‌اند و حتی کسانی که در طبقه‌ای بالاتر به‌حساب می‌آمدند. افرادی مانند سعید بن مصیب که از فقهای سبعه مدینه است. همگی اعتراف کرده‌اند که آن حضرت در علم و فقه و حدیث برجسته بلکه بی‌نظیر هستند.

این کلیت قضیه است ولی به این مقدار نباید اکتفا کرد؛ زیرا در زندگانی آن حضرت نکاتی وجود دارد که باید روشن کنیم تا راهمان برای بحث‌های بعدی هموار شود و به‌تدریج از اقوال به زیرساخت‌های شخصیتی آن حضرت مراجعه کنیم.


شیوه تعامل فکری فرهنگی امام سجاد (ع) با گروه‌ها و شخصیت‌های معاصر

حضرت با دو عنوان محدث (کسی که روایات و حدیث و سنت پیامبر را منتقل می‌کند) و عنوان فقیه شناخته می‌شود. در کنار این‌ها یک واژه‌ای در تراجم اهل سنت وجود دارد که ایشان «اهل فضل» است. باید این واژه‌ها را از هم تفکیک کرد. مخصوصاً در میان تراجم اهل سنت این تعابیر سه‌گانه را باید از هم تفکیک کرد. این‌ها هم به لحاظ داوری در مورد افراد مهم است و هم جایگاه فرد را در زمانه خود نشان می‌دهد.

«اهل فضل»
تراجم اهل سنت اهل فضل را از اهل فقه تفکیک می‌کنند. در مورد امام سجاد (ع) به کثرت تعبیر «اهل فضل» شده است. ولی این برای بحث تاریخ فکر ما کافی نیست. نمی‌تواند به این تمسک کرد و نتیجه گرفت که ایشان جایگاه علمی معرفتی دارند. اهل فضل در تراجم اهل سنت به معنای شخصیت معنوی و اخلاقی است نه لزوماً فقهی یا حدیثی

«محدث»
او اهل روایت است.

«اهل فقه»
می‌دانید لزوماً فقها و راویان در این دوره یکی نیستند. کسانی اهل روایت هستند و فقیه نیستند؛ یعنی وقتی گفته می‌شود فقهای سبعه مدینه، غیر از محدثان و راویان بزرگ مدینه هستند. این‌ها فقیه به معنای خاص هستند و فتوا می‌دهند.

در مورد امام سجاد (ع) تعبیر این‌که اهل فضل بودند بلکه افضل قریش و بنی‌هاشم بود؛ اما این تعبیر برای تاریخ فکر اهمیتی ندارد. در بحث‌های امامت به این تعبیر تمسک می‌شود. یکی از محورهایی که شیخ مفید به آن تمسک می‌کنند همین اهل فضل بودن است که اعتراف همه علمای زمان به این است که ایشان افضل آن شخصیت‌های دوران خودشان هستند. ولی این در تاریخ فکر به‌تنهایی مهم نیست مهم این است که چهره و جنبه علمی و فرهنگی حضرت بازنمایی شود و این کار نشده یا خیلی ناقص مطرح‌شده است.

این بخش به‌عنوان دیگر غیر از اهل فضل مربوط است: یکی اهل روایت است و این‌که جایگاه حدیثی و انتقال میراث حدیثی در نزد حضرت چیست؟ و دیگری «اهل فقه» بودن است یعنی مرجع بودن در پاسخگویی به مسأله های ذهنی و عملی افراد جامعه.

باید به این مسأله نیز اشاره کنیم که وقتی در تاریخ نخستین از اهل فقه یاد می‌شود فقه به معنای امروز نیست. فقه یعنی فهم دین. ممکن است سؤال اعتقادی و اخلاقی باشد.

در مورد امام سجاد (ع) هم در عنوان فقهی ایشان مخالفان اعتراف کردند که آن حضرت افقه اهل زمان بود و هم در جایگاه روایی آن خضرت اعتراف شده است که ایشان از راویان بزرگ اسلامی است.

اما همه این‌ها باید تحلیل شود و دیده شود که جایگاه حضرت در کجا است؟

جایگاه روایی حضرت

مصادر کهن اعتراف کرده‌اند که آن حضرت اهل روایت هستند و روایت فراوان نقل کرده‌اند و جزو راویان کثیر الحدیث هستند.
ابن سعد: کان علی بن الحسین ثقه مامونا کثیر الحدیث عالیا رفیعا ورعا
شیخ مفید در الارشاد: و قد روی عنه فقهاء العامه من العلوم ما لایحصی کثره و حفظت عنه من المواعظ و الادعیه و فضائل القرآن و الحلال و الحرام و المغازی و الایام ما هو مشهور بین العلماء و لو قصدنا الی شرح ذلک لطال به الخطاب
این نشان می‌دهد که در اختیار ایشان روایات فراوانی وجود داشته است. فقهای عامه علوم فراوانی را از آن حضرت نقل کرده‌اند. اگر قرار باشد همه این روایات عامه را در مورد حضرت بیاوریم زمان زیادی طول می‌کشد.

تحقیقات صورت گرفته نشان می‌دهد که در کتب اهل سنت همین مقداری که مانده است روایاتی که از امام سجاد (ع) داریم چیزی بالغ‌بر صد روایت است. خیلی از این‌ها هم در کتب اصلی نقل نمی‌شود. همه قرائن نشان می‌دهد که تعبیر ابن سعد مبنی بر «کثیر الحدیث» درست است.

یک تعبیری در میان تعابیر مختلف از زهری آمده است که مبنا شده است و تراجم نویسان متأخر در اکثار روایت آن حضرت تردید کنند. روایت زهری بنابر نقل ابن عساکر چنین است:
ما رایت احدا افقه منه و لکنه کان قلیل الحدیث

زهری شاگرد خاص امام سجاد (ع) در مدینه است تا زمانی که عبدالملک مروان بر اوضاع مسلط می‌شود و دنبال شخصیت‌هایی می‌گردد ابوهریره وار احادیث مرود نظر را بسازند. زهری یک انسان فقیر و بیچاره‌ای بود که خود تراجم اهل سنت می‌گویند که در مدینه به دنبال یک لقمه العیش بود. عبدالملک مروان او را از شام خواست و در شام محور دستگاه حدیث سازی در دستگاه او شد و پایه حدیث سازی اهل سنت همین فرد شد.

روایات زهری در صحیحین حدود 4000 روایت است. اکثر روایات صحاح به زهری بازمی‌گردد. زهری کسی است که در دوران قبل از الحاق به عبدالملک، از شاگردان امام سجاد (ع) است. خودش می‌گوید: اکثر مجالست من با علی بن الحسین بوده است.

می‌گوید: از امام سجاد (ع) فقیه‌تر ندیدم ولی او قلیل الحدیث بود. این تقابل میان فقه و حدیث در آن دوران است.

خود ابن عساکر این عبارت را به معنای دقیقش نقل می‌کند که در چه زمانی زهری این حرف را زده است. زمانی که زهری در شام روایات اهل مدینه را به اعتبار راوی حدیث مدینه بودن نقل می‌کند و از او می‌پرسند تویی که این‌همه روایت نقل می‌کنی و شاگرد علی بن الحسین بوده‌ای چرا از او روایت کمی نقل می‌کنی؟

اینجا است که زهری این تعبیر را دارد.

قیل له ما لا تکثر الروایه عن علی بن الحسین قال کنت اکثر مجالسته ولکنه قلیل الحدیث. من زیاد با او بودم ولی او حدیث کمی نقل می‌کرد. بعداً خواهم گفت عبدالملک مروان بر محور زهری و سه نفر دیگر کل روایات مدینه و عراق را تصفیه می‌کند و این سنت در تاریخ حدیث نگاری اهل سنت ماند. برای این، تئوری و نظام حدیث‌شناسی ساختند که وقتی از زهری می‌پرسند چرا از امام سجاد (ع) حدیث نقل نمی‌کند با توجه به این‌که ملاک آن‌ها روایت نقل نکردن از اهل‌بیت (ع) است چنین پاسخی می‌دهد.

زهری دروغ می‌گوید زیرا خودش بارها نقل دارد و شواهدی وجود دارد که کاملاً در کنار امام سجاد (ع) است و روایات ایشان را می‌گوید.

این پاسخی است برای این سؤال که چرا روایات امام سجاد (ع) در میان جامعه بسط پیدا نکرد؟

نکته مهم‌تر این است که امام سجاد (ع) در استناد به راویان مشهور و قابل‌اعتنای اهل سنت امساک داشتند و طبق یک برنامه مشخص از ارتباط با حوزه‌های علمی روایی اهل سنت پرهیز می‌کردند. در زمان ایشان سرچشمه حدیث نبوی مدینه است. هنوز حدیث کوفه پا نگرفته است و بعد از سال 90 مرجعیت پیدا می‌کند.

امام سجاد (ع) از ارتباط با تمام حلقه‌های حدیثی مدینه پرهیز می‌کنند؛ به‌طوری‌که دائم مورد اعتراض قرار می‌گیرند که چطور است که شما در محافل اهل حدیث مدینه شرکت نمی‌کنید. برعکس حضرت سراغ کسانی می‌روند که از نظر اعتبار حدیثی در میان اهل سنت دارای این مقام نیستند و به تعبیر او از «اراذل اهل حدیث» هستند؛ مثلاً زید بن اسلم. خواهم گفت که او از راویان امام سجاد (ع) است و نشان می‌دهد که این رابطه کاملاً برعکس است. این نیشان می‌دهد که امام سجاد (ع) از طریق زید بن اسلم منویات خودشان را منتقل می‌کنند.

نکته مهم دیگر این است که در مسلک علمی امام سجاد (ع) عنایت تام وجود دارد که از اتصال سنت پیامبر با جریان عمومی اهل سنت پرهیز شود؛ یعنی باب جدیدی باز می‌شود تا روایات پیامبر بدون اتکا به جریان حدیثی اهل سنت منتشر شود.

به همین دلیل اهل حدیث اهل سنت هرزمانی که به روایات علی بن الحسین رسیدند یا آن را حمل بر خبر واحد کردند یا حمل کردند که این‌ها جزو مسائل و فتاوی است یا گفتند روایات حضرت مرسل است. این سه ویژگی است که در کتب تراجم در مورد حضرت گفته‌اند.

ذهبی: و حدث عن جده مرسله
سنت نبوی را مرسل نقل می‌کرد. از دیدگاه اهل سنت باید خط حدیثی آن‌ها را بگوید و امام این کار را نمی‌کند.

شافعی در کتاب «الرساله» زمانی که می‌خواهد بگوید اخبار واحد حجت است:
قال ابن ابی الحدید من مثل علی بن الحسین زین العابدین و قال الشافعی فی الرساله فی اثبات خبر الواحد وجدت علی بن الحسین و هو افقه اهل المدینه یعول علی اخبار الآحاد

علی بن الحسین که افقه اهل مدینه است به اخبار آحاد تمسک می‌کند ما که جای خود داریم. این اخبار آحاد معنای خاص خود را دارد.

آنچه در تاریخ زندگانی آن حضرت است از نظر انتقال میراث حدیثی یک شخصیت کاملاً فعال هستند ولی ویژگی انتقال حدیثی ایشان این است که بجای این‌که این را به سنت حدیثی عامه متصل کنند یک جریان جدید ایجاد می‌کنند و به تعبیر مخالفان به‌جای حدیث به فتوا رو می‌آورند.

روایات و نقل‌قول‌های فراوانی در کتب تراجم است که از ویژگی‌های ارتباطی امام سجاد (ع) با جریان حدیثی و فقهی مدینه حکایت می‌کند. این را بعداً وقتی می‌خواهیم شاگردان حضرت را عرض کنم خواهم گفت. ولی اجمالاً عرض می‌کنم که بعد از عاشورا مبنای اهل‌بیت (ع) در تعامل با جامعه اسلامی تغییر کرد. تا قبل از عاشورا تداخل با جامعه اسلامی استراتژی اهل‌بیت (ع) بود این است که صلح را می‌پذیریم تا به جریان اصلی برگردد ولی نشد.

امام سجاد (ع) از این نقطه جریان جدید حدیث را آغاز می‌کند. برای اولین بار در تاریخ تشیع یک رهبری دینی تلاش می‌کند جامعه شیعی را بر بنیاد مستقل معرفتی اداره کند. حتی امام حسن به‌عنوان یک شخصیت سیاسی خودش را رقیب حاکمیت سیاسی می‌داند و تلاش می‌کند این حق را برگرداند. از زمان امام سجاد (ع) پروژه بازگرداندن سیاست در دستور کار امامان شیعه نیست. سیاست حضرت بازگشت از نگاه برون‌گرایانه به نگاه درون گرایانه است. به لحاظ سیاسی با غیر مشروع دانستن حاکمیت سیاسی هرگونه تلاش برای درگیری و رقابت سیاسی حذف می‌شود.

عنصر دوم معرفتی است. حضرت تلاش می‌کنند رابطه میان شیعه و خودشان به‌عنوان رهبر جامعه از کل سنت رایج در زمان خودشان قطع کنند و این معارف را بر محور خودشان منتقل کنند.

همین سبب می‌شود روایات ایشان بایکوت شود و ایشان را به‌عنوان اهل فتوی در نظر بگیرند و خود حضرت شروع به ایجاد شبکه ارتباطی خاصی با جامعه شیعه می‌کنند.

سؤال: چرا تعبیر افقه بودن امام سجاد (ع) باعث نمی‌شود امام جزو فقهای سبعه شوند؟
پاسخ: به خاطر این‌که امام در زمره فقهای اهل سنت قرار نمی‌گیرند. در فقه آن حضرت اختلافی نیست و اگر اختلاف است اکثار روایت است. علی بن الحسین جزو جامعه اهل سنت تلقی نمی‌شوند. به‌صراحت عقایدی ابراز می‌کنند و به جریانی متصل هستند که از جریان عمومی اهل سنت جدا است. آن هفت فقیه کسانی هستند که در فقه اهل سنت مرجع هستند. ادل دلیل بر این‌که جامعه شیعه از این نقطه فاصله می‌گیرند و امام سجاد (ع) رهبری آن را بر عهده می‌گیرند همین دلیل است که علیرغم این‌که ایشان افقه مردم زمانه خودشان هستند جزو فقهای زمانه خود به‌حساب نمی‌آیند. از همین‌جا است که میان جامعه فکری فرهنگی اهل سنت و جامعه اقلیت شیعی مرزبندی می‌شود.

خواهم گفت از کجا واژه شیعه و سنت آمده است. دقیقاً سنت در مقابل رفض بود. کسانی قائل به سنت هستند که تبری نمی‌کنند.

به یک نکته مهم در قلیل الروایه بودن امام سجاد (ع) دقت کنید؛ مثلاً سعید بن مصیب در خود تراجم اهل سنت راوی روایت طلقا است ولی یک‌دانه روایت از سعید بن مصیب علیه بنی‌امیه مشاهده نمی‌کنید. معروف است که از دعات علیه بنی‌امیه در خفا بوده است ولی در علن و در انتقال چیزی نمی‌بینید. حتی اگر چیزی وجود داشته باشد در تدوین احادیث چیزی از این موارد مشاهده نمی‌شود؛ یعنی سعید بن مصیبی که در تراجم داریم که مخالف بنی‌امیه است در کتب حدیثی یک سعید بن مصیب دیگری از او دیده می‌شود؛ یعنی حکم سعید بن مصیب در کتب حدیثی با زهری که تا آخر با بنی‌امیه می‌ماند و خودش رسماً می‌گوید که این مقدار روایت علی بن ابیطالب را نقل نکردم هیچ فرقی نمی‌کند؛ یعنی جوی که بر فقها و محدثان اهل سنت حاکم می‌کنند اثری از این مخالفت‌های با بنی‌امیه دیده نمی‌شود. پس قلیل الروایه سه مبنای سیاسی و حدیث شناختی و تأسیسی امام سجاد (ع) دارد.


نکته دیگر این‌که از زمان امام سجاد (ع) امام باقر (ع) و امام صادق (ع) تا قیام عباسیان هرگونه مطالبه قیام توسط ائمه نفی می‌شود. این نفی معنایش این نیست که از حق خودشان گذشته‌اند. پروژه جدیدی در حال تحقق است و آن این است که آن جامعه نبوی باید ذیل امامت اهل‌بیت (ع) شکل بگرید؛ یعنی از رأس قدرت، امیدی به اصلاح ندارند. علما و مردم با حاکمیت سیاسی آن‌چنان با هم پیوند خورده‌اند که دیگر هیچ مجالی برای بازگشت به سنت پیامبر باقی نمانده است.

سؤال: چرا حضرت با جریان محمد حنفیه منعزلانه رفتار می‌کنند؟

خواهم گفت که چرا نه تعامل فکری می‌کنند و نه از لحاظ ارتباط با جامعه شیعه اختلال ایجاد می‌کنند. حضرت تا زمانی که محمد بن حنفیه هست جایگاه خود را به‌گونه‌ای ترسیم می‌کنند که دودستگی در جامعه شیعه اتفاق نیفتد ولی به‌تدریج از زیرپوست جامعه شیعه آن‌چنان یارگیری می‌کنند که عمده جریان اجتماعی شیعه به سمت امام سجاد (ع) می‌رود و جریان کیسانیه یک جریان اقلیت زیرزمینی می‌شود؛ یعنی وزنه امام سجاد (ع) توشه محمد حنفیه را دور خود جمع می‌کند. طبیعی است که سیاست امام سجاد (ع) با محمد حنفیه غیر از حکومت است. انعزال به معنای موازنه منفی است؛ با قدرت مخالفت می‌کنیم ولی درگیری نداریم. ولی با محمد حنفیه به گونه دیگری تعامل می‌کنند.

سخنران جلسه، در پایان به سؤالات حضار پاسخ گفت.

 

برای دریافت فایل صوتی نشست، اینجا را کلیک کنید!

 

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید