w w w . a h l e b a i t p e d i a .com
دانشنامه اهل بیت
حدیث
نویسنده مقاله: مسلم کامیاب، امیر محسن عرفان
منتشر شده در: انتظار موعود
رتبه مقاله: علمی- ترویجی
سال،شماره: بهار 1393، سال چهاردهم، شماره 44، (26 صفحه - از 137 تا 162)

چکیده:

پیدایش مدعیان دروغین مهدویت از چالش‌های مهم امامیه در روزگار غیبت صغرا بوده است. «احمد بن هلال عبرتائی»، ازجمله مدعیان شناخته‌شده در این روزگار است. در این پژوهش باهدف بررسی ادعاهای دروغین وکالت در روزگار غیبت صغرا، طرح ادعای دروغین احمد بن هلال عبرتائی بیان گردیده است. این مقاله با روش توصیفی – تحلیلی سامان‌یافته و برحسب هدف تحقیق از نوع اکتشافی و به لحاظ نوع داده‌های مورداستفاده، یک تحقیق کیفی است. همچنین سعی شده است ضمن طرح زیست‌نامه احمد بن هلال عبرتائی، به عوامل پیدایش چنین ادعایی از سوی وی اشاره شود. رفتارشناسی امام عصر (عج) در تقابل با او، ازجمله مباحث طرح‌شده در این پژوهه است. در پایان نیز به بازکاوی شخصیت رجالی احمد بن هلال عبرتائی می‌پردازیم. بحث پایانی نیز به انبوه روایات نقل‌شده از وی اختصاص دارد. به دلیل برخورد قاطع امام عصر (عج) با او، ادعای وی پیروان چندانی به خود جذب نکرد. البته مرگ وی در همان سال ادعای دروغین در این زمینه بی‌تأثیر نبوده است.

مقدمه
در روزگار غیبت صغرا، ادعای دروغین وکالت و نیابت بازار داغی داشت. برای نمونه می‌توان به افرادی همچون ابومحمد حسن شریعی، احمد بن هلال عبرتایی، محمد بن علی بن بلال، محمد بن نصیر نمیری و محمد بن علی شلمغانی اشاره کرد. ( طوسی،1411: 397 ـ 419). این ادعاهای دروغین در حوزه نیابت، سرانجامی جز رسوایی نداشت؛ زیرا شیعیان ملاک‌های سنجش و تشخیص را در دست داشتند و مدعیان وکالت را برای یافتن نشانه‌هایی بر صدق گفتارشان می‌آزمودند. نظارت دقیق امام زمان 4بر مسئله وکالت و نیابت سبب شد در قبال این ادعاهای باطل، نامه‌هایی مبنی بر دروغ بودن آن‌ها صادر شود.
نکته اساسی در خور یادکرد این‌که کار این عده ابتدا با نیابت خاص امام دوازدهم شروع می‌شد و پس از مدتی مدعی مقامات بالاتری می‌شدند که اعتقاد به تناسخ و حلول از جمله آن‌ها است. برای نمونه درباره عقاید محمد بن نصیر نمیری از مدعیان دروغین نیابت آمده که او به تناسخ ارواح و حلول، قائل و معتقد بود که خداوند در وجود امام علی 7حلول کرده است! او ادعای نبوت داشت و امام عسکری 7را خدا می‌پنداشت و اباحی‌گری را در فرقه خود مرسوم کرده بود (ر.ک: نوبختی، 1404: 35).
احمد بن هلال عبرتائی از جمله مدعیانی است که با انکار وکالت محمد بن عثمان و ادعای وکالت دروغین از مسیر هدایت منحرف شد. افزون براهمیتی که بر بازشناسی مدعیان دروغین مترتب است، شناخت وی به سبب کثرت روایاتش در منابع شیعی و حضور وی به عنوان دانشمند و محدث شیعی در روزگار حیرت شیعه، از اهمیت و ضرورت خاصی برخوردار است.
این جستار پس از بیان زیست‌نامه احمد بن هلال عبرتائی با رویکردی رجالی، تاریخی در تلاش است به پرسش‌های زیر پاسخ دهد:
1٫ چه عواملی سبب طرح ادعای دروغین از سوی وی شد ؟
2٫ امام دوازدهم و وکیل دوم در مواجهه با او چه عکس‌العملی از خود نشان دادند؟
3٫ آیا با توجه به طرح ادعای دروغین از سوی وی، روایات نقل شده از وی قابل پذیرش است؟
زیست نامه احمدبن هلال عبرتائی
احمدبن هلال عبرتایی، که نجاشی کنیه وی را ابوجعفر برمی‌شمرد (نجاشی، 1365: 83)؛ در سال 180ق. به دنیا آمد. وی از قبیله بنی‌جنید است (طوسی،1420: 83) و در بین رجالیون به عَبَرتائی شهرت دارد؛ «عَبَرتا» نام روستایی است از نواحی نهروان بین بغداد و واسط ( حموی،1995،ج4: 78). برخی نیز او را به کَرخ (طوسی،1411: 399) و بغداد (طوسی،1373: 384) نسبت داده‌اند. وی روزگار امام رضا7 تا سال هفتم غیبت صغرا را درک کرد و در سال 267 ق. در 87 سالگی در بغداد فوت کرد (طوسی،1420: 83). از محل دفن او در بغداد گزارشی نقل نشده است. شیخ طوسی در رجال خود وی را جزء اصحاب امام هادی و امام حسن عسکری8برمی‌شمرد (طوسی،1373: 384و397) و با توجه به جو خفقان و فشار سیاسی بنی‌عباس در آن زمان، از معدود کسانی بود که در زمان حیات امام یازدهم، حضرت مهدی4 را ملاقات کرد (طوسی ،1411: 357).
ملازمت وی با امامین عسکریین8و نقل احادیث از آن بزرگواران سبب شده وی را جزء عالمان و راویان حدیثی شیعه برشمرند. او از استادانی همچون محمد بن ابی‌عمیر که از ثقات امامیه وصاحب کتاب نوادر و حسن بن محبوب (که از اصحاب اجماع و صاحب کتاب المشیخه است) بهره برده و احادیثی نقل کرده است (حلی،1411: 202).
نجاشی دو کتاب «یوم و لیله» و « النوادر» را از تألیفات وی ذکر می‌کند و طریق خود به آن دو کتاب را ذکر می‌کند (نجاشی،1365: 83؛ آقابزرگ تهرانی، 1408، ج 24: 323)
جاسم حسین وی را از معدود متکلمانی می‌داند که بیش‌تر کتاب‌های شیعه را روایت کرده است (جاسم حسین، 1377: 163).
شیخ صدوق بر انحراف عقیده وی تأکید می‌کند. شیخ صدوق در کمال‌الدین او را «ناصبی» (صدوق،1395،ج1: 76) و شیخ طوسی در فهرست (طوسی،1420: 83) و رجال (طوسی،1373: 384) او را «غالی» معرفی کرده‌اند. البته مامقانی کاربرد واژه ناصبی را در چنین مواقعی به دلیل غلو احمد بن هلال می‌داند. وی دلیل اطلاق چنین واژ‌ه‌ای را بر غالیان به جهت گستره معنایی اصطلاح «ناصب» می‌داند (مامقانی، 1424، ج 8: 215).
بنابر تمایز این دو واژه در چرایی علت غلو یا نصب وی، مطلبی در مجامع تاریخی و یا رجالی یافت نشد.
مقام وکالت از ویژگی‌های او بیان شده است که از عبارت شیخ طوسی در کتاب الغیبه سابقه وکالت او برداشت می‌شود؛ زیرا وی را جزء وکیلان مذموم در فصل سفرای امام مهدی4 برشمرده است و در ذیل آن، توقیع وارد شده از ناحیه مقدسه را نقل می‌کند (طوسی،1411: 353)؛ اما در نقلی که کشی از توقیع می‌آورد، به درستی دانسته می‌شود وی سابقه وکالت نداشته و به دروغ ادعای وکالت کرده است:
… لَا رَحِمَهُ اللَّهُ بِمَا قَدْ عَلِمْتَ لَمْ یَزَلْ لَا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذَنْبَهُ وَ لَا أَقَالَهُ عَثْرَتَهُ دَخَلَ [یداخل]فِی أَمْرِنَا بِلَا إِذْنٍ مِنَّا؛ خدا او را نیامرزد و هرگز از گناه او نگذرد و خطایش را چشم‌پوشى نکند! بدون این‌که ما بپذیریم، خود را به ما بست (کشی، 1348: 535).
عبارت مذکور گویای این نکته است که وی اساساً وکیل نبوده وبا توجه به جایگاهی که داشته ادعای وکالت نموده و در امور اهل‌بیت : بدون اذن آن‌ها دخالت کرده است. جالب توجه آن‌که در بخش دیگری از کتاب الغیبه نیز نام وی جزء مدعیان دروغین نیابت ذکر شده است (طوسی1411: 399) که موید و گویای ادعای دروغین او است.
زهدگرایی افراطی از دیگر ویژگی‌های شخصیتی وی بوده است. کشی در شرح حال او به سفرهای متعدد وی به حج اشاره می‌کند که بیست بار آن با پای پیاده صورت پذیرفته است (کشی، 1348، 535). شاید بر اساس همین ترفند وی بوده که امام در توقیع خود خطاب به شیعیان، آن‌ها را از رابطه با او بر حذر می‌دارد و تعبیر «احْذَرُوا الصُّوفِیَ  الْمُتَصَنِّع؛ از این صوفی ریاکار برحذر باشید»؛ را در مورد او به‌کار می‌برد. (همان). آنچه در این زمینه جالب توجه به نظر می‌رسد این است که در میان مدعیان دروغین روزگار غیبت صغرا که توقیعی بر رد آنان صادر شده؛ فقط در مورد احمد بن هلال عبارت «صوفی ریاکار» به کار برده شده که گویای اتخاذ شیوه‌ و طریقه خاصی از سوی وی برای جذب مخاطب بوده است. ریاکاری‌های وی چنان جایگاهی به وی داده بود که برخی از شیعیان انحراف وی را نپذیرفتند تا این‌که از ناحیه مقدسه سه توقیع در طرد او صادر شد و این امر انحراف او را برای همگان باورپذیر کرد (همان). به هر روی، درخواست امام4 برای دوری شیعیان از او و نیز کاربرد واژه ریاکار برای او بر مذمت وی اشاره دارد.
احمد بن هلال پس از رحلت عثمان بن سعید، منکر وکالت محمد بن عثمان شد. بنابر گزارش ابوعلى محمد بن همام إسکافی، از چهره‌های سرشناس امامیه در روزگار غیبت صغرا و از دستیاران سفیر دوم و سوم، احمد بن هلال صرفاً به دلیل نشنیدن وکالت محمد بن عثمان منکر وکالت وی شد؛ اگرچه عثمان بن سعید را وکیل منصوص امام می‌دانست (طوسی،1411: 399).
این در حالی است که وکالت محمد بن عثمان از قبل به شیعیان گوشزد شده بود و امام حسن عسکری7 فرموده بودند:
اشهدوا علی أَنَّ عُثْمَانَ بْنَ سَعِیدٍ الْعَمْرِیَّ وَکِیلِی وَ أَنَّ ابْنَهُ  مُحَمَّداً وَکِیلُ ابْنِی مَهْدِیِّکُمْ؛ گواه باشید عثمان بن سعید عمرى وکیل من است و فرزندش، محمد بن عثمان وکیل فرزند من، مهدى است (همان: 356).
افزون برآن، عثمان بن سعید پیش از وفات به دستور امام به پسرش، محمد وصیت و او را به عنوان وکیل پس از خود تعیین کرده بود (صدوق،1395،ج2: 433). ازجمله تصریحات بر وکالت وکیل دوم توقیعی است که به دست محمد بن عثمان رسید که در آن وفات پدر به او تسلیت گفته شده او را جانشین پدر معرفی می‌کنند:
وَ کَانَ مِنْ کَمَالِ سَعَادَتِهِ أَنْ رَزَقَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَلَداً مِثْلَکَ یَخْلُفُهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ یَقُومُ مَقَامَهُ بِأَمْرِهِ و از کمال سعادت اوست که خداى تعالى فرزندى مثل تو به او ارزانى فرموده که جانشین و قائم مقام وى باشد(همان:510).
با توجه به موارد ذکر شده بهانه‌ای برای انکار وکالت محمد بن عثمان از سوی احمد بن هلال باقی نمی‌ماند، مگراین‌که بگوییم وی از وکالت محمد بن عثمان واقعاً اطلاعی نداشته که این مدعا باتوجه به این‌که وی از محدثین بوده و با سازمان وکالت در ارتباط بوده است، قابل پذیرش نمی باشد.
این نکته افزودنی است که رجالیون، بیش‌ترین اهتمام را در بازشناسی شخصیت وی داشته‌اند. در میان متقدمین، در کتاب‌های رجال نجاشی (نجاشی، 1407: 83)؛ الفهرست (طوسی، 1420: 83) و در رجال طوسی در میان اصحاب امام هادی 7(طوسی، 1373: 384) و امام عسکری7(همان: 397) و در رجال کشی(اختیار معرفه الرجال، 1409: 535)؛ رجال ابن‌داود (ابن داود حلی،جزء دوم، باب همزه: 425)؛ خلاصه‌الاقوال (علامه حلی، فصل اول، باب چهارم: 202 و خاتمه فایده ششم: 274) و ابن‌الغضائری به نقل علامه حلی (همان)؛ از اوسخن به میان آمده است و از متاخرین و معاصرین نیز می‌توان به کتاب‌های الوجیزه‌فی‌الرجال(مجلسی، 1420: 25)؛ منتهی‌المقال(حائری مازندرانی1416،ج1: 326)؛ خاتمه‌المستدرک (محدث نوری،1320، ج4: 58)؛ قاموس‌الرجال (تستری،1410،ج1: 671)؛ تنقیح‌المقال(مامقانی،1424،ج8: 207)؛ معجم رجال الحدیث (خوئی، 1410، ج2: 355)؛ مستدرکات علم رجال‌الحدیث (نمازی،1424،ج 1: 505)؛ نقدالرجال (تفرشی1418،ج1: 178) و موسوعه‌طبقات‌الفقهاء (سبحانی،بی تا،ج3: 111و112) اشاره کرد. که برخی از متأخرین تنها به نقل قول قدما بسنده کرده‌‌اند.
چرایی طرح ادعای دروغین نیابت از سوی احمدبن هلال عبرتایی
امامان شیعه در تعیین و نصب وکلا، با توجه به شرایط خاص، ازجمله وثاقت و عدالت، آن‌ها را انتخاب می‌کردند. تردیدی نیست که ریشه اصلی انحرافات و خیانت‌ها، فقدان نفس سلیم است. صرف نظر از این نکته، انحراف احمد بن هلال را می‌توان در چند امر برشمرد:
1٫ سوءاستفاده از شرایط زمانه
غیبت امام دوازدهم در سال 260ق، تحولی جدید در جامعه شیعه پدید آورد که تا مدتی دست کم بخش عمده‌ای از جامعه شیعه را به حیرت و سردرگمی دچار کرد. پیش از این، شیعیان همواره بر لزوم وجود امامی زنده و حاضر در هر عصری، به عنوان اصلی اساسی در دین تأکید داشتند و با غیبت آن حضرت، می‌بایست از مستور شدن امام خود دفاع کنند. برای درک وضعیت پیش آمده، باید به انشعابات شیعه در این روزگار توجه کرد. نوبختی چهارده فرقه (نوبختی، 1404: 79) و مسعودی بیست فرقه (مسعودی، 1374، ج2: 599) برای شیعیان ذکر می‌کنند. شاید به همین جهت بوده که از این روزگار به «روزگار حیرت» تعبیر شده است. این مشکل، محدثان و متکلمان امامی را بر آن داشت به تفصیل درباره مسئله غیبت و رفع حیرت به تألیف و خلق آثاری در این باره بپردازند و ابعاد آن را روشن کنند.
در کتاب‌هایی که در این دوره نوشته شده، به وجود و وقوع حیرت در این روزگار تصریح شده؛ حتی کتاب‌هایی تحت همین نام و یا با اشاره به مسئله حیرت و وقوع آن، نگارش یافته است. ابن‌بابویه قمی (متوفای 329)کتاب «الامامه و التبصره من الحیره» را نگاشت. وی در مقدمه کتابش می‌نویسد:
دیدم بسیاری از کسانی که پیمان دینی آن‌ها درست بود، و بر دین الاهی ثابت قدم بودند و خشیت آن‌ها به درگاه خدا آشکار بود، امر غیبت آنان را به حیرت واداشته و این دوران بر آن‌ها طولانی شده؛ به طوری که وحشتی بر آن‌ها داخل شده و اخبار وارد شده و آثار مختلف، ایشان را به تفکر واداشته است… از این رو، اخباری را گرد آوردم که پرده از این حیرت بردارد و اندوه را برطرف سازد و درباره عدد (امامان) خبر دهد و وحشت طول دوران غیبت را به انس بدل کند (ابن بابویه،1404: 9).
عبدالله بن جعفر حمیری از اصحاب امام هادی وامام عسکری 8 است و از مشایخ قم کتاب الفتره و الحیره را نگاشت (خوئی،1410،ج10: 140) و سلامه بن محمد ارزنی (م339)، ازبزرگان و فقهای امامیه که در عصر غیبت صغرا می‌زیسته است، کتاب الغیبه و کشف‌الحیره را تألیف کرد. به هر رو، این شرایط، فضا را برای سوءاستفاده مدعیان وکالت و نیابت مهیا می‌کرد (خوئی،1410، ج 8: 177).
از سویی دیگر، با بررسی تطبیقی روزگار وکیل اول و دوم متوجه می‌شویم روزگار وکیل دوم آغاز طرح ادعاهای دروغین نیابت بوده و برخلاف آن، عثمان بن سعید با مشکل چندانی از سوی مدعیان دروغین مهدویت مواجه نبوده است. این امر به شخصیت وجایگاه ویژه او در بین وکلا برمی‌گردد. او مورد اعتماد امام هادی و امام حسن عسکری 8 بوده و نزد مردم سابقه طولانی وپیشینه نیکویی داشته است و شخصیت والا و مسلّم وی نزد شیعیان هر ادعای دروغینی را با پیامد انکار از سوی شیعیان مواجه می‌کرد. از دیدگاه سید محمد صدر، روزگار نیابت عثمان بن سعید، روزگار ابتدایی غیبت صغرا بوده و حاکمان عباسی و مزدورانشان در پی یافتن امام مهدی7 بودند و فشارها بر امامیه در این زمینه مشهود و طبیعی بود سفارت و نیابت از امام در روزگار وکیل اول به منزله جهادی بزرگ و فداکاری برجسته‌ای بود. با این اوصاف، کسی جرأت ادعای دروغین نیابت را نداشت و چنین کاری هزینه زیادی را در برداشت. علاوه بر این، مردم در آغاز غیبت صغرا، با منصب سفارت چندان آشنایی نداشتند، بلکه این مسئله به زمان نیازمند بود (صدر 1412: 496).
2٫ اهمیت و جایگاه ویژه منصب وکالت
با توجه به مقام و منزلت والای وکالت و نیابت از امام در جامعه اسلامی و در میان مردم و این‌که شخص به این وسیله می‌توانست از امکانات مالی یا معنوی زیادی بهره‌مند شود؛ اشخاص زیادی ادعای منصب وکالت را در سر خویش می‌پرورانیدند و می‌توان فرض کرد احمد بن هلال مترصد استفاده از این منصب بوده که لازمه آن در ابتدا انکار وکالت محمد بن عثمان و سپس ادعای دروغین وکالت بوده است.
3٫ حسادت
در ریشه‌یابی علل و منشأ حسادت عواملی دخیل می‌باشد که می‌توان به مواردی همچون دشمنی و کینه‌توزی، به خود نازیدن، غرور و تکبر، اظهار شگفتی از داشته‌های دیگران، ترس از دست دادن داشته‌های خود، و خبث نفس اشاره کرد. در منابع تاریخی به صراحت به این علت در مورد احمد بن هلال اشاره شده است و حداقل می‌توان به عنوان فرضیه به این علت اشاره کرد؛ چرا که وی از دانشمندان و محدثین شیعه محسوب می‌شد و با توجه به سابقه وکالت و سنش نسبت به نیابت وکیل دوم حسادت ورزید و مخالفت خود را اعلام کرد. بعدها نیز حسادت محمد بن علی شلمغانی به سفیر سوم سبب طرح ادعای دروغین از سوی وی شد. منابع کهن به حسادت وی تصریح کرده‌اند. چنین تصریحی فرضیه حسادت احمد بن هلال را تقویت می‌کند.
یکی از پژوهشگران معاصر معتقد است ارتقای رتبه برخی از اعضای سازمان وکالت موجب تحریک روحیه حسادت در دیگران می‌شد. آنان با اخذ رویه مخالفت و کارشکنی کینه و حسادت درونی خود را نسبت به این دسته از وکلا و اعتراضشان را نسبت به امام معصوم7 بروز می‌دادند. از دیدگاه وی، احمد بن هلال از این گونه افراد است (ر.ک: جباری،1382،ج2: 643).
4٫ انگیزه‌های مالی
یکی از مهم‌ترین وظایف سازمان وکالت اخذ وجوهات شرعی از مردم و فرستادن آن‌ها برای امام بود. در برخی مواقع این وجوهات به مبالغ کلانی می‌رسید. از سوی دیگر، پراکندگی جمعیتی شیعیان و عدم تمرکز باعث شده بود این وجوهات مدتی در دست وکیلان باقی بماند. این امر سبب تحریک برخی از وکلای فزون طلب و دنیاطلب می‌شد و گاه به سرقت اموال دست می‌زدند.
در این زمینه گفتنی است سران اولیه واقفیه با طرح ادعای زنده بودن امام هفتم و توقف بر امامت او، اموال زیادی را به دست آوردند. سه تن از وکیلان، به نام‌های علی بن ابی‌حمزه بطائنی، زیاد بن مروان قندی و عثمان بن عیسی رؤاسی از سران اولیه وقف بودند که فقط نزد دو نفر از آنان، صد هزار دینار جمع شده بود. آنان برای این‌که دنیاطلبی‌شان برای مردم آشکار نشود، به کمک همین اموال، به ترویج عقاید بدعت‌آمیز خود پرداختند و درصدد جذب دیگران بر آمدند. اگرچه بزرگان اصحاب ائمه:، نظیر یونس بن عبدالرحمان و صفوان بن یحیی فریب واقفه را نخوردند (طوسی، 1411: 64؛ نجاشی، 1407: 197).
احمد بن هلال عبرتایی نیز براساس فزون‌طلبی و زیاده‌خواهی منکر نیابت وکیل دوم شد؛ چرا که امام در مورد او فرمود:
فَیَتَحَامَى مِنْ دُیُونِنَا لَا یَمْضِی مِنْ أَمْرِنَا إِیَّاهُ إِلَّا بِمَا یَهْوَاهُ وَ یُرِید؛ وجوهات را برای خود نگه داشته و از اجرای فرامین ما سر باز زده است؛ جز آن‌هایی را که به مذاق وی خوش آمده باشد (کشی، 1348: 816).
رفتارشناسی امام و وکیل دوم درمواجهه با احمد بن هلال عبرتائی
رفتار‌شناسی مواجهه امامان معصوم: با مدعیان دروغین، به معنای شناسایی شیوه برخورد آنان با پدیده مدعیان دروغین در زمان‌های مختلف است. به عبارتی، پاسخ‌گویی به این پرسش که امامان معصوم: با تکیه بر اصول، چه شیوه مناسبی برای مقابله با مدعیان دروغین مهدویت به کار می‌گرفته‌اند. در موضوع مورد نظر نیز به دنبال فرایند نوع مواجهه با احمد بن هلال در روزگار غیبت صغرا هستیم. نوع مواجهه با وی در این فرایند قابل طرح است:
1٫ تلاش برای هدایت و اتمام حجت با وی
بر اساس آیات نورانی قران، از جمله آیه «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» (رعد: 7)؛ یکی ازاهداف امامان: انذار و هدایت و زدودن ضلالت و انحراف در جامعه است امام باقر7 در روایتی می‌فرماید: رسول خدا6 بیم‌دهنده است و در هر دورانى از ما رهبرى است که آن‌ها را بدان چه پیغمبر خدا6 آورده رهبرى کند. سپس رهبران پس از وى على7 است و اوصیای بعد از او یکى پس از دیگرى  (کافی،1407، ج1: 191).
در منابع متقدم گزارش یا روایتی مبنی بر تلاش امام برای هدایت و اتمام حجت با احمد بن هلال یافت نمی‌شود؛ اما امام4 در یکی از توقیعات عبارتی به کار می‌برد که این عبارت گویای تلاش‌ها برای هدایت وی یا اتمام حجت با وی بوده است. امام وی را «یَسْتَبِدُّ بِرَأْیِهِ» (کشی، 1348: 535) به معنای «خود رأی» می‌خواند. آن‌چه از این عبارت به ذهن متبادر می‌شود، گویای وجود مذاکراتی بین احمدبن هلال و امام یا فرستادگان امام بوده است؛ اما وی به دلیل پافشاری بر عقیده باطل خویش از ادعای دروغین وکالت خویش برنگشته و از پذیرش وکالت وکیل دوم نیز سرباز زده است. طبیعی است استبداد در نظر و عقیده یک شخص در گفت‌ و گوها مشخص می‌شود.
2٫ برخورد شدید در قالب طرد، لعن و نفرین
برخورد شدید در زمانی صورت می‌گرد که ارشادهای امام مورد پذیرش مدعی قرار نگیرد، در مورد احمدبن هلال نیز نوع مواجهه امام از توقیعاتی که درباره او صادر شده است؛ مشخص می‌شود. با عدم پذیرش وکالت سفیر دوم، امام او را موردلعن قرار دادند (طوسی، 1411: 399) و یا در توقیع دیگری که از سوی قاسم بن علاء به دست اصحاب رسید، امام فرمودند:
ما درباره این ریاکار و متظاهر، ابن هلال، نظر خویش را اعلام داشتیم؛ چنان‌که می‌دانی خداوند گناهان او را نخواهد آمرزید و هرگز گناهان او را نخواهد بخشید.
در بیان علت این امر، امام می‌فرماید:
او بدون اجازه و رضایت ما، در کار ما دخالت می‌کند، مستبد و خود سر است و وجوهات امام را برای خود نگه داشته است.
در جایی دیگر نیز خواص شیعه را در مواجهه با او برحذر داشتند و فرمودند: «اِحْذَرُوا الصُّوفِیَ الْمُتَصَنِّع»  (ر.ک: کشی، 1348: 535). امام در ادامه توقیع می‌فرماید:
…در زمان حیاتش به عده قلیلی از دوستداران نزدیکمان اطلاع دادیم و به آن‌ها سفارش کردیم آن را به پیروان صمیمی ما ارائه دهند. ما برائت و دوری میجوییم از او؛ خدا او را رحمت نکند و برائت می‌جوییم از کسانی که از او کناره نگیرند(همان:535).
یا در توقیعی که درباره شلمغانی صادر شد، امام ضمن اعلام انزجار از شلمغانی از احمدبن هلال نیز اعلان انزجار نمود ( طوسی، 1411: 411). درتوقیع دیگری امام او را نفرین کرد که به واسطه نفرین امام، او به هلاکت رسید (صدوق،1395،ج2: 489).
در بیان چرایی این برخورد شدید در تقابل با احمد بن هلال، باید گفت امامان معصوم :در مواجهه با مدعیان دروغین مهدویت، میان کسانی که فریب مدعیان را می‌خوردند و کسانی که با یقین به حقیقت، ادعای دروغی را مطرح می‌کردند، تفاوت قائل بودند. ائمه در مواجهه با فریب‌خوردگان، سعی داشتند، حتی الامکان با برهان و دلیل و بیان عقاید صحیح و مناظره آنان را هدایت کنند. امام هنگامی که این امور در مورد سران ادعاگر کارساز نبود، تصمیمات شدیدتری اتخاذ می‌کردند. البته به نظر می‌رسد در تقابل ائمه: با جریانات انحرافی درون شیعی، این تصمیمات اتخاذ می‌شده است و در مورد کسانی که از اعیان شیعه بوده و دارای اعتقادات انحرافی بودند، به شدت اجرا می‌شده است.

به عنوان نمونه فارس بن حاتم قزوینی را می‌توان مثال زد که از وکلا و علمای شیعه بود؛ سپس منحرف شد، به غالیان پیوست، بدعت‌های فراوانی گذاشت و بسیاری از مردم را فریب داد. امام هادی 7ابتدا بسیار محتاطانه با وی برخورد کردند و شیعیان را از معاشرت و مشورت با وی برحذر داشتند (کشی، 1348: 327). با استمرار انحراف و فساد فارس بن حاتم، امام هادی 7طی دو مکتوب او را لعن و طرد کردند (ر.ک: طوسی، 1411: 213). شدت حساسیت و اهمیت این مسئله از تصمیم امام دانسته می‌شود که خون وی را هدر اعلام کرد و فرمود: هرکس مرا از دست او راحت کند و او را بکشد، من بهشت را برای او ضامن می‌شوم (کشی، 1409: 325).
عناد احمد بن هلال عبرتایی، از جمله مواردی است که قاطعیت در تصمیم‌گیری را در مواجهه با وی توجیه‌پذیر می‌کند؛ زیرا وی نه تنها در مقابل وکالت سفیر دوم سر تعظیم فرود نیاورد؛ بلکه بالاتر از آن، با مراجعه شیعیان به او و بیان نیابت محمد بن عثمان، او در برابر آنان موضع گرفت و به شیعیان گفت: «َأَنْتُمْ وَ مَا سَمِعْتُم ؛ شما را با گفته هایتان!» و این در حالی است که وکالت سفیر دوم سالیان قبل به آن‌ها گوشزد شده بود.
زمانه‌شناسی روزگار غیبت صغرا و نیز زمانه طرح ادعای دروغین احمد بن هلال ما را در چرایی اتخاذ چنین تصمیم قاطعی رهنمون می‌کند؛ زیرا در روزگار سفیر دوم موجی از ادعاهای دورغین وکالت به وقوع پیوست که در آن برهه زمانی سه تن از شخصیت‌های سابقه‌دار، یعنی احمد بن هلال، ابوطاهر محمد بن علی بن بلال و محمد بن نصیرالنمیری ادعای نیابت کردند که طبیعی است این ادعا، برخورد شدید امام را می‌طلبید. مضافا این‌که با غیبت امام دوران حیرت شیعه آغاز گشته و انشعاباتی در درون شیعه شکل گرفته، یا در حال شکل گیری است و عدم مقابله امام با خواص منحرف و آگاه سازی مردم از نوع انحرافات، احتمال تشکیل انشعابات دیگری را در درون شیعه تشدید می‌کرد.
پیامدهای ادعای دروغین احمد بن هلال عبرتائی
ادعاهای دروغین وکالت در روزگار غیبت صغرا خواسته و ناخواسته پیامدهای خاص خود را به دنبال دارد. برخی از این ادعاها، به پیدایش فرقه‌ای انحرافی منجر شد. به عنوان نمونه فرقه «نصیریه» منتسب به محمدبن نصیر فهری نمیری‌ است که از مدعیان دروغین وکالت در روزگار غیبت صغرا می‌باشد. اما آن‌چه درباره احمد بن هلال عبرتایی گفتنی است، این‌که ادعای او به تشکیل انشعاب و فرقه‌ای خاص منجر نشد. عباس اقبال در کتاب «خاندان نوبختی»، به نقل از کشی به فرقه «هلالیه» اشاره می‌کند و ظاهرا مشکور نیز به همین جهت نام این فرقه را در فرهنگ اسلامی ضبط کرده است اما در منابع اولیه، از جمله کشی از فرقه‌ای به نام هلالیه نام نبرده و به نوشته برخی از پژوهشگران معاصر انحراف وی به گونه‌ای نبوده است که برای خود دار و دسته‌ای تشکیل بدهد و فرقه‌ای به نام هلالیه راه‌اندازی کند (صفری فروشانی: 1380، ص75).
با این‌که فرقه‌ای مبتنی بر ادعای وی در زمان او تاسیس نشد؛ پیامدهایی برای ادعای وی متصور است که برخی مثبت و برخی منفی هستند. از جمله پیامدهای مثبت ادعای وی، بازنمایی اصالت جایگاه وکالت در روزگار غیبت صغرا بود؛ چرا که احمد بن هلال با وجود این‌که وکالت سفیر دوم را قبول نکرد؛ اصل وکالت را منکر نشد؛ بلکه شخص محمد بن عثمان را منکر گردید. شاید بتوان گفت عدم انکار نیابت به این دلیل بود که خود بتواند ادعای نیابت داشته باشد و از همین رو، خود ادعای نیابت کرد و با تلاش امام و محمد بن عثمان و سایر وکلا در ادعای خود ناکام ماند. ادعاهای دروغین نیابت در روزگار غیبت صغرا بهترین شاهد بر اصالت نیابت خاصه در این روزگار است.
از پیامدهای منفی ادعای وی، می‌توان به ایجاد شک و تردید در بین شیعیان اشاره کرد. وی از چنان شخصیت و جایگاهی برخوردار بود که انحراف وی برخی از شیعیانی که تحت‌تأثیر شخصیت وی بودند؛ به شک و تردید فروبرد. شک و تردید شیعیان را می‌توان از گزارش احمد بن ابراهیم مراغی متوجه شد. وی روایت می‌کند عده‌ای از شیعیان پس از صدور توقیعی در مذمت احمد بن هلال که به دست قاسم بن علاء رسیده بود، پس از دیدار با احمد بن هلال آن را انکار کردند و صدور توقیع دیگری را خواستار شدند (ر.ک: کشی، 1348: 536). عدم پذیرش مذمت احمد بن هلال از سوی برخی از شیعیان خود شاهدی است بر شک و تردید آنان در این زمینه.
ایجاد چالش در برابر وکیل دوم، از دیگر ابعاد منفی ادعای وی بود؛ با توجه به این‌که جامعه شیعی که در آن زمان از سوی وکلا اداره می‌شد، آنان با سختی‌هایی روبه‌رو بودند. آنان از سویی دغدغه حفظ جان و مکان امام را بر عهده داشتند و از سویی دیگر باید به مسائل دینی مردم و مشکلات معیشتی آنان اهتمام می‌ورزیدند و حل و فصل این امور در زمان محمد بن عثمان همچنان ادامه داشت؛ اما دغدغه و مشکل بزرگ وی بروز مدعیان دروغین نیابت و بابیت بود. ادعای دروغین وکالت از سوی احمد بن هلال از آن جهت که وی دارای سابقه ممتازی بود، چالش بزرگی برای وکیل دوم به حساب می‌آمد.
گونه‌شناسی روایات نقل شده از احمد بن هلال عبرتائی
در معجم رجال الحدیث در بیان تعداد روایات وی، به بیش از شصت روایت اشاره شده است (خوئی،1410،ج2: 355). برخی از این احادیث فقهی در ابواب مختلف، از جمله ابواب وضو (وسائل 1409، ج1: 210)، غسل (همان، ج2: 252)؛ صلاه (همان، ج4: 376) و حج (همان، 14: 71) نقل شده است. البته برخی از روایات نقل شده از وی به موضوعات تفسیری (رک: بحرانی، 1416،ج1: 207) و اعتقادی (نعمانی،1397: فصول مختلف ) مربوط می‌شود.
با بررسی صورت گرفته در کتاب‌های روایی، بیست و پنج روایت از احمدبن هلال در عرصه‌ مهدویت نقل شده است که موضوعات زیر را شامل می‌شوند:
ضرورت وجود امام در هر زمان، دو روایت (صدوق 1395،ج1: 204؛ صدوق،1378، ج1: 272)؛ امامت امامان دوازده‌گانه، دوروایت (صدوق، 1395،ج1: 253؛ کلینی،1407،ج1: 529)؛ امام مهدی4 امام دوازدهم؛ یک روایت (صدوق،1395، ج1: 256)؛ نص بر امامت امام مهدی4، سه روایت (صدوق، 1395، ج2: 324و همان، ج2: 333؛ طبری ،1413: 453)؛ مسئله غیبت، علل غیبت و دوران حیرت، چهار روایت (صدوق،1395،ج2: 481؛ نعمانی،1397: 150و همان:176وهمان: 185)؛ وجود سنت انبیای الاهی در موردامام مهدی4، دو روایت (صدوق، 1395،ج1: 145و همان، ج1: 318)؛ امامت در سنین کودکی، یک روایت (نعمانی،1397: 322)؛ رؤیت حضرت در کودکی، یک روایت (طوسی،1411: 353)؛ نشانه‌های ظهور، چهار روایت (صدوق،1395،ج2: 650؛ نعمانی،1397: 281وهمان:307؛ طوسی،1411: 440)؛ ویژگی‌ها و دستاوردهای عصر ظهور، دو روایت (صدوق،1395،ج1: 256ونعمانی،1397: 150)؛ نزول حضرت¬عیسی7، یک روایت (مجلسی،1403،ج 16: 366)؛ یاران حضرت، دو روایت (مفید،1413: 21وبحرانی،1374، ج 16: 366).
تمامی این روایات قبل از انحراف وی از او نقل شده است و در محتوای روایات نقل شده از وی مشکلی وجود ندارد.
بازکاوی شخصیت رجالی احمد بن هلال عبرتائی
در مورد پذیرش و عدم پذیرش روایات او در بین فقها و رجالیون گفت‌وگو فراوان است؛ چرا که در توثیق و عدم توثیق وی دیدگاه‌های مختلفی وجود دارد که در مجموع به سه دیدگاه کلی می‌توان اشاره کرد: در دیدگاه اول تمامی روایات احمدبن هلال تضعیف و پذیرش روایات وی انکار شده است. شیخ صدوق، شیخ طوسی در کتاب‌های استبصار و تهذیب الأحکام و علامه حلّی چنین دیدگاهی دارند.
دیدگاه دوم، روایات او را مورد پذیرش قرار می‌دهد. نجاشی در مورد احمد بن هلال می‌نویسد: «صالح الروایه، یعرف منها و ینکر، و قد روى فیه ذموم من سیدنا أبی محمد العسکری7» (نجاشی، 1365: 83).
مرحوم خویی در مدخل احمد بن هلال عبرتایی، پس از بیان اقوال علمای علم رجال؛ ضمن اشاره به فساد عقیده احمد بن هلال، قائل است فساد عقیده به پذیرش و عمل روایات او لطمه‌ای نمی‌زند؛ چرا که نجاشی او را «صالح‌الروایه» می‌داند. ذکر نام او در اسناد تفسیر قمی، کامل الزیارات، و نیز تفصیل شیخ طوسی مبنی بر پذیرش روایات او قبل از انحراف که خود دلیل بر توثیق احمد بن هلال از سوی شیخ طوسی است؛ از جمله قراین موجود در زمینه توثیق او می‌باشد(خوئی،1410،ج2: 358).
در این زمینه افزودنی است که آیت الله شبیری زنجانی ضمن اشاره به انحراف وی، روایاتش را می‌پذیرد و دلیل آن‌ را تعبیر «صالح الروایه» از سوی نجاشی و مقبولیت وی در میان طایفه می‌داند (زنجانى، 1419،ج‌20: 6327).
نکته اساسی در خور یادکرد این‌که در علم رجال میان فساد عقیده و عدم پذیرش روایت تلازمی نمی‌باشد. در بسیاری از موارد که به فساد عقیده راوی تصریح شده؛ ولی توثیق شده است. این مهم را می‌توان در مورد راویان واقفی در رجال نجاشی به وضوح مشاهده کرد. نجاشی برای عبدالکریم بن عمرو بن صالح خثعمی که از راویان واقفی است، عبارت «ثقه ثقه» را به کار می‌برد (نجاشی،1407: 245) و برای هفت نفرکه عبارتند از: ابراهیم بن صالح انماطی اسدی ( همان:24)؛ حسن بن محمد بن سماعه (همان: 40)؛ احمد بن حسن بن اسماعیل (همان: 74)؛ ادریس بن فضل بن سلیمان (همان: 103) ؛ حمید بن زیاد (همان:132)؛ عبدالله بن جبله (همان:216) ؛ وهیب بن حفص (همان:431) نیز عنوان ثقه به کار برده است.
دیدگاه سوم در مورد وی به تفصیل قائل می‌شود. ابن‌غضائری در این زمینه می‌گوید:
در احادیث منقول از احمد بن هلال باید توقف کرد؛ مگر روایاتی که احمد بن هلال از حسن بن محبوب از کتاب مشیخه و از محمدبن ابی عمیر از کتاب نوادر نقل کرده باشد؛ چرا که بیش‌تر اصحاب، این دو کتاب را دیده و بدان اعتماد دارند ( حلی،1411: 202).
مامقانی به ابن‌غضائری خرده می‌گیرد که وجود روایتی در کتاب‌های معتبری چون مشیخه و نوادر دلیل بر اعتبار و اعتماد به آن روایت نیست (مامقانی، 1424،ج1: 257).
به نظر می‌رسد روایات منقول از احمدبن هلال عبرتائی را نمی‌توان به طور مطلق ردّ کرد؛ بلکه اگر بین روایات منقول از وی قبل و بعد از انحراف تفصیل دهیم و روایات قبل از انحراف را پذیرفته و روایات بعد از انحراف او را نپذیریم، به صواب نزدیک‌تر است؛ چرا که قدما روایات منقول از احمد بن هلال را قبول کرده‌اند. در این جا می‌سزد شواهدی که این نظریه را تقویت می‌کند، بیان کنیم:
شیخ طوسی با این‌که وی را فاسد المذهب می‌داند؛ در بحث حجیت خبر واحد دیدگاهی بر این اساس مطرح می‌سازد که روایاتی که غالیان آن‌ها را نقل می‌کنند، اگر معلوم شود راوی، آن روایت را قبل از انحراف یا بعد از انحراف نقل کرده، به روایاتی که قبل از انحراف نقل شده عمل می‌شود و اگر بعداز انحراف نقل شده باشد، آن روایت ترک می‌شود. شیخ طوسی، احمد بن هلال عبرتایی را به عنوان نمونه مطرح می‌کند که به روایات او قبل از انحراف عمل می‌شود (خاتمه المستدرک،1417، ج7: 86).
شیخ صدوق در کمال‌الدین در سلسله اسناد یک روایت، در خصوص احمد بن هلال عبرتایی تعبیر «فی حال استقامته» دارد که گویای پذیرش چنین دیدگاهی از سوی وی می‌باشد (صدوق،1395، ج1: 204). همچنین مجلسی اول در شرح «مشیخه من لا یحضره الفقیه» در بررسی شخصیت رجالی احمد بن هلال می‌گوید:
شیخ با این‌که وی را ضعیف دانسته؛ روایاتی که از او نقل نموده است به صحت آن‌ها یقین داشته است؛ چرا که اخبار قبل از انحراف وی نزد ایشان ضبط شده و ملاک پذیرش روایات زمان نقل بوده و او در آن زمان صلاحیت نقل روایات را داشته است (محمد تقی مجلسی، 1406،ج47: 14).
از جمله شواهدی که پذیرش روایات احمد بن هلال را یاری می‌کند، وجود روایات وی در دو کتاب «کافی» و «من لا یحضره الفقیه» است؛ زیرا مبنای نویسندگان این دو کتاب، همان‌گونه که در مقدمه کتاب خود ذکر کرده‌اند؛ نقل روایات صحیح بوده است (کلینی، ج 1: 16؛ صدوق، ج 1: 3).
افزون بر این، با جست‌وجو در روایات، روایتی از احمد بن هلال یافت نمی‌شود که دارای غلو، یا اندیشه‌ای انحرافی باشد و این شاهدی است بر این‌که کسی بعد ازانحراف او به وی توجه نکرده و از او روایتی نقل نکرده است.
آنچه قابل توجه است این‌که او در همان سال(267ق) که انحراف عقیده پیدا کرد، از دنیا رفت (طوسی،1420: 84) و قاعدتا با توجه به توقیعات صادر شده کسی از او روایت نقل نمی‌کند. بنابراین، می‌توان دریافت بیش‌تر روایات منقول از او در زمان استقامت وی نقل شده است. به هر رو، اگر قرینه‌ای وجود داشت که او روایتی را بعد از انحراف خودش نقل کرده است، روایت او پذیرفته نمی‌شود.
تبیین رجالی عبارت نجاشی در خصوص احمد بن هلال عبرتائی
آن‌چه در تبیین کلام نجاشی- از آن جهت که مورد استناد برخی معاصرین واقع شده – ضروری به نظر می‌رسد؛ توضیح عبارات وی در خصوص احمد بن هلال است. در گام اول باید عبارت «صالح الروایه» را توضیح داد. این عبارت در رجال وی تنها در مورد احمد بن هلال استفاده شده و به معنای عدم جعل روایت از راوی (احمد بن هلال) است. طبق نظر برخی رجالیون این اصطلاح به زمان استقامت راوی اشاره دارد (مامقانی، ج 8: 218). نجاشی از عبارت «یُعرَف و یُنکَر» نیز در مورد احمد بن هلال بهره می‌برد. در تبیین این عبارتِ نجاشی دیدگاه‌های گوناگونی مطرح است . برخی این عبارت را به معنای عدم خلل در عدالت راوی دانسته‌اند (حسینی کاظمی، 1415، ج1: 164؛ کنی، 1379: 211). برخی دیگر، این عبارت را ذم روایت منقول از راوی می‌دانند؛ اگرچه بر ذم شخص راوی دلالتی ندارد (مامقانی، 1411، ج2: 299).
برخی دیگر عبارت «یُعرَف و یُنکَر» را به معنای اختلاف علما در عمل به روایات منقول از وی می‌دانند و این عبارت را دلیلی بر ضعف روایت نمی‌دانند (صدر، 1323: 437).
از دیدگاه برخی رجالیون، این لفظ از اسباب جرح و ضعف حدیث نمی‌باشد؛ ولی اگر در روایات تعارض به وجود آمد و در آن روایت در وصف راوی این عبارت به کار رفته باشد، یکی از اسباب مرجوحیت روایت، هنگام تعارض با دیگر روایات همین لفظ است.
آن‌چه در تبیین موضوع مورد بحث اهمیت فراوان دارد، این است که در علم رجال، گاهی از صفات عملی راوی سخن به میان می‌آید؛ مثل وثاقت، عدالت، فسق و بار دیگر از صفات علمی او سخن به میان می‌آید؛ مثل دقت درضبط، تخلیط، خبط ویک بار نیز به لحاظ مضمون اخباری که نقل می‌کند، راوی مورد توجه قرار می‌گیرد؛ همانند عبارت «یُعرَف و یُنکَر» که از میان این‌ها، تنها در مورد اول است که حجیت اخبار منقول از راوی زیر سؤال می‌رود. اما در دو مورد دیگر به طور مطلق نمی‌توان گفت این الفاظ بر جرح روای دلالت دارند. لذا اخبار از حجیت ساقط است و زمانی که این تعبیر در کنار تعبیر «صالح الروایه» قرار گیرد که بر توثیق و مدح راوی دلالت دارد؛ می‌توان به روایات او عمل کرد.
نجاشی عبارت سومی در مورد احمد بن هلال دارد که گویای مذمت او از سوی امام حسن عسکری 7 است. در این زمینه افزودنی است بنابر شواهد تاریخی موجود، تنها منبع طرد و ذم او توقیعات است که تمامی آن از ناحیه مقدسه، پس از شهادت امام حسن عسکری 7صورت گرفته است؛ چرا که با صدور توقیع در مذمت وی، شیعیان انحراف وی را نپذیرفتند و به همین دلیل سه توقیع از سوی قاسم بن علاء که از وکیلان ناحیه بود، به دست شیعیان رسید و اگر مذمت وی در زمان امام عسکری بود، برای پذیرش انحراف وی به توقیعات سه‌گانه نیازی نبود. از سویی دیگر، انحراف وی با انکار نیابت سفیر دوم و بعد از شهادت امام حسن عسکری7 آغاز گردید (بحرانی، 1429: 279).
نتیجه‌گیری
بر اساس آنچه گذشت، مهم‌ترین نتایج بحث عبارتند از:
1٫ احمد بن هلال عبرتائی در روزگار غیبت صغرا با انکار نیابت وکیل دوم، مورد طرد و لعن امام عصر4 وشیعیان قرار گرفت. ادعای وی پیروان چندانی به خود جذب نکرد و خیلی زود به رسوایی او انجامید. این امر به سبب برخورد قاطع امام عصر4 در تقابل با وی بود. البته مرگ وی در همان سال ادعای دروغین در این زمینه بی‌تأثیر نبوده است.
2٫ سوءاستفاده از شرایط زمانه، اهمیت و جایگاه ویژه منصب سفارت، دنیاپرستی و حسادت از جمله علل و عوامل پیدایش چنین ادعایی از سوی وی می‌باشد.
3٫ در پذیرش و عدم پذیرش روایات وی، با توجه به نظریه‌ای که اختیار نمودیم، باید میان قبل و بعد از انحراف وی تفصیل دهیم؛ بدان معنا که روایات قبل از انحراف وی پذیرفته می‌شود. تشخیص نقل روایت در زمان استقامت به قرینه نیاز دارد وبا توجه به این‌که احمد بن هلال در همان سال ادعا از دنیا رفته است و فضای جامعه هم طوری بوده که پس از انحراف کسی از او روایت نقل نکرده است؛ خود قرینه بر این است که روایات منقول از او در زمان استقامت وی بوده است .
4٫ توجه به سنخ رفتار امامان معصوم : در مواجهه با انحرافات و به خصوص روزگار غیبت صغرا، دارای اهمیت ویژه‌ای است که می‌تواند به مثابه الگویی برای جامعه امروزی شیعیان نقش‌آفرینی کند.
5٫ به هر رو، ضرورت‌های اهتمام به چنین موضوعاتی، علاوه بر ویژگی‌های خاص روزگار غیبت صغرا، نظیر وجود وکلای اربعه و موقعیت خاص زمانی که شیعیان اولین بار با آن مواجه می‌شدند؛ به نقش الگویی آن در مواجهه با مدعیان دروغین مهدویت در روزگار کنونی را پررنگ‌ می‌کند.
6٫ واپسین نکته آن‌که تنها مذهبی که توانست در میان شیعیان خود را در مرکز خلافت اسلامی حفظ کرده و حضور خود را نگه دارد، مذهب امامیه بود. این نکته گویای آن است که اقدامات صورت گرفته و مقدماتی که از پیش برای چنین تحولی ترتیب داده شده بود، و نیز مدیریت و رهبری امام زمان4، از چنان دقت و استحکامی برخوردار بود که به راحتی از گرفتاری اکثر شیعه در وادی فرقه‌سازی‌های مخرب جلوگیری کرده است. این موضوع زمانی اهمیت پیدا می‌کند که متوجه شویم شیعه امامی تنها مذهبی بود که به وجود مصداق متعین و مشخص برای عینیت رهبر خود اعتقاد داشت.

منابع

قرآن کریم.
1٫ ابراهیم، علی عزیز (1419ق). العلویون فی دائره الضوء، بیروت، مرکز الغدیر للدراسات الاسلامیه.
2٫ ابن ابی زینب، محمد بن ابراهیم (1397ق).الغیبه، مصحح: علی اکبر غفاری،تهران،نشر صدوق.
3٫ ابن اثیر،عزالدین ابوالحسن علی بن ابی الکرم (1385ق).الکامل،بیروت،دارالصادر.
4٫ ابن الفقیه، عبدالله احمد بن محمد اسحاق (1416ق). البلدان،تحقیق: یوسف الهادی،بیروت،عالم الکتب
5٫ ابن بابویه، علی بن حسین (1404ق). الامامه و التبصره من الحیره، قم، مدرسه امام مهدی.
6٫ ابن بابویه، محمد بن على (1413ق). من لا یحضره الفقیه ، مصحح: غفارى، على اکبر، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم
7٫ ابونصر سراج، (بی‌تا). اللمع فی التصوف، چاپ افست تهران، بی‌نا.
8٫ اصفهانی،محمد تقی،(1406ق). روضه‌المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه، دوم، قم، موسسه فرهنگی هنری کوشانپور.
9٫ بحرانی، سید هاشم، (1416ق).البرهان فی تفسیر القران، تهران، بنیاد بعثت.
10٫ بحرانی،محمد سند (1429ق). بحوث فی مبانی علم الرجال، قم، مکتبه فدک
11٫ تستری،محمد تقی (1410ق). قاموس‌الرجال، موسسه نشر اسلامی.
12٫ تفرشی، مصطفی(1418ق). نقد الرجال، قم، موسسه آل البیت.
13٫ تهرانی، محمد محسن (1408ق). الذریعه الی تصانیف‌الشیعه، قم،اسماعیلیان و کتابخانه اسلامی تهران.
14٫ جاحظ، عمرو بن بحر (1351ق). البیان و التبیین، قاهره، حسن سندوبی.
15٫ جاسم، حسین (1377).تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم، ترجمه محمدتقی آیت‌اللهی،تهران، انتشارات امیر کبیر.
16٫ جباری، محمد رضا (1382). سازمان وکالت و نقش آن در عصر ائمه، قم، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی.
17٫ جدیدی نژاد، محمد رضا (1380). معجم مصطلحات الرجال و الدرایه، قم، موسسه دارالحدیث. .
18٫ حائری، ابوعلی (1419ق). منتهی‌المقال،بیروت،موسسه آل البیت لاحیاء التراث.
19٫ الحریری، ابوموسی (1984م). النصیریون،بیروت، دارالاجل المعرفه.
20٫ حسینی‌کاظمی، محسن (1415ق). عده الرجال، قم، موسسه الهدایه الاحیاء التراث.
21٫ حلّى، علامه، حسن بن یوسف بن مطهر (1411ق). خلاصه الأقوال فی معرفه أحوال الرجال‌، قم، دارالذخائر.
22٫ خصیبی، حسین بن حمدان(1419ق).الهدایه الکبری،بیروت، البلاغ.
23٫ خویی،ابوالقاسم (1410ق).معجم رجال‌الحدیث، قم،مرکز نشر آثار شیعه.
24٫ زنجانى، سید موسى شبیرى،(1419ق). کتاب نکاح (زنجانى)، قم، مؤسسه پژوهشى راى‌پرداز.
25٫ سبحانی، جعفر،(بی تا).موسوعه طبقات‌الفقهاء، قم،موسسه امام صادق7.
26٫ صدر، سید حسن (1323ق). نهایه الدرایه فی شرح الوجیزه، بی‌جا، مطبع عمادالاسلام .
27٫ صدر،سید محمد (1412ق). تاریخ الغیبه الصغری، بیروت،دارالتعارف للمطبوعات
28٫ صدوق،محمد بن علی (1395ق).کمال‌الدین و تمام‌النعمه، مصحح علی اکبرغفاری، تهران،اسلامیه.
29٫ ـــــــــــ (1378ق).عیون اخبار الرضا7،مصحح: مهدی لاجوردی،تهران،نشر جهان.
30٫ طبری، محمد بن جریر (1413ق). دلائل الامامه، مصحح قسم الدراسات الإسلامیه مؤسسه البعثه، قم،بعثت
31٫ طوسى، محمد بن الحسن  (1373). رجال‌الطوسی، مصحح: جواد قیومی اصفهانی،قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین بقم المقدسه .
32٫ ـــــــــــ (1390ق). الاستبصار، تهران،دارالکتب الاسلامیه.
33٫ ـــــــــــ (1407ق).تهذیب الاحکام، تهران،دارالکتب الاسلامیه.
34٫ ـــــــــــ (1411ق).الغیبه، مصحح: عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، قم، دارالمعارف الاسلامیه.
35٫ ـــــــــــ (1420ق).الفهرست، مصحح عبدالعزیز طباطبائی،قم، مکتبه محقق طباطبائی.
36٫ عاملی،محمد بن حسن(1409ق). وسایل‌الشیعه، قم، موسسه آل البیت.
37٫ کشی،محمد بن عمر (1348).اختیار معرفه الرجال (رجال کشی ) مصحح: طوسى، محمد بن الحسن مصطفوى، حسن ،مشهد،موسسه نشر دانشگاه مشهد.
38٫ کلینی، محمد بن یعقوب (1407ق). الکافی، مصحح: علی اکبر غفاری،تهران، دارالکتب الاسلامی.
39٫ کنی، علی (1379). توضیح المقال فی علم الرجال، قم،دارالحدیث.
40٫ مازندرانی،محمد بن اسماعیل(1416ق).منتهی المقال فی احوال الرجال، مصحح: گروه پژوهش مؤسسه آل البیت: ،قم، موسسه آل البیت:.
41٫ مامقانی،عبدالله (1411ق).مقباس الهدایه،قم، موسسه آل البیت.
42٫ ــــــــ (1424ق).تنقیح‌المقال،قم،موسسه آل البیت لاحیاء التراث.
43٫ مجلسی،محمد باقر (1403ق).بحار الانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی .
44٫ ـــــــــ(1420ق). الوجیزه، مصحح محمد کاظم رحمان ستایش،تهران،وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
45٫ مجلسى، محمدتقى  (1406ق). روضه المتقین فی شرح من لا یحضره الفقیه ، مصحح: موسوى کرمانى، حسین و اشتهاردى على پناه ،قم،مؤسسه فرهنگى اسلامى کوشانپور.
46٫ غزالی، محمدبن محمد (1417ق)، احیاء علوم الدین، بیروت، بی‌نا.
47٫ محمدمهدی بن ابی ذر نراقی(1967م)، جامع السعادات، نجف، چاپ محمد کلانتر.
48٫ مسعودی، علی بن حسین (1374). مروج الذهب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
49٫ مفید، محمد بن محمد (1414ق). الفصول العشره فی الغیبه، تحقیق فارس حسّون، بیروت، دارالمفید.
50٫ ــــــــ (1413ق). الاختصاص، مصحح: غفارى، على اکبر و محرمى زرندى، محمود،قم،الموتمر العالمى لالفیه الشیخ المفید.
51٫ موسوی، سید حسن(1386). زندگی سیاسی و فرهنگی شیعیان بغداد، قم، بوستان کتاب.
52٫ نجاشی، احمد بن علی (1407ق).رجال نجاشی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی التابعه لجامعه المدرسین بقم المقدسه.
53٫ نمازی شاهرودی، علی(1412ق).مستدرکات علم رجال‌الحدیث، تهران،حسینیه عماد زاده.
54٫ نوبختی، حسن بن موسی (1404ق). فرق‌الشیعه، بیروت، دارالأضواء.
55٫ نوری،میرزا حسین(1417ق). خاتمه‌المستدرک، قم، موسسه آل البیت.
56٫ هاشم عثمان (1980م). العلویون بین الاسطوره و الحقیقه،بیروت،موسسه الاعلمی للمطبوعات.
57٫ ــــــــ (1997م) تاریخ العلویین وقائع و احداث، بیروت،موسسه الاعلمی للمطبوعات.

دانلود مقاله کاوشی در بازشناسی احمد بن هلال عبرتائی از مدعیان دروغین وکالت

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط