w w w . a h l e b a i t p e d i a .com
دانشنامه اهل بیت
حدیث
نویسنده مقاله: سید علی شفیعی
منتشر شده در: حکومت اسلامی
رتبه مقاله: علمی-پژوهشی
سال،شماره: بهار 1379، شماره 15، (19 صفحه - از 146 تا 164)

چکیده:

بیش از بیست سال است كه اصل ولایت فقیه رسماً و عملاً بر كشور اسلامى ایران سایه افكنده و ملت بزرگ و رشید ما را زیر بال و پر خود گرفته است و مردم هوشمند و متدین ما نیز چه به استناد عقاید مذهبى خود و چه به ملاحظه قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، اصل یاد شده را گردن نهاده و حاكمیت آن را پذیرا شده اند.

لكن با اینكه در باره مسأله ولایت فقیه تحقیقات فراوان انجام گرفته، كتابها و مقالات گوناگون انتشار یافته، سخنرانى ها و كلاسها و تدریسهاى متنوع و در سطحهاى مختلف برگزار شده است، با این حال، هنوز مسأله به آخر نرسیده و ما همیشه شاهد پرسشهاى جدید، و ابهامها، ایرادها، استفسارهاى تازه اى (هر چند از نظر مبنائى و علمى چه بسا تازه نباشند) هستیم و بدیهى است كه در آینده نیز چنین خواهد بود.

لهذا صاحب این قلم بر آن شد كه در امتداد و ادامه خدمات علمى و اعتقادى خود پیرامون اصل ولایت فقیه، در مورد یكى از روایات معتبر مذهبى به بحث و تحقیق پرداخته و استنباط خود را از این روایت به رشته تحریر بكشد.

البته دانشمندان عصر ما از این روایت كراراً به صورت اجمال یاد كرده اند اما تا آنجا كه این نویسنده اطلاع دارد به صورت تحلیلى و تفصیلى اقدامى انجام داده نشده است. امید است از این رهگذر خدمتى هر چند ناچیز به محضر فرهیختگان و دلسوزان انقلاب اسلامى عرضه شود.

آنچه را كه نگارنده این مقاله بدان اعتقاد و اصرار دارد آن است كه ما به عنوان جامعه مسلمان مى بایست عقاید و باورهاى دینى خود را، بویژه آنچه كه زمینه عملى داشته و اثبات آن مقدمه اجراى عینى آن در جامعه است، از مبانى اصیل اسلامى (كتاب خدا و سنت معتبره) استنباط و استكشاف نموده و با كمك عقل قطعى (و به تعبیر شیخ اعظم انصارى: العقل الخالى عن شوائب الاوهام، باور داشته و پیاده كنیم. ما غنى ترین و پربارترین منابع مطمئن را از طریق وحى و عصمت در اختیار داریم. بنابراین باید همه عقاید و تمامى اعمال مذهبى خود را بر اساس كتاب و سنت منقول از معصومین(ع) به سنجش آوریم نه بر هیچ اساس و معیار دیگر.

مسأله ولایت فقیه نیز یك نظریه سیاسى محض و جداى از اسلام نیست تا هر كس كه داراى شمّ سیاسى باشد و یا براى خود علم سیاست قائل شود بتواند مسأله یاد شده را به هر گونه بخواهد تحلیل كند و یا آن را در چهارچوب سیاست به مفهوم ویژه آن ارزیابى نماید. اكنون پس از این مقدمه كوتاه به اصل مبحث مى پردازیم.

صحیحه زراره ، ولایت ، ولایت فقیه

مرحوم شیخ حرّ عاملى (متوفاى 1104 ه) كتاب ارزنده و مشهور خود «وسایل الشیعه» را با فصلى آغاز نموده كه در آن 31 باب قرار داده و مجموع آن را به نام «ابواب مقدمة العبادات» نامیده است و نخستین باب آن را «باب وجوب العبادات الخمس» نامگذارى نموده كه مشتمل بر 39 روایت است. روایت یكم تا شانزدهم را از اصول كافى، اثر جاودانه مرحوم كلینى رازى (متوفاى 328 ه)، نقل نموده كه روایت دوم آن بدین قرار است: محمد بن یعقوب الكلینى عن على بن ابراهیم عن ابیه و عبدالله بن الصلت جمیعاً عن حماد بن عیسى عن حریز بن عبدالله عن زرارة عن ابى جعفر(ع) قال:بنى الاسلام على خمسة اشیاء على الصلوة و الزكاة و الحج و الصوم و الولایة. قال زرارة: فقلتُ: و اىّ شیى ء من ذلك افضل؟. فقال: الولایة افضل لانّها مفتاحهن و الوالى هو الدلیل علیهن. قلت: ثم الذى یلى ذلك فى الفضل؟ فقال: الصلوة. قلتُ: ثم الذى یلیها فى الفضل؟

 قال: الزكوة لانّه قرنه بها و بدأ بالصلوة قبلها. قلت: فالذى یلیها فى الفضل. قال: الحج. قلتُ: ماذا یتبعه؟ قال: الصوم. الحدیث.1

لازم به یادآورى است كه روایت یاد شده داراى اسنادى معتبر است چنانكه در پانوشت آمده است و لهذا از آن به صحیحه زراره تعبیر كردیم.2 و اعتبار سند و متن آن موجب گردید كه از میان روایات منقول در باب وجوب العبادات، این صحیحه را برگزیدیم و گرنه مسأله ولایت در 27 روایت از احادیث 39 گانه باب یاد شده مطرح گردیده است و صاحب كتاب وسایل الشیعه پس از بیان روایات یاد شده و در خاتمه این باب مى گوید: و الاحادیث فى ذلك كثیرة جداً و قد تجاوزت حد التواتر و فیما اوردته كفایة ان شاء الله و یأتى ما یدل على ذلك فى احادیث تكبیر الجبازة و كیفیة الوضوء و غیر ذلك. (وسایل الشیعه ج1، ص19).

به هر صورت، امام پنجم(ع) فرمود: اسلام بر پنج پایه و ستون مستحكم استوار گردیده است.

نماز:كه پایه دین است و به صراحت روایات، قبول شدن دیگر اعمال مذهبى منوط به قبول شدن آن و مردود شدن آنها در اثر مردود بودن آن خواهد بود.

زكات: كه خداوند آن را در آیات قرآن مقرون به نام نماز و بلافاصله پس از آن آورده است.

حج: موقف عظیم اجتماعى سیاسى كه خداوند در قرآن كریم ترك آن را تعبیر به كفر و یا كفران نموده است.

روزه:عامل تقوا، سپر از آتش دوزخ، و ضامن سلامت روح و بدن، و زمینه حمایت از فقرا.

ولایت:رهبرى و زعامت امت اسلامى كه از چهار ستون یاد شده اقوى، اهم، اعظم و افضل است زیرا كلید وصول به دیگر اعمال چهارگانه پیشین بوده و والى (حاكم و رهبر) دلیل و راهنماى به سوى آنها است.

نكات ارزنده و پراهمیت چندى در این صحیحه به نظر مى رسد كه همانها مورد استفاده و استناد ما هستند.

نكته اول:

ما عقيده داريم ولایت شرط قبولى كليه اعمال شرعى است (نه فقط شرط صحت) پس حتى اعمال صحيح و جامع اجزاء و شرايط، چنانچه مقرون به ولایت و در چهارچوب آن نباشد هرچند قضا و اعاده را به دنبال نداشته باشد لكن مقبول درگاه احديت و منشأ آثار و نتايج مطلوب نخواهد بود.

حضرت باقرالعلوم(ع) در بخشى از همین صحیحه مى فرماید:

ذروة الامر و سنامه و مفتاحه و باب الاشیاء و رضا الرحمن الطاعة للامام بعد معرفته، ان الله عز و جل یقول: «من یطع الرسول فقد اطاع الله و من تولى فما ارسلناك علیهم حفیظاً.»3 اما انه لو انّ رجلاً قام لیله و صام نهاره و تصدّق بجمیع مالِه و حجّ جمیع عمره و لم یعرف ولایة ولىّ الله فیوالیه و یكون جمیع اعماله بدلالته الیه ما كان له على الله حق فى ثوابه.

و به همین دلیل والى در صحیحه زراره، رهبر و راهنما به سوى احكام دین معرفى گردیده و كلیددار اعمال شرعى اعلام شده است.

و به همين جهت على عليه السلام در روايت 35 باب ياد شده پس از ذكر نماز و زكات و روزه و حج و ولایت با اشاره به ولایت چنين مى فرماید: و هى خاتمتها و الحافظة لجمیع الفرائض و السنن.

و به همین سبب حضرت امام راحل (قده) در دیدار با دبیر وقت شوراى محترم نگهبان فرمودند: ولایت فقيه و حكم حكومتى از احكام اوليه است.4

و نیز در نامه خود به رییس جمهور محترم وقت (حضرت آیت الله خامنه اى) مرقوم داشتند:حكومت كه شعبه اى از ولایت مطلقه رسول الله صلى الله عليه و آله و سلّم است يكى از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتى نماز و روزه و حج است.5

نكته دوم:

روایات اشاره شده را از نظر مورد بحث بدین گونه جمع بندى مى كنیم:

1.در 15 روايت كلمه «ولایت» ياد شده است. (ح1 و 2 و 4 و 5 و 7 و 10 و 11 و 12 و 17 و 18 و 20 و 21 و 24 و 33 و 35).

2. در يك روايت لفظ «ولایتنا» آمده است. (ح6).

3. در یك روایت جمله «ولایه ولیّنا و عداوة عدونا» آمده است. (ح9).

4. در دو روایت جمله «و الولایه لنا اهل البیت» ذكر شده است. (ح24 و 31).

5. در یك روایت «اطیعوا ولاه امركم تدخلوا جنة ربكم» آمده است. (ح25).

6. در یك روایت «یوالون اهل البیت و یبرؤن من اعدائنا» ذكر شده است. (ح28).

7. در یك روایت «ولایة امیرالمؤمنین و الائمه من ولده» آمده است. (ح29).

8. در یك روایت «و الولایه لاولیاء الله و البرائه من اعداء الله» آمده است. (ح39).

9. در یك روایت از «و الأیتمام بائمه الحق من آل محمد(ص)» سخن رفته است. (ح38).

10. در یك روایت پس از ذكر خداشناسى، نماز، روزه، زكات و حج مى فرماید: «و فاتحة ذلك كله معرفتنا و خاتمته معرفتنا» (ح34).

11. و در سه روایت كلمه «طاعت» آمده است بدین گونه: «در ح24: الطاعه و هو العصمه»                       و در ح26: «الطاعة للامام» و در ح32: «العصمه و هى الطاعه».

در ادامه در باره معناى ولایت و مقصود از آن سخن خواهيم گفت.

نكته سوم:

در هشت روایت از احادیث یاد شده (ح3 و 8 و 19 و 20 و 22 و 23 و 30 و 32) دو مسأله بسیار مهم جهاد و امر به معروف و نهى از منكر ذكر شده و در برخى از آنها ذكرى از این دو مسأله و یا یكى از آنها مطرح نگردیده است. مرحوم شیخ حرّ عاملى مؤلف آگاه و هوشیار وسایل الشیعه در ذیل روایت ششم، پس از ذكر كلمه «ولایتنا» چنين مى گويد:

اقول: الجهاد من توابع الولایة و لوازمها لما یأتى و یدخل فیه الامر بالمعروف و النهى عن المنكر.6

توضيح اين سخن آن است كه جهاد از توابع ولایت است زیرا اين صاحب مقام ولایت است كه بايد اذن جهاد بدهد. لذا هنگامى كه اصل ولایت پذيرفته شود جهاد نيز كه مستند به ولىّ امر است نيز پذيرفته شده است. چنان كه موضوع امر به معروف و نهى از منكر نيز كه دو فرع از فروع دين اسلام به شمار مى روند جزء لوازم و توابع ولایت هستند و اين حقيقت با مراجعه به اصل هشتم قانون اساسى جمهورى اسلامى ايران روشن تر مى گردد كه در سواى مسايل فردى، شخصى و خصوصى، در مسایل دیگر حیاتى و اجتماعى مى گوید:

«در جمهورى اسلامى ایران دعوت به خیر، امر به معروف و نهى از منكر وظیفه اى است همگانى و متقابل بر عهده مردم نسبت به یكدیگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت. شرایط و حدود و كیفیت آن را قانون معین مى كند.»

پس ولایت بر اين دو فرع اساسى، از آنِ حاكم اسلام و حكومت اسلامى او است كه با ایجاد تشكیلات و امكانات و با جلوگیرى از ایجاد هرج و مرج و اغتشاش، این دو مهم را برگزار كند و امتداد بخشد.

نكته چهارم:

گفته شد كه در سه روايت به جاى كلمه ولایت، عنوان زیباى عصمت و طاعت به كار رفته است. طاعت در این روایات، همان عملكرد در محور ولایت مى باشد كه انسان مطيع را اعتصام مى بخشد، كنترل مى كند و در خط مستقیم و مسیر صحیح نگه مى دارد. آرى اطاعت امام است كه شخص پیرو و رهرو را اعتدال مى بخشد، از افراط و تفریط مصون مى دارد چنان آمده است: المتقدم مارق و المتأخر زاهق و اللازم لهم لاحق. و گرنه دیگر پیروان طریقه ها و مذهبها هم نماز و روزه و حج به جاى مى آوردند و چه بسا عبادت و تلاوت و مناسك و نیایش آنها داغ تر و بیشتر بود.

اینك پس از ذكر نكات چهارگانه، لازم است به دو موضوع حساس و پراهمیت كه اصل مقاله و انتخاب صحیحه زراره را جهت تبیین آن دو موضوع مطرح نموده ایم توجه كنیم.

1. ولایت چيست و منظور از آن چه چيز است؟

2. ولایت چه كسى و چه كسانى مطلوب و مورد نظر است؟

اما قبل از طرح این دو موضوع مى باید به یك مقدمه ضرورى بذل توجه شود.

در دوران ستم شاهى و تا قبل از پيروزى انقلاب اسلامى و حاكميت ولایت، مردم متشرّع خود به طور محدود و نسبى و به مقدار ضرورت به مسأله ولایت (فقيه) عمل مى نمودند و در پاره اى از مسايل و موارد آن را نصب العين خود قرار مى دادند. از باب نمونه به اینها مى توان اشاره كرد:

1. افراد معتقد و آگاه، اگر مى خواستند در یكى از كارها و یا ادارات دولتى استخدام شوند قبلاً از مرجع تقلید و یا یكى از مجتهدان جامع الشرایط براى آن اشتغال و استخدام كسب اجازه مى نمودند بالاخص گمركات، بانكها، دارایى و امثال ذلك، و معمولاً اجازه صادره از سوى مقام فقاهت و مرجعیت، اختصاص به كارها و بخشهایى داشت كه با صرف نظر از سلطه و سیره دستگاه جور و ظلم، ذات آن كار مباح و حلال باشد.

2. اگر لقطه اى (گمشده اى) مى یافتند به نزد مجتهد جامع الشرایط و یا نایب او جهت تعیین تكلیف مى بردند.

3. چنانچه به مال مجهول المالك و یا ارث بلاوارث دست مى یافتند به محضر مرجع تقلید جهت حل مشكل و مصرف شرعى مراجعه مى كردند؛ چه در اموال منقول و یا املاك و اراضى.

4. نصب قیّم بر كودكان، غایبان و مفقودان و ورشكستگان، طلاق زنى كه شوهرش ناپدید شده، اقامه نماز بر جنازه اى كه كسان او در دسترس نیستند، و ده ها نمونه دیگر از امور حسبى و غیر حسبى در موارد مختلف فقه و حقوق كه شمارش آنها از آغاز فقه تا انجام آن به درازا مى انجامد.

اين گونه اقدامات به اين جهت بود كه طبق اعتقادات صحيح شيعى مى بايد به محضر نورانى امام عصر و صاحب مقام ولایت عظمى مراجعه شود كه بر تمام نفوس و اموال و حقوق داراى ولایت و زعامت است و چون امام(ع) غايب است بناچار به خدمت نواب عام او (فقهاى جامع الشرايط) مى رفتند و كسب تكليف مى كردند زیرا مردم مؤمن شاهان را به رسميت نمى شناختند و ولایت آنان را طاغوتى و غاصبانه مى دانستند و فقيه جامع الشرايط قدرت تامّه و بسط يد نداشت لذا به مقدار امكان و رفع ضرورت از ولایت فقيه كه نشأت گرفته از ولایت امام معصوم(ع) بود بهره مى گرفتند.

اين عقيده و عملكرد از ديرزمان ميان افراد شيعه (مقلدان و عامه مردم) مطرح و معمول بود و كاشف از اين حقيقت قطعى است كه مسأله ولایت فقيه پيشينه اى بس طولانى و ريشه اى عميق در فقه شيعه و روايات اهل بيت(ع) دارد كه اين خود نيازمند بحثى دامنه دار است و هم اكنون در صدد طرح آن نيستيم.

اكنون به تشریح دو موضوع یاد شده مى پردازیم.

یكم؛معنى و مفهوم ولایت

خداوند متعال در آیات قرآن كریم مى فرماید:

الله ولّى الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور؛7 انما ولیكم الله و رسوله و الذين آمنوا؛8 هنا لك الوَلایه لله الحق؛9

و آيات متعدد ديگر با مشتقات مشابه از ماده ولایت.

آيا ولایت به معنى دوستى و صميميت است و يا به معنى سرپرستى و زعامت، و ولّى یعنى محب و دوست و یا سرپرست و متصدى؟ (به جز معانى فرعى و اشتقاقى دیگرى كه در «موالات» و «ولى» بیان شده و اكنون مورد نظر و توجه نیست).

برخى از اهل نظر برآنند كه وِلایت با كسره حرف واو به معنى دوستى و با حرف واو مفتوح به معنى سرپرستى و تصدى امور است و بعضى دیگر كاملاً بر عكس اظهار عقیده نموده اند كه با مراجعه به كتب معتبر و مستند لغت این مطلب روشن خواهد شد.

خلیل بن احمد فراهیدى (متوفاى 175 ه) كه از قدیمى ترین ادباء و لغت شناسان اسلامى و معاصر با امامان معصوم شیعه بوده است در كتاب العین(جلد 3، ستون 1، ص1984) گوید: الوِلایه مصدر الموالاة و الوِلایه مصدر الوالى.

مفاد سخن ياد شده آن است كه وِلايت (با كسر واو) هم به معنى دوستى و رفاقت و هم به معنى سرپرستى و متصدى بودن آمده است لكن اشاره اى به ولایت با فتح واو ننموده است.

ابوالحسین احمد بن فارس (متوفاى 395 ه) دانشمند و لغت شناس برجسته در كتاب معجم مقاییس اللغة              (ج3، ص141) مى گوید: «كل من وَلِى امر آخر فهو ولیّه.» هر كس متصدى امور شخص دیگر شود ولّى او است (ولّى او نامیده مى شود).

ابن فارس هرچند در سخن خود در ذيل كلمه «ولىّ» اشاره اى به كلمه ولایت و نحوه تلفظ آن و معانى آن ننموده است لكن مى توان گفت نظر به اينكه مصدر كلمه «ولىّ» همان ولایت است كه به دو گونه (با فتحه واو و كسره آن) قرائت مى شود و داراى دو معنى و يا يكى از آن دو است (دوستى، سرپرستى) لذا این مصدر از دیدگاه او یا به معنى زعامت و تصدى است كه در جمله یاد شده گفته است و یا این معنى و مفهوم را هم در خود دارد.

مجدالدين ابن الاثير جزرى (544 -606 ه) كه در كتاب «النهاية فى غريب الحدیث و الاثر» بيشترين بحث را در رابطه با اين لغت آورده است چنين مى گويد:

و من اسمائه عز و جل الوالى و هو مالك الاشیاء جمیعها المتصرف فیها و كانّ الوِلایة تشعر بالتدبیر و القدرة و الفعل. و كل من ولى امراً او قام به فهو مولاه و ولیّه و قد تختلف مصادر هذه الاسماء فالوَلایة بالفتح فى النسب و النصرة و المعتِق و الوِلایة بالكسر فى الامارة.10

اين دانشمند بزرگ هرچند تنها ولایت (با كسر واو) را به معنى امارت و زعامت تفسير نموده و آن را با فتحه واو در معانى ديگر به كار برده است لكن با توجه به آيه شريفه قرآنى «هنا لك الولاية لله الحق»11 كه با فتحه واو به معنى آقایى و فرمانروایى تفسیر مى شود و حمل بر معانى سه گانه نسب، نصرت و معتِق در مورد خداوند متعال مناسب نيست لذا استنباط مى شود كه واژه ولایت به هر دو تلفظ آن در مورد سرپرستى، تصدى و امارت به كار مى رود و كاربرد دارد. و گواه این سخن، كلام لغت شناس معتبر دیگر است:

علاّمه فیومى (متوفاى 770 ه) در كتاب معروف خود «المصباح المنیر» مى گوید:

... ولایة بالكسر تولیته ... فالفاعل والٍ و الجمع ولاة ... و پس از چند سطر مى گوید: الولىّ فعیل به معنى فاعل مِن ولیه اذا قام به و منه: الله ولّى الذین آمنوا ... و الجمع اولیاء.12

از مجموع این اظهارنظرهاى ارباب ادب و لغت، چنين مستفاد مى شود كه ولایت به هر دو گونه قرائتش هم به معنى ولایتِ فرماندهى و امارت آمده و هم به معنى دوستى و صداقت و اين حقيقتى روشن است كه جاى هيچ دغدغه در آن نبوده و نيازى به اطاله كلام بيش از اين ندارد.

اكنون بايد ديد از دو معنى ياد شده (دوستى و سرپرستى) كه قويترين و كاربردى ترين معانى لفظ ولایت است (هر گونه كه تلفظ شود) كدام يك مورد نظر ائمه اطهار، صلوات الله علیهم اجمعین، در روایات صادره از سوى ایشان بوده و كدام معنى را اراده فرموده اند؟

در این گونه روایات، بالاخص با ملاحظه انحراف خلافت اسلامى از مسیر شرعى و طبیعى خود، پس از پیامبر(ص) معنى و مفهوم محبت و مهر و مودت اصلاً مورد نظر نیست و دست كم این تفسیر جنبه تبعى (لازم یا ملزوم) دارد بلكه به معنى امامت، خلافت، رهبرى، زعامت و سرپرستى جامعه اسلامى است. آنچه كه نزد شیعه، حق اصلى و شرعى ائمه اطهار علیهم السلام مى باشد، و آنچه در برخى از روایات آمده مانند «ولایة ولینا و عداوة عدونا» یا «الولایة لاولیاء الله و البرائة من اعداء الله» نیز اگر اِشعارى به حب و بغض و دوستى و دشمنى (تولى و تبرى) به نظر مى آید باز هم به مفهوم خالص این عنوانها نبوده مگر آن مهر و محبتى كه مقدمه اعتقاد به امامت و رهبرى اهل بیت(ع) باشد و یا نتیجه متفرع و مترتب بر آن، و در اثبات این مدعا مى توان به دلایلى تمسك نمود:

1. تعدادى از آيات قرآن كه در آنها «ولایت و ولىّ» تفسير به زعامت و فرمانروايى الهى شده است.

2. روايات فراوانى كه مفهوم رياست الهى و خلافت اسلامى را توضيح داده و آن را حق واقعى امامان معصوم(ع) اعلام نموده و يا مصدر و مشتقات ولایت را بدين گونه تفسير نموده اند و مى توان با مراجعه به كتاب «الحجه» از كتاب كافى و يا بحارالانوار علامه مجلسى و ديگر مصادر حديث و روايت به اين تفسير دست يافت.

3. صرف دوستى و محبت اهل بیت(ع) و اظهار صداقت و مودت نسبت به آنان چه تأثیر سرنوشت سازى در امر آخرت و قیامت انسان بلكه حتى در امور دنیوى وى مى تواند داشته باشد؟ امامان معصوم شیعه افرادى طاهر و مطهر، كامل، والا، برجسته و ملكوتى بوده اند و طبیعى است كه همه آنان را دوست بدارند و به آنان عشق ورزند. بسيارى از كافران و بيگانگان از دين اسلام كه حتى به خداوند و يا به رسالت رسول گرامى اسلام(ص) عقيده ندارند تا چه رسد به امامت ائمه هدى(ع) با این حال از آن بزرگواران با عظمت، علاقه و محبت، ارادت و تنظیم یاد كرده و نام مى برند و جز گروه نواصب تمام مسلمانان و حتى برخى بیگانگان به مقام امامان شیعه و بزرگان اهل بیت(ع) علاقه مند و متواضع هستند.

آيا صدور اين همه روايات و احاديث فقط براى آن بوده كه به مردم بگويند نسبت به صاحبان مقام ولایت اظهار دوستى كنيد، آنان را دوست بدارید و با دشمنان آنان دشمن باشید و بس؟ حتى اگر آنان را حاكم و والى و خلیفه و رهبر و فرمانروا ندانید بلكه حتى اگر دین آنان را كه اسلام است هم قبول ننموده باشید، به آنان محبت كنید و ارادت بورزید براى شما كافى است و دنیا و آخرت شما تأمین و بهشت ابدى براى شما تضمین شده است! آیا كدام عقل و منطق و كدام دین و آیین این توهم و اندیشه را مى پذیرد؟

4. آیا ضرورت دوستى و محبت این همه توصیه و سفارش و حدیث و روایت لازم دارد؟ طبیعى است هر كس، دیگرى را با صفات خوب و اخلاق پسندیده بشناسد نسبت به او احساس محبت مى كند و او را دوست مى دارد و حتى اگر توصیه و تأكیدى هم بر لزوم دوست داشتن او صادر نگردد بلكه حتى اگر سفارش و وصیت به دشمنى با او نیز مطرح گردد. خلاصه آنكه براى تأكید بر علاقه و محبت، همان دستور قرآنى در باره مودت ذى القربى كافى است و لزومى به این همه حدیث و خبر و تأكید و تكرار نبود.

اصولاً دوست داشتن و مهر و محبت ورزیدن اختیارى نیست و اگر باشد معلول شرایط و اوصافى ویژه است و نیازى به این همه یادآورى و توصیه ندارد.

5. پیامبر اكرم(ص) در سال دهم هجرى در مراجعت از سفر حج به صحراى غدیر خم مى رسد و در آن گرماى بسیار شدید كه مردم پایشان از زمین و سرشان از آفتاب مى سوخت آنان را گرد آورده و سه روز نگه مى دارد و با آن تشریفات و تفصیلات كه در كتب تاریخ و حدیث آمده در روز هیجدهم ذى الحجه به منبر مى رود و خطبه مهم و طولانى ایراد مى نماید و سپس على بن ابى طالب(ع) را به همه مى نمایاند و مى فرماید: «من كنت مولاه فهذا على مولاه.» آیا این حادثه تاریخى فقط براى آن بوده كه به مسلمانان بگوید على را دوست داشته باشید و بگوید هر كه را من دوست او هستم على هم دوست او است؟ آیا این توهم و تخیل، معقول و پذیرفتنى است؟

6. در پاره اى از روايات چنان كه دانسته شد به جاى عنوان ولایت و امثال آن عنوان «الطاعه» و «هى العصمه» يا «الطاعة للامام» و يا «اطيعوا ولاة امركم» و يا «و الايتمام بائمة الحق من آل محمد(ص)» آمده است و اينها و ديگر موارد مشابه همه و همه شارح و مفسر ولایت و مشتقات آن در روايات ديگر است. آرى همان گونه كه آیات قرآن همدیگر را تفسیر مى كنند روایات معصومین نیز مفسّر یكدیگرند.

در اين رهگذر نيازى به بحث و تشريح بيشتر ضرورى نيست و اين ادعا كه در اين احاديث ولایت به معنى سرپرستى جامعه اسلامى و رهبرى امت مسلمان و امامت و فرمانروايى است هيچ گونه ترديدى در آن وجود ندارد و اگر روايت يا رواياتى به مفهوم محبت و مودت نيز به نظر آيد طبعاً مقصود، آن ارادت و عقیده و علاقه اى است كه به اعتقاد به امامت و رهبرى بیانجامد و یا نشأت گرفته و حاصل شده از این اعتقاد مقدس باشد.

یكى از نشانه ها و قرینه هاى موجود در روایت صحیحه زراره كه مورد بحث ما است و دلالت بر مدعا دارد آن است كه امام باقر علیه السلام در پاسخ به سؤال زراره كه مى پرسد: كدام یك از این پنج پایه افضل است؟ مى فرماید: «الولایة افضل». و این وضع و ترتیب و اولویَّت و افضلیت متناسب با معنى زعامت و امامت، بعد از پیامبر(ص)، است؛ بخصوص اینكه بلافاصله مى افزاید: «و الوالى هو الدلیل علیهن» چرا كه جاى هیچ شك و تردیدى باقى نمى گذارد؛ چنان كه در چند روايت نيز ولایت در آخر كلام ذكر شده است تا مشخص گردد كه ولایت، نقش متمم و مكمل دیگر اعمال مذهبى را دارد و بدون آن، آنها ناقص خواهند بود و لذا در روايت 35 على عليه السلام مى فرماید: «ثم الولاية و هى خاتمتها و الحافظة لجمیع الفرائض و السنن.»13

اینك با اكتفاء به مطالب یاد شده و تقویت معناى مذكور و مبناى مزبور به سراغ موضوع دوم كه مترتب و متفرع بر موضوع نخست است مى رویم.

دوم؛ولایت و رهبرى چه كسانى مورد نظر در روايات صادره است؟

بدیهى است كه در این بخش از روایات پیش گفته، صاحبان و سزاواران مقام ولایت به صراحت معرفى نشده اند. آرى در برخى از آنها تعبير «ولایتنا» و در بعضى عبارت «و الولاية لنا اهل البيت» و در حديث 38        «و الايتمام بائمة الحق من آل محمد» و در روايت 29 «ولاية اميرالمؤمنين و الائمة من ولده» ديده مى شود. این احادیث به ضمیمه دیگر روایاتى كه در دیگر مصادر حدیث نقل شده و نام صریح دوازده امام معصوم شیعه را بیان داشته اند این مطلب را به وضوح مى رسانند كه مقصود، اعتقاد به ولایت و امامت امامان معصوم عليهم السلام بر جامعه اسلامى پس از رحلت پيامبر اكرم(ص) است و در اين صورت روايات ياد شده تنها ناظر به اثبات عقيده پيروان مذهب تشيع در مسأله امامت عامه و خاصه بوده و بيش از اين چيزى را اثبات نمى كنند.

لكن با تأمل بیشتر و اندیشه گسترده تر به این نتیجه دست مى یابیم كه روایات صادره دلالت بر اختصاص و انحصار ندارد و اثبات رهبرى و ریاست الهیه ائمه اطهار(ع) نه تنها ریاست و سرپرستى غیر ایشان را نفى نمى كند بلكه چه با وحدت ملاك و چه به كمك احادیث و دلایل دیگر، رهبرى و زعامت دیگر كسانى كه واجد شرایط اعلام شده از سوى خود امامان معصوم هستند و خود آنان اینان را، هر چند با علایم و اوصاف، معرفى نموده اند و با همان ابزار و ادوات (كتاب خدا و سنت معتبره) به تصدى و تدبير امور جامعه برمى خيزند نيز در ظرف زمانى عدم حضور خود اهل بيت(ع) شامل خواهد بود و هر چند امامت به معناى خاص كه همراه با ولایت عامه الهيه تكوينى و تشريعى، داشتن نص صریح از معصوم قبلى، عصمت، معجزه، الهام غيبى و ساير مراتب ملكوتى و مدارج خاص معنوى است فقط و فقط اختصاص به همان دوازده رهبر معصوم دارد لكن امامت و ولایت به معنى صلاحيت اداره و تدبير جامعه مسلمين و شايستگى رهبرى مردم در عصر و دوران غيبت امام دوازدهم(ع) نيز مشمول روايات ولایت خواهد بود. اینك فقط به عنوان نمونه و با اختصار به چند مورد از دلایل اثباتى این سخن توجه فرمایید.

1. گفته شد كه در چند روایت (بیست و چهارم و بیست و ششم و سى و دوم) سخن از «الطاعه» و «هوِ العصمة» و «الطاعة للامام» و «العصمة و هىِ الطاعة» به میان آمده است. اصولاً اطاعت از مقام ولایت و رهبرى، به معناى صحيح ولایت، و معنى صحیح اطاعت، موجب حفظ و اعتصام خواهد بود و پيرو ولایت را مصونيت خواهد داد چه ولى و رهبر، امام معصوم باشد و یا غیر معصوم زیرا مقام عصمت و شؤون مربوطه به آن، به گفته امام راحل (قدس سره) مخصوص خود آن ذوات مقدس بوده و ارتباط مستقیم با ریاست و سیاست و زعامت امت اسلامى ندارد.

2. در جمله «الطاعة للامام» و روایات دیگر، امام به صورت مطلق یاد شده و به امام معصوم اختصاص ندارد و در احادیث فراوانى در ابواب گوناگون فقه مانند نماز جمعه، روزه، حج، امور اقتصادى، حدود و تعزیرات، دیات و قصاص، كلمه امام به كار رفته است و در این مباحث به صورتى استدلالى به اثبات رسیده كه مقصود امام معصوم نیست بلكه امام و زعیم جامعه است چنان كه همین معنا نیز در روایات مشتمل بر كلمه والى، حاكم، خلیفه و ... مقصود و منظور است مخصوصاً در عصر صدور این روایات كه غالباً دوران تقیه و خفقان بوده و ائمه هدى(ع) تعبیراتى به كار مى برده اند كه دستگاه جود بنى مروان و بنى عباس حساسیت نیافته و موجب گرفتارى و مشكلات براى ائمه اطهار و شیعیان ایشان نگردند. البته چنانچه منظور، امام اصل (معصوم) باشد در این صورت به وسیله قرینه اى، حالى یا مقالى، این معنى تأیید و تعیین مى گردد؛ چنان كه پیرامون حضرت بقیة الله(عج) در روایتى چنین مى خوانیم: «لانّ امامهم یغیب عنهم» و در غیر این صورت لفظ «امام» در فقه محمول بر همان معنى است كه در آیات شریفه قرآنى «انى جاعلك للناس اماما» و «من قبله كتاب موسى اماماً و رحمة» مورد نظر است.

3. در روایت بیست و پنجم چنین فرمودند: «اطیعوا ولاة امركم تدخلوا جنّة بربكم». بدیهى است كه كلمه «ولاة امر» جمع ولىّ امر است كه در آیه شریفه به لفظ «اولى الامر منكم» آمده[14] و مورد وجوب اطاعت پس از اطاعت خدا و رسول او قرار گرفته است چنان كه این اطاعت همان اطاعت امام است كه در روایات پیشین ذكر شده و در دنیا موجب عصمت و حفظ و اعتصام، و در آخرت موجب دخول در بهشت پروردگار اعلام گردیده است و نتیجه آنكه ولىّ امر، والى، امام و غیر آن عناوینى هستند جهت معنون واحد كه آن در زمانى امام معصوم است و در زمان دیگر امام عادل، چنانكه در صحيحه زراره حضرت باقرالعلوم(ع) بلافاصله پس از جمله «الولایة افضل» چنين مى افزايد كه «و الوالى هو الدليل عليهن.» و اضافه كردن این جمله، روشنگر آن است كه مقصود از ولایت كه از باقى اركان دين افضل است و كليد آنها به شمار مى رود چيزى جز حكومت و فرمانروايى دينى نيست. و نتیجه آنكه در سایر روایات نیز ،با توجه به وحدت سیاق و وحدت مضمون و حتى احیاناً وحدت عبارت، ولایت به همين معنى است و غير آن.

4. چنانچه عنوانهاى «امام، والى، ولىّ، حاكم، ولىّ امر) شامل هر دو امام معصوم و امام عادل نباشد، لازم مى آید كه در دوران عدم دسترسى به امام معصوم و یا در زمان غایب بودنش، دین پایان یافته باشد. و یا احكام و سیاسات الهى تعطیل گردد، و یا به وسیله حاكمان جائر و ستم پیشه اجرا شوند و یا توسط افراد و اشخاص، با هر شرایط و اوصافى، اقدام شود. صورت نخست نامعقول و نامقبول است، صورت دوم نیز غیر صحیح بلكه در حكم صورت قبلى است، صورت سوم موجب حاكمیت طاغوت و درنتیجه نفى اسلام و ارزشهاى اسلامى و بر خلاف مذاق و مرام شارع اقدس مى باشد و صورت چهارم باعث گسترش جهل و فساد و نقض غرض و موجب اغتشاش و هرج و مرج است؛ به علاوه موجب ترجیح مرجوح مى باشد به ناچار با بقاء دین و ضرورت اجرا و اقامه احكام اسلامى در چهارچوب تشكیل حكومت دینى و نظام عدل، و نفى هر گونه سلطه ظالمانه بر مردم، و به منظور حفظ نظم و آرامش، جامعه باید حاكمان بر مردم كه از خود مردم برخاسته اند (اولى الامر منكم) و كمترین فاصله را نسبت به دیگران با ائمه اطهار داشته باشند و در چهارچوب معیارها و مقررات دقیق شرع مقدس حركت كنند و با اوصاف و شرایط ویژه از سوى خود ائمه معصومین معرفى گردند، به امر رهبرى و ولایت و تدبير امور و شؤون مسلمين قيام و اقدام نمايند و مردم نيز از آنان تبعيت و پيروى نمايند تا هنگامى كه مجدداً امام معصوم (حضرت مهدى موعود(ع)) بسط يد يابد و به قدرت ظاهرى برسد و با ظهور خود عدل و داد را در سراسر گيتى بگستراند.

5. دانشمندان علم كلام، وجوب امامت را با قاعده لطف به اثبات رسانده اند به این بیان كه به تجربه هاى عینى، واضح و مشهود است كه جامعه انسانى هرگاه تحت ارشاد و رهبرى حاكمى عادل، متخصص، مدیر و مدبر قرار گیرد این جامعه به طاعت و قرب الهى نزدیك تر و از فساد و گناه دورتر خواهد بود و اگر نباشد و یا چنین نباشد كار برعكس این است، پس هنگامى كه فلسفه وجودى حاكم و رهبر به این گونه است خداوند خود را ملتزم و متعهد مى داند و سنت قطعى الهى این است كه از باب رحمت و رأفت بر بندگان و به منظور ضمانت اجرایى احكام و دستورات صادره خود و مصونیت افراد و جامعه از انحراف و گمراهى، افرادى خاص و مخصوص را جهت تحقيق اين اهداف و براى هدايت و ارشاد بندگان خود برگزيند و با توانايى علمى و منطقى و با شرايط دقيق به ولایت و راهبرى آنان معرفى فرمايد و اهل تكليف و عقل و خرد را به اطاعت از آنان مكلف و موظف نمايد و اين هاديان و مرشدان و اين واليان و رهبران، همانا پیامبران عظام، امامان معصوم و فقيهان جامع الشرايط هستند كه ولایت مطاع آنان با دلايل عقلى و نقلى به اثبات رسيده و به صحت پيوسته است و با اين ملاحظات همه آنان امام ، ولىّ امر، خلیفة الله، والى و سلطان عادل مى باشند و در اين راه و از اين رهگذر يعنى ولایت نافذ، فرقى و تفاوتى ميان آنان نيست و عنوان ولایت به معناى صلاحيت و رهبرى و زعامت شامل همه آنان است. و اين خود يكى از دلايلى است كه هم مفهوم ولایت را تفسير مى كند و هم به تعيين مصداقهاى آن مى پردازد. نهایت اینكه معرفى و اعلام مصداق در پیامبران با ابزار علم و عدالت و معجزه است، و در امامان و خلفاى بر حق، به وسیله معجزه و تصریح از معصوم قبلى بر تعیین معصوم بعدى با اسم و رسم و اوصاف و احوال شخصى او، و در فقهاى واجد صلاحیت به وسیله تعیین عنوانها و علایم و اوصاف كه اهم آنها فقاهت، عدالت تامه، آشنایى به مصالح و مسایل جامعه اسلامى و معرفت كامل به اصول اسلامى در هر زمان و مكان مى باشد.15

6. استدلالهاى به دست آمده از صحيحه زراره و ديگر روايات ولایت، منافاتى با آیه شریفه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منكم»16 و روایاتى كه در ذیل آن وارد شده ندارد هر چند در آنها اولى الامر به امامان معصوم دوازده گانه شیعه تفسیر گردیده و حتى نام یكایك آنها نیز برده شده تا آنجا كه در برخى از آنها تصریح به تخصیص آیه یاد شده به دوازده امام گردیده است. مانند روایت جابر بن عبدالله انصارى، روایت جابر بن یزید جعفى از امام باقر(ع) و روایت عمر بن سعید، و بویژه روایت حضرت باقر به نقل تفسیر عیاشى و كافى كه در ضمن آن پس از تلاوت آیه یاد شده فرمود: «ایانا عنى خاصة»17 و احادیث دیگر.

بلكه افزون بر عدم منافات، مدلول آنها نيز همسان با روايات ولایت است، زیرا:

اولاً، گرچه مفسران شیعه با مفسران اهل سنت بلكه مفسران سنى مذهب خود به خود در تفسیر اولى الامر اختلاف نظر دارند لكن اختلاف آنان در مصداق است نه در مفهوم كلمه اولى الامر و گرنه در تفسیر مفهومى آن به زمامداران و سرپرستان و اولیاء امور اتفاق نظر دارند چنان كه علامه طباطبایى مى نویسد:

«و هذا مع ذلك لاینافى عموم مفهوم لفظ اولى الامر بحسب اللغة و ارادته من اللفظ فان قصد مفهوم من المفاهیم من اللفظ شیى ء و ارادة المصداق الذى ینطبق على المفهوم شیى ء آخر».18

حتى از این سخن گرانسنگ استفاده مى شود كه معنى یاد شده براى اولى الامر یك مفهوم و موضوع لغوى است و طبعاً نمى تواند مورد اختلاف قرار گیرد.

ثانیاً، روایات دلالت كننده بر تخصیص اولى الامر به امامان معصوم قطعاً در مقام بیان حصر اضافى بوده اند نه حصر حقیقى. و به عبارت روشن تر، اين روايات به وسيله ذكر و نام ائمه معصومين(ع) در صدد نفى اولى الامر بودن خلفاء غاصب و حكام جائر (از بنى مروان و بنى اميه و بنى عباس و غيرهم) بوده اند كه مدعى جانشينى پيامبر(ص) و داعيه دار خلافت اسلامى بوده اند و در مقام تخصيص حقيقى و نفى ولایت فقيهان واجد شرايط كه در روايات ديگر با ذكر علايم و اوصاف از سوى خود امامان معصوم(ع) اعلام صلاحيت شده اند و ابزار ولایت و ادوات كارشان همان ابزار و ادوات ائمه هداى(ع) بوده است نخواهند بود. و گرنه در این صورت مى بایست بین طوایف گوناگون روایات دچار تعارض بلكه تناقض شویم، در صورتى كه بین سخنان گوناگون و كلمات مقدس ارباب وحى و عصمت تنافى و تناقض وجود ندارد.

در پایان بحث به چند نكته مهم و حساس به عنوان دست آورد صفحات گذشته اشاره مى كنیم.

الف) ولایت فقيهان در طول ولایت انبيا و ائمه هدى است و از نظرگاه علم كلام، ملاك و دلیل اثبات آنها یكى است؛ هرچند ميان سه مقام بسى تفاوت هست لكن اين تفاوتها موجب تفاوت در وجوب اطاعت و لزوم تبعيت از صاحب ولایت نخواهد بود. و از این رهگذر به مرام و مقصود امام راحل «قده» در بسیارى از كلمات ایشان، در كتاب البیع، كتاب ولایت فقيه و ديگر سخنان و رهنمودهاى شان پى مى بريم و ريشه رهنمودهاى آن امام عظيم القدر را از قرآن، سنت، دلایل عقلى و نقلى و علم كلام و فقه درمى یابیم.

ب) اثبات ولایت فقها اختصاص به مقبوله عمر بن حنظله، صحیحه ابى خدیجه، و حدود 20 روایت دیگر (كه بزرگانى همچون علامه نراقى در عواید الایام، شیخ انصارى در مكاسب، امام خمینى در تألیفات عربى و فارسى خود، و ديگران در ديگر كتابها مطرح نموده و بدانها استدلال آورده اند و برخى از اعاظم نيز به خدشه و نقد سند و متن آنها پرداخته اند) ندارد بلكه از مجموع احاديث و روايات اهل بيت(ع) و بويژه روايات ولایت كه عدد آنها هم كم نيست نيز ولایت فقيه مدلّل و مبرهن مى گردد، هرچند با توجه به دلايل و براهين عقلى و منطقى مقرره در علم كلام اسلامى ولایت بلكه ولایت مطلقه فقيه مسأله اى مسلم و قطعى به نظر مى رسد، و روایات مى تواند از مقوله ارشاد به حكم عقل و تعیین مصداق بوده باشند.

ج) آنچه موجب شده است كه ولایت در بسيارى از اذهان، كلمات و مكتوبات، به معنى محبت و دوستى تفسیر شود و روایات یاد شده به سمت و سوى این معنى سوق داده شود، عدم بسط يد و عدم امكان خلافت براى امامان معصوم (به جز على عليه السلام و امام حسن مجتبى مجموعاً در مدت حدود 5 سال و چند ماه) و نيز عدم حصول امارت و ولایت فقيهان جامع الشرايط در طول قرنهاى متمادى بوده است به گونه اى كه اين موضوع موجب يأس و فراموشى گرديده و از اذهان رخت بربسته تا آنجا كه تدريجاً مفهوم اصلى روايات نيز جاى خود را به معنى و مفهوم ديگر ولایت داده است، و یا چنین مى اندیشیده اند كه اكنون كه خلافت و حكومت اسلامى مغضوب واقع گردیده حداقل محبت و دوستى و مودت نسبت به ساحت ائمه اطهار علیهم السلام محفوظ و دست نخورده بماند. اما اكنون كه بيش از بيست سال از پيروزى انقلاب اسلامى و حاكميت ولایت فقيه مى گذرد بر عموم انديشمندان و كاوشگران لازم و فرض است كه با بهره ورى از اين موفقيت و موقعيت به دست آمده به تفسير و تشريح صحيح كلمات قرآنى و حديثى بپردازند و پرده ها را كنار زده حقيقت كنه خلافت اسلامى را همراه با ادله آن براى آحاد و افراد جامعه توضیح دهند.

د) از مجموع آيات مربوطه قرآنى و روايات فراوان در مورد ولایت و جعل اين منصب ارزنده، به روشنى استفاده مى گردد كه اصل مشروعيت ولایت براى فقيهان صالح و جامع شرايط، از سوى خداوند متعال، پیامبر گرامى اسلام(ص)، و امامان معصوم(ع) است، بدین سان كه:

در مورد ولایت پيامبر اكرم(ص) مستقيماً و با ويژگيهاى خاص، از سوى خداوند.

و در مورد ولایت ائمه اطهار(ع) نيز به واسطه پيامبر معظم(ص) و به وسيله نصوص و معجزات.

و در مورد ولایت فقها نيز از طريق اعلام امامان بزرگوار بويژه حضرت صادق (ع) و حضرت صاحب الامر(عج)، براى دوران عدم حضور امامان معصوم، البته از راه تعیین و معرفى عنوانها و صفتهاى لازم، مانند رواة احادیث، فقهاء، ولاة الامر، كه نفوذ و مقبوليت اين ولایت از سوى مردم و بيعت آنان انجام پذير است. البته در مرحله اثبات و نفوذ و حاكمیت در جامعه و نه در مرحله ثبوت و اصل صلاحیت، مى توان مقبولیت مردمى را نیز متمم مشروعیت و جزء اخیر علت تامه به شمار آورد و با توضیح و تشریح این سخن مى توان گفت كه نزاع علمى و عقیدتى میان این دو سخن كه آیا مقبولیت سهم مردم است و مشروعیت از طرف خداوند و یا اینكه مردم نیز در مشروعیت سهم دارند و یا كل سهم مشروعیت از آنِ مردم است یك نزاع لفظى مى باشد و هر دو سخن اگر به یك نقطه نرسند اما در برخى از نقاط با یكدیگر تلاقى خواهند كرد كه ان شاء الله در فرصت دیگر باید به آن پرداخت.

ولایت و امامت بر امت به طبيعت حال چه در مقام ثبوت (صلاحيت) و يا اثبات (تنفيذ در جامعه) و چه در مرحله حدوث و يا استمرار، تابع شرايط اصلى صلاحيت و رهبرى در وجود فقهاى واجد ولایت است (فقاهت، عدالت تامه، قدرت و...). بنابراین، پندار دوره اى كردن رهبرى و محدود كردن زمان آن سخنى است عارى از برهان علمى و مستدل، بلكه خود رهبر منتخب و منصوب نيز نمى تواند حتى از اصل قبول آن امتناع نمايد و يا از ادامه آن مستعفى شود و نه مى توان بدون وجود دليل قاطع او را از اين سمت عزل نمود بلكه وى به عنوان تكليف الهى و وظيفه اسلامى بايد بدان قيام و اقدام نمايد و مادام كه شرايط و صلاحيتها در او موجود است بر ولایت و رهبرى باقى است و با قطع يكى از شريانهاى اصلى و اساسى رهبرى، وى بلافاصله از سمت خود منعزل مى گردد و البته این موضوع فقط در صلاحیت خبرگان ملت است كه نظارت مستمر و دقیق بر شرایط رهبرى دارند، كه در اين صورت خداى ناخواسته نيز مجلس خبرگان متصدى اعلام عزل و اظهار انعزال خواهد بود نه اينكه نسبت به اصل عزل و اسقاط منصب ولایت داراى حق ماهوى باشد كه بيان مستوفاى اين مسأله نيز موكول به مجال و موقعيت ديگر است.

منابع مقاله:فصلنامه حكومت اسلامى، شماره 15، شفیعى، سید على ؛

پى نوشت ها:

1. وسایل الشیعه، ج 1، ص7، حدیث 2.

2. نجاشى در رجال خود و علامّه حلى در خلاصة الاقوال، على بن ابراهیم بن هاشم قمى را ثقه در حدیث، باثبات، معتمد و صحیح المذهب دانسته و او را ستایش نموده اند. (نك: معجم رجال الحدیث، ج11، ص193 منتهى المقال، ج4، ص324).

و اما ابراهیم بن هاشم، هرچند به صراحت توثیقى در باره او در كتب اصلى رجال وارد نگردیده اما علامه حلى در خلاصة الاقوال مى گوید: و الارجح قبول روایته. و در منتهى المقال (ج1، ص214) مى گوید: ظاهر علماى شیعه قبول روایات او است. و علامه حلّى در مختلف الشیعه (ص487 ط ق) مى گوید: در موارد فراوان، روایات او جزء احادیث صحاح به شمار آمده و محدث بحرانى توثیق او را از جمعى نقل نموده و خود نیز آن را پذیرفته است. چنانكه جمعى دیگر نیز با اقامه دلایلى او را توثیق نموده اند (مراجعه شود به منتهى المقال، جلد اول) و حتى مرحوم آیت الله خوئى با همه دقت و موشكافى در وضع راویان، در مورد ابراهیم بن هاشم مى گوید: لا ینبغى الشك فى وثاقة ابراهیم بن هاشم. و پنج دلیل بر این مدعا اقامه نموده است. (نك: معجم رجال الحدیث ج1، ص317).

مضافاً به اینكه عبدالله بن الصلت القمى (راوى دیگر مذكور در روایت) نیز ثقه بوده و نجاشى در رجال و نیز شیخ طوسى در رجال، او را ثقه دانسته و مرحوم صدوق در آغاز كتاب كمال الدین وى را ستوده است. (نك: معجم رجال الحدیث ج10، ص222).

و اما حماد بن عیسى، حریز بن عبدالله، و زرارة بن اعین (سه راوى دیگر روایت) كه جلالت مقام، عظمت، ثقه بودن، و فقاهت و علم آنان به گونه اى است كه نیازى به توضیح بیشتر در مورد آنان نیست و مى توان در این باره به كتب رجال مراجعه نمود.

3. سوره نساء، آیه 80.

4. صحیفه نور، ج20، ص170 و 174.

5. همان.

6. وسایل الشیعه، ج1، ص9، ذیل حدیث 6.

7. بقره، آیه 257.

8. مائده، آیه 55.

9. كهف، آیه 44.

10. النهایة، ج5، ص227 230.

11. كهف، آیه 44.

12. المصباح المنیر، ج2، ص350، نشر مطبعه حلبى، مصر.

13. وسایل الشیعه، ج1، ص18، حدیث 35.

14. نساء، آیه 59.

15. به منظور آشنایى تفصیلى با قاعده لطف و اثبات امامت مراجعه شود به كتب كلام اسلامى از قبیل كتاب الذخیره از سید مرتضى علم الهدى، كتب شیخ مفید، تجرید الاعتقاد خواجه طوسى، كشف المراد علامه حلى، نهج الحق علامه حلى، قواعد المرام ابن میثم بحرانى، شرح باب حادى عشر فاضل مقداد، النجاة ابن میثم بحرانى، كفایة الموحدین كوزه كنانى، هدایة الموحدین عقیلى طبرسى و غیر آن.

16 .نساء، آیه 59.

17 .تفسیر المیزان، ج4، ص435 439 به نقل از تفسیر برهان، غیبت لقمانى، تفسیر عیاشى، كافى، عبقات الانوار، ینابیع الموده، غایة المرام و ...

18. المیزان، ج4، ص427.

pdf دانلود مقاله ولایت فقیه در صحیحه زراره (447 KB)

 

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط