چكيده
توبه به معناى بازگشت و ترك گناه است؛ بندهاى كه به وسيله گناه و جسارت در حق مولى از خدا دور شده، اينك قصد بازگشت و تقرب به معبود خويش دارد. انسان براى انجام توبه، نيازمند داشتن انگيزه است. توجه به ضررهاى گناه و نقشى كه توبه در صيانت انسان دارد، انگيزه خوبى براى توبه است. گناه، علاوه بر ضررهاى جسمى، ضررهاى بىشمار روحى و روانى براى انسان در پى دارد. متأسفانه برخى افراد به آفات و ضررهاى جسمانى بيمارى توجه دارند و درصدد رفع آنند، اما كمترين توجهى به آفات روحى گناهان ندارند، آفاتى كه به مراتب از بيمارىهاى جسمى سهمگينتر است.
از جمله آفات و پيامدهاى گناه، حرمان انسانى از هدايت الهى است. گناهان علاوه بر آفات فردى، آفات و ضررهاى اجتماعى نيز براى انسان دارد؛ كسى در اجتماع به فرد دروغگو اعتماد نمىكند، همچنين عذابهاى شديد اخروى براى گناهكاران مهياست. توجه به ضررها و زيانهاى دنيوى، اخروى، جسمى، روحى، فردى و اجتماعى گناه، انگيزه خوبى براى بازگشت عبد به سوى معبود خويش است.
صلابت مردان خدايى و نقش توجه به زيان گناهان در توبه
ايجاد انگيزه توبه در انسان، در گرو توجه به ضررهاى گناه و نقشى است كه توبه در صيانت انسان از گناه و جبران خسارتهاى گناهان گذشته دارد. انسانها از جهت درك ضررهاى گناه متفاوتند. هركس متناسب با معرفت خويش به ضررهاى گناه توجه دارد. برخى بر فرض توجه و انديشه در گناهان، بيشتر به ضررهاى مادى گناه توجه دارند و كمتر به ضررهاى معنوى آن اهميت مىدهند. اما كسانى كه معرفت فزونتر دارند، بيشتر به ضررهاى اخروى گناه اهميت مىدهند. برخى از زيانهاى گناه جسمانى و بدنى هستند كه به صورت بيمارى و ضعف جسمانى در انسان نمود پيدا مىكنند. اما آفتها و ضررهاى روانى اغلب گناهان، بيش از ضررهاى جسمى آنهاست؛ آفتهايى چون حيرت، سرگردانى، افسردگى، حالت وانهادگى و از دست دادن تمركز. برخى افراد، بيشتر به بيمارىها و آفتهاى جسمانى توجه دارند و درصدد رفع آنها برمىآيند و به آفتهاى روحى كه روح انسان را بيمار مىسازند و آثار و عوارض سوء آنها بيشتر و خطرناكتر از بيمارىهاى جسمانى است، توجه ندارند. آنان به شدت رنج و دشوارىهاى بيمارىهاى روحى، كه گناهكاران بدانها گرفتار آمدهاند، نمىانديشند و به اهل تقوا و مؤمنان راستين خدا نمىنگرند كه فارغ از آن آفتهاى روحى كشنده در كمال آرامشخاطر و اطمينان به سر مىبرند و دشوارىهاى زندگى كوچكترين رخنهاى در دل آنها پديد نمىآورد. آنان در سايه اعتماد و اتكاى به خداوند، با سلامت همه سختىها و دشوارىها را درمىنوردند و شكوه صبر و استقامت اين مؤمنان راستين در برابر انبوه مصيبتها و سختىهاى طاقتفرسا و حفظ وقار، صلابت و آرامش روحى، انسان را به شگفتى وامىدارد.
افراد معمولى بر سر مسائل كوچك ناراحت مىشوند و كنترل از كف مىدهند و سخنان و رفتار نسنجيده از آنان سر مىزند، اما مؤمنان راستين چناناند كه اگر همه به آنها بىاحترامى كنند، واكنش نشان نمىدهند، نه اينكه آنها زشتى رفتار ديگران را درك نكنند، بلكه آنان به چنان رفتارى اهميت نمىدهند و آن رفتار را ناشى از جهالت و كمخردى مىدانند و واكنش در برابر آن را زيبنده خود نمىيابند. اگر در مجلسى كسى به ما بىاحترامى كند، نمىتوانيم خويشتن را كنترل كنيم و اگر به او پرخاش نكنيم، لااقل با او قهر مىكنيم و به ملامت و سرزنش او مىپردازيم، اما مؤمنان راستين در چنين مواقعى آرامش روحى، وقار و متانت خود را حفظ مىكنند و عكسالعمل آنان در برابر رفتار زشت ديگران سازنده و درسآموز است. از اينرو، بايد اطمينانخاطر، صلابت و استوارى را از نعمتهاى بزرگ الهى به شمار آورد كه موجب مىگردند انسان در برابر سختىها و حوادث روزگار اضطراب و تزلزل نداشته باشد. در بين بزرگان و شخصيتهاى دينى، فراواناند كسانى كه در پناه اعتماد و اتكاى به خداوند از آرامشخاطر، متانت و صلابت برخوردار بوده و هستند. از شمار آنان مىتوان مرحوم آيتاللّه حاج آقارضا بهاءالدينى، را نام برد كه از آرامشخاطر خاصى برخوردار بود و در برابر سختترين حوادث و رخدادها چون كوه با صلابت و استوار بود و ذرهاى اضطراب و تزلزل در ايشان راه نمىيافت. ايشان در جريان حوادث سهمگين و كشتارى كه در پانزده خرداد سال چهل و دو رخ داد، كه عنان صبر و تحمل را از اغلب مردم و انقلابيون ربود، گرچه شديدآ ناراحت بود، اما به دليل برخوردار بودن از ايمانى قوى، با آرامشخاطر، وقار و متانت تحسينبرانگيزى با آن حوادث برخورد مىكرد.
گناه و سقوط از انسانيت و حرمان از هدايت الهى
از جمله آفتهاى دنيوى گناه، سقوط از منزلت انسانى به حضيض حيوانيت و بىاعتنا گشتن به ارزشهاى والاى انسانى است. تا هنگامى كه شأن و منزلت انسانى در انسان پوياست و انسان از فطرت پاك و وجدان بيدار برخوردار است، اگر كوتاهى و گناهى از او سر زند، دچار عذاب وجدان مىگردد. اما اصرار بر انجام گناه به مرور موجب بىتفاوت شدن گنهكار در قبال ارزشهاى اخلاقى و گسستن از پايبندى به آنها مىگردد. گذشته از افراد مؤمن، انسانهاى فاقد ايمان نيز به يك سلسله ارزشهاى انسانى اعتقاد دارند كه اعتقاد به خدا و دين شرط باور و پايبندى به آنها نيست. مثلا نوع انسانها به حقشناسى و وفادارى اعتقاد دارند. بنابراين، اگر از سوى آنها بىوفايى و يا حقناشناسى صورت پذيرد، ناراحت مىشوند و سعى مىكنند كه كوتاهى خويش را جبران كنند. به هر روى تلاش مىكنند كه پايبندى خويش به چنين ارزشهايى را حفظ كنند. اما انجام برخى از گناهان و مفاسد و غوطهور گشتن در آنها، حتى اين سطح از پايبندى به ارزشها را نيز از انسان مىگيرد و شخصيت انسانى او را مسخ گردانيده و به مثابه حيوانى عارى از هر فضيلت و غوطهور در شهوات مىگرداند. همچنين از جمله آفات و عواقب گناه و اصرار بر آن، حرمان از هدايتهاى تكوينى خاص الهى است. توضيح آنكه هدايتهاى الهى پنج گونهاند :
گونههاى هدايت الهى
1. هدايت تكوينى عام الهى : اين هدايت در سراسر گيتى گسترده شده و همه پديدههاى عالم را شامل مىشود و اختصاص به انسان ندارد. بر اساس غرض و هدفى كه آفريدگار هستى در آفرينش پديدهها دارد، آنان را جهت نيل به آن هدف و غرض هدايت مىكند. خداوند در اشاره به اين هدايت عام تكوينى مىفرمايد: (قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى) (طه: 50)؛ گفت: پروردگار ما آن ]خداى[ است كه به هر چيزى آفرينش در خور آن را داد و سپس آن را هدايت كرد.
2. هدايت فكرى همه انسانها : 1 خداوند در راستاى هدايت فكرى انسانها، به آنان نيروى تفكر و انديشه عنايت كرد تا بتوانند حقايق را از باطلها تمييز دهند.
3. هدايت فطرى : خداوند به وسيله نيروى فطرت بسيارى از حقايق را به انسان مىنماياند و به او قدرت تمييز بين خوبىها و بدىها را عنايت مىكند. بر اساس فطرتْ انسان دادگرى، شكرگزارى، راستگويى و حقخواهى و... را كارهايى شايسته، و ستمگرى و كفران نعمت را ناپسند و ضدارزش مىداند.
4. هدايت تشريعى : اين هدايت در حوزه رفتار اختيارى انسان شكل مىگيرد و در اين راستا خداوند، در طول تاريخ با ارسال برترين و لايقترين بندگان خود به عنوان رسول و يا نبى، انسانها را به يكتاپرستى و رهايى از بردگى و بندگى طاغوت هدايت كرده است : (وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولا أَنِ اعْبُدُواْ اللّهَ وَاجْتَنِبُواْ الطَّاغُوتَ فَمِنْهُم مِنْ هَدَى اللّهُ وَمِنْهُم مِنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلالَةُ...) (نحل: 36)؛ و هر آينه در هر امتى پيامبرى برانگيختيم كه خداى را بپرستيد و از طاغوت ]هر معبودى جز خدا[ دورى جوييد، پس برخى از آنان را خدا راه نمود و برخى ديگر سزاوار گمراهى شدند.
هدايت تشريعى از اهميت فوقالعادهاى برخوردار است و قابل مقايسه با هدايت فطرى نمىباشد، چون اولا، قلمرو هدايت فطرى نسبت به هدايت تشريعى محدود است و بسيارى از بايستىها و نبايستىها و دستورات تعالىبخش در ابعاد گوناگون زندگى انسان، فراتر از افق هدايت فطرى است. ثانيآ، اگر هدايت تشريعى نباشد، هدايت فطرى بدون پشتوانه مىگردد و در مقابل عوامل گوناگون گمراهى كه از درون و بيرون انسان را به ضلالت سوق مىدهند، بىاثر خواهد گشت.
5. هدايت خاص تكوينى : اين هدايت خود به دو بخش تقسيم مىگردد. بخش اول، به پيامبران و اولياى خاص الهى اختصاص دارد و در قرآن گاهى با واژه «اجتبا» و «رفع درجات = بلندمرتبگى» از آن ياد مىشود. نظير آيه: (... وَلَكِنَّ اللّهَ يَجْتَبِي مِن رُسُلِهِ مَن يَشَاء فَآمِنُواْ بِاللّهِ وَرُسُلِهِ وَإِن تُؤْمِنُواْ وَتَتَّقُواْ فَلَكُمْ أَجْرٌ عَظِيمٌ) (آلعمران: 179)؛ وليكن خدا از فرستادگان خود هر كه را خواهد برمىگزيند. پس به خدا و فرستادگان او بگرويد و اگر ايمان آوريد و پرهيزكارى كنيد، شما را مزدى بزرگ باشد.
همچنين خداوند مىفرمايد: (وَتِلْکَ حُجَّتُنَا آتَيْنَاهَا إِبْرَاهِيمَ عَلَى قَوْمِهِ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِن نَشَاء إِنَّ رَبَّکَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ) (انعام: 83)؛ و اينها حجت ما بود كه به ابراهيم در برابر قومش داديم. هر كه را بخواهيم پايهها بالا مىبريم، كه پروردگارت درستكار و داناست.
بخش دوم هدايت خاص تكوينى ويژه مؤمنان است و غيرمؤمنان از آن بهرهاى ندارند. هدايت خاص تكوينى در قرآن در مقابل ظلالت به كار مىرود و در بسيارى از آيات با اراده و خواست خداوند پيوند خورده است و آمده است كه خداوند هر كس را بخواهد هدايت مىكند و هر كس را بخواهد گمراه مىسازد. 2 اين هدايت نوعى
دگرگونى و تحول روحى و درونى در انسان است كه خداوند تحت شرايط خاص پديد مىآورد و به واسطه آن زمينه دريافت كمالات برتر اخلاقى و معنوى براى انسان فراهم مىآيد.
حرمان گنهكاران از توجهات خدا و اولياى او
هدايت خاص الهى كه در سوره حمد و در آيه (اهدِنَا الصِّرَاطَ المُستَقِيمَ) از آن ياد شده و هر روز ما چندين بار آن را در نماز از خداوند درخواست مىكنيم، به اهل تقوا و ايمان اختصاص دارد و اهل معصيت و گناه از آن محروماند. همچنين آنان از عنايتهاى خاصى كه خداوند به اولياى خود دارد بهرهاى ندارند. ما غافليم از آنكه اولياى خدا، مؤمنان و شهدا، در پرتو تفضلات الهى، حتى پس از مرگشان چه كارهاى بزرگى مىكنند و چه خدمتهايى در حق بندگان خدا انجام مىدهند و دعايشان به درگاه خداوند به اجابت مىرسد. از جمله، بقاى اين انقلاب و پيروزىهاى پىدرپى به بركت دعاهاى اولياى خدا و شهدا، در عالم آخرت، حاصل گرديده است. مهمتر از همه در سايه عنايات ائمّه اطهار :، و وجود مقدس امام زمان (عج)، خداوند بركاتش را بر ما فرو مىفرستد و ما را از كيد دشمنان حفظ مىكند. حال آيا سزاوار است كه ما برخلاف رضايت آنها رفتار كنيم و در راهى كه آنان ما را به پيمودن آن دعوت و هدايت كردند، حركت نكنيم؟ بخصوص كسانى كه سمت راهنمايى مردم را دارند و لغزش و گمراهى آنان ديگران را نيز از جاده هدايت منحرف مىسازد، اگر برخلاف خواست مولايشان رفتار كنند و اسباب گمراهى خود و ديگران را فراهم آورند، آيا بيش از هر كسى سزاوار شرمسارى نيستند؟ زشتى انحراف و رفتار ناشايست كسى كه به امام زمان (عج) انتساب دارد و وظيفه هدايت و راهنمايى بندگان خدا بر عهده او نهاده شده، بسيار فراتر از زشتى رفتار ناشايست كسى است كه به آن حضرت انتساب ندارد.
ما برآنيم كه وجود مقدس ولى عصر (عج)، مجراى فيض الهى است و لحظه به لحظه عنايات و فيوضات آن حضرت بر بندگان خدا سرازير مىگردد. از جمله بر اساس شواهد قطعى و اخبار متواتر، آن حضرت به وسيله علما و دوستان خود مردم را از امدادها و فيضهاى خود برخوردار مىسازند. حال اگر انسان با انجام گناه و معصيت، خود را از محبت، عنايت و دعاى آن امام رئوف محروم سازد و به جاى اينكه آن حضرت به او توجه كنند، او را از خود طرد سازند، نبايد به حال خود بگريد؟ اوليا و دوستان خدا پيوسته از رحمت خداوند برخوردارند و آنان از توجه رحيمانه خداوند به خويش و انس با معبود به آرامش و سرورى مىرسند كه ما عاجز از درك آن هستيم. اما اهل معصيت و گناه بهرهاى از رحمت الهى و انس با معبود ندارند.
آنچه ذكر شد، خسارتها و آفتهاى فردى گناه در دنيا بود. علاوه بر اين آفتهاى فردى، گناه آفتها و ضررهاى اجتماعى نيز در پى دارد. براى مثال، كسى كه دروغ مىگويد، در جامعه بىارزش مىگردد، مردم به او اعتماد نمىكنند و شهادت و سخنش را نمىپذيرند و گناهكار در جامعه نقش مثبتى ندارد و به مثابه عضوى فلج و فاسد به حساب مىآيد.
شدت زيانهاى اخروى گناهان
گناه علاوه بر ضررها و آفتهاى دنيايى، داراى آفتها و ضررهاى اخروى نيز مىباشد كه آن ضررها پايدارتر و به مراتب شديدتر از ضررهاى دنيوى گناه مىباشند. بسيارى از آيات قرآن از عظمت و شدت عذابهاى اخروى و كيفر گناهان در آخرت حكايت مىكنند. در برخى از آيات قرآن، خداوند از شدت عذاب آخرت سخن مىگويد 3 و در برخى از آيات عذاب آخرت را براى كافران و مشركان جاودانه معرفى مىكند: (إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُوْلَئِکَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ) (بيّنه: 5و6)؛ همانا كافران اهل كتاب و مشركان در آتش دوزخ جاويدانند، اينانند بدترين آفريدگان.
همچنانكه عالىترين لذت و نعمت براى بهشتيان انس با خداوند و سخن گفتن با او و توجه خداوند به ايشان است و خداوند در اينباره در حديث معراج مىفرمايد: «فيها الخواص أنظر إليهم كل يوم سبعين مرة وأكلمهم كلما نظرت إليهم»؛ 4 در اين قصر (بهشتى) خاصان درگاه من به سر مىبرند و هر روز هفتاد بار به آنها مىنگرم و با ايشان سخن مىگويم، شديدترين و سختترين عذاب در آخرت، حرمان از گفتوگو با خداوند و حرمان از توجه و نظر اوست. در قيامت عطش و نياز انسان به نوازش خداوند و گفتوگوى با او، بيشتر از نياز كسى است كه بر اثر تشنگى در آستانه مرگ قرار گرفته و بيش از هر چيز نيازمند جرعهاى آب است تا او را از مرگ نجات دهد. خداوند در اينباره مىفرمايد : (إِنَّ الَّذِينَ يَشْتَرُونَ بِعَهْدِ اللّهِ وَأَيْمَانِهِمْ ثَمَنآ قَلِيلا أُوْلَـئِکَ لاَ خَلاَقَ لَهُمْ فِي الآخِرَةِ وَلاَ يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ وَلاَ يَنظُرُ إِلَيْهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلاَ يُزَكِّيهِمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ) (آلعمران: 77)؛ كسانى كه پيمان خدا و سوگندهاى خود را به بهاى اندك داد و ستد مىكنند، در آخرت بهرهاى ندارند و خدا در روز رستاخيز با آنان سخن نگويد و به آنها ننگرد و ]از آلودگى گناهان[ پاكشان نسازد و ايشان را عذابى است دردناك.
گاهى انسان چنان غرق توجه به لذتهاى دنيا مىگردد و درگير شدن با زندگى دنيا چنان او را غافل مىسازد كه نمىانديشد با ارتكاب گناه چه سرمايه بزرگى را از كف مىدهد و خود را از انس با معبود كه مؤمنان باتقوا از آن بهرهمندند محروم مىسازد، و نمىنگرد چه آتشى براى خويش فراهم مىگرداند. حتى غفلت به او مجال جبران كوتاهىها و گناهان را نمىدهد. اگر سر عقل مىآمد و توبه مىكرد، مورد عفو خداوند قرار مىگرفت و نه فقط پرونده اعمالش از گناهان پاك مىگرديد، كه نيكىها جايگزين آنها مىگرديدند: (إِلَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلا صَالِحآ فَأُوْلَئِکَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورآ رَحِيمآ) (فرقان: 70)؛ مگر كسانى كه توبه كنند و ايمان آورند و كار نيك و شايسته كنند، پس اينانند كه خداوند بدىهاشان را به نيكىها بدل سازد و خدا آمرزگار و مهربان است.
توبه صفحه دل انسان را از گناهانى، كه كيفر و عذاب الهى را در پى دارند، پاك مىكند و توبهكننده از گناه بسان كسى است كه دلش از زنگار تيرگى و گناهان پاك گرديده است و در نتيجه، مصون از كيفر الهى است. چنانكه امام كاظم †، فرمودند: «التَّائِبُ مِنَ الذَّنْبِ كَمَنْ لا ذَنْبَ لَهُ.» 5 با وجود اين و نيز با توجه به آنچه در آيه شريفه آمده، توبه موجب مىگردد كه خداوند بدىهاى انسان را به نيكىها مبدل سازد، اما جهالت و به تعبير ديگر، حماقت موجب مىگردد كه انسان از كردار زشت خود توبه نكند و با قيافهاى زشت و پليد در صحنه قيامت ظاهر گردد. فرض كنيد مجلس مهمانىاى تشكيل مىگردد كه در آن علما و بزرگان بار مىيابند و از ما نيز دعوت شده كه در آن مجلس ارزشمند و باابهت حاضر گرديم. اما بدن ما متعفن و آلوده است و بوى بد دهانمان ديگران را مىآزارد و قيافه ما زشت و در هم پيچيده است كه اگر با اين وضعيت وارد آن مجلس شويم، كسى رغبت نمىكند به ما نزديك شود و حتى از نگاه كردن به ما نيز خوددارى مىكنند و به علاوه، ما نيز خجالت مىكشيم و به خود اجازه نمىدهيم كه با آن وضعيت وارد چنان مجلسى شويم. همچنين در عرصه قيامت كه جايگاه پذيرايى و اكرام الهى است و در آن انبيا، اولياى خدا و شهدا با چهرههاى زيبا و نورانى و لباسهاى فاخر كه عطر وجودشان بهشتيان را سرمست مىسازد و آنان مسرور و شادمان از مشاهده جلوههاى رحمانى هستند، به تعبير قرآن : (وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ إِلَى رَبِّهَا نَاظِرَةٌ) (قيامت: 22و23)؛ در آن روز چهرههايى شاداباند و به پروردگار خود مىنگرند، چگونه انسان گنهكار با قيافهاى زشت و چروكيده و بدنى متعفن كه بوى بدش همه را مىآزارد، وارد عرصه قيامت مىگردد؟ با اين وصف با چه منطقى توبه از گناهان خويش را به تأخير مىاندازيم و به معالجه نفس خويش و پاك ساختن آن از گناهان كه چون سم مهلكى براى جان ماست نمىپردازيم؟ چرا به اين باور و يقين نمىرسيم كه با توبه دل ما از گناهان پاك مىگردد و توبه كه خود عمل صالح است به دلها طهارت و نور مىبخشد و نامه عمل و دل سياه ما با آب توبه نورانى و درخشان مىگردد؟ چگونه با غفلت و بىخردى بر انجام گناه اصرار مىورزيم و با اينكه بر فوايد توبه واقفيم، تصميم و اراده جدى بر توبه نداريم و گاهى به گفتن استغفراللّه و ريختن چند قطره اشك اكتفا مىكنيم و كماكان به انجام گناه مبادرت مىورزيم. بىترديد اصرار بر گناه و افزودن بر تيرگىهاى دل، خود عقوبتى بزرگ است كه خداوند غفلتزدگان و كسانى كه آيات الهى را انكار مىكنند بدان گرفتار مىسازد و مىفرمايد: (كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَا كَانُوا يَكْسِبُونَ) (مطففين: 14)؛ نه چنان است كه ]مىگويند: آيات الهى افسانههاى پيشينيان است[ بلكه آنچه مىكردند ]گناهانشان[ بر دلهاشان چيره شده و آنها را پوشانده ]و زنگاربسته [است.
چنانكه صفحه آيينه با زنگار تيره مىگردد و شفافيت خود را از دست مىدهد، دل انسان نيز با گناه زنگار مىگيرد و سياه مىگردد و وقتى دل انسان تاريك گرديد، اسير هوسهاى شيطانى مىشود و اراده و تصميم انجام كارهاى خير و شايسته از آن سر نمىزند. از اينرو، بايسته است كه ما با توسل به خدا و اولياى او و مدد خواستن از آنان در جبران كوتاهىها و ترك گناه بكوشيم و از وسايلى كه موجب تقويت اراده توبه و اصلاح نفس مىشوند، استفاده كنيم. يكى از وسايل و عواملى كه نقش بارزى در عزم بر توبه از گناه و اصلاح نفس دارد، انس با خدا و دعاها و مناجاتهايى است كه از اولياى دين وارد شده است. بخصوص دعاهايى كه در ماه رمضان وارد شده، نظير دعاى افتتاح، دعاى ابوحمزه ثمالى و مناجات خمس عشر، زنگار گناهان را از دل انسان برمىگيرند و آن را صيقل مىدهند و زمينه صدور اراده و تصميم جدى براى توبه را در انسان پديد مىآورند.
پى نوشت ها
1 ـ گونه اول هدايت همه پديدههاى عالم را دربرمىگيرد، اما سايرگونههاى هدايت از جمله هدايت فكرى اختصاص به انسان دارد.
2 ـ ابراهيم: 4.
3 ـ مجادله: 15.
4 ـ محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 77، ب 2، ص 23، ح 6.
5 ـ محمّدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، باب «التوبه»، ص435، ح 10.
pdf دانلود مقاله توبه جایگاه و فرایند تحقق آن (188 KB)