چکیده
نظریه اعتدال یکی از انواع نظریات اخلاق فضیلت است که نظریهپردازان اصلی آن در یونان باستان افلاطون و ارسطو بودند. این نظریه به خاطر سازگاری با متون دین اسلام، نزد فیلسوفان و علمای اخلاق اسلامی رواج زیادی یافت. به نحوی که اغلب حکمای اسلامی چون فارابی، ابن سینا، مسکویه، خواجه نصیر طوسی و ملاصدرا تابع این نظریهاند. هسته اصلی نظریه اعتدال قاعده اعتدال است که بر اساس آن فضیلت اخلاقی به اعتدال و میانهروی تعریف شده و همه فضایل اخلاقی به لحاظ وجودی مابین دو رذیلت افراط و تفریط در نظر گرفته میشوند. لذا توصیه عملی این نظریه رعایت اعتدال در همه عواطف و اعمال است. نظریه اعتدال با وجود نکات قوتی چون سادگی، شهرت و مورد پذیرش عامه بودن، از اشکالاتی نیز چون عدم انسجام درونی، ابهام در مفهوم حد وسط، مشکل تعیین حد وسط، نقص در حل تعارضات اخلاقی و عدم شمول و فراگیری بر تمام فضایل و رذایل برخوردار است. این مقاله به ارزیابی نظریه اعتدال بر اساس معیارهای سنجش نظریههای اخلاقی میپردازد.
واژگان کلیدی: اخلاق، نظریه اعتدال، حد وسط، فضیلت، ارسطو.
مقدمه
یکی از نظریههای اخلاقی رایج در جهان اسلام و نزد فیلسوفان و علمای اخلاق اسلامی نظریه اعتدال است. این نظریه که خاستگاه آن یونان باستان و افلاطون و ارسطو بوده است، رواج زیادی نزد حکمای اسلامی که کتب اخلاقی خود را با رویکرد فلسفی نوشتهاند داشته است. هدف ما در این مقاله ضمن بررسی اجمالی نظریه اعتدال بیان اشکالات و نقدهای وارد آن است. سوالهای این تحقیق از این قبیل است: آیا نظریه اعتدال در اخلاق که معتقد است همیشه و در همه اعمال رعایت اعتدال فضیلت اخلاقی است و افراط و تفریط در آنها موجب تباهی و رذیلت اخلاقی است، نظریهای درست و قابل دفاع است؟ آیا اعتدال در همه اعمال پسندیده است؟ آیا نمیتوان موردی یافت که افراط یا تفریط در آن از نظر اخلاقی پسندیده باشد؟ چه دلایلی برای اثبات این نظریه از سوی طراحان و طرفدارانش اقامه شده است؟ چه اشکالات و نقدهایی بر این نظریه از جهات مختلف وارد است؟
معیارهای گوناگونی برای ارزیابی نظریههای اخلاقی وجود دارد. معیارهای قدرتِ توجیه و تبیین، یکپارچگی و انسجام، وضوح، فراگیری، اعتبار، سادگی و مفید بودن از جمله معیارهای مشهور و مهم در ارزیابی نظریههای اخلاقی هستند.(قراملکی، ص 35).
در این مقاله تلاش میکنیم نظریه اعتدال را بر اساس هر یک از این معیارها ارزیابی کنیم.
1. تبیین اجمالی نظریه اعتدال
1-1. افلاطون
افلاطون براى نفس انسانى، سه قوه عقل، شهوت و غضب قائل است. اين قوا به ترتيب مركز ادراك و شناخت، تمايلات زيستى و حياتى و مركز اراده و همّت هستند. (افلاطون، ص1022) وی با تناظر جامعه و روح انسان، همان طبقات سهگانه جامعه (طبقه زمامداران و حاكمان، سپاهيان و جنگاوران، پيشهوران و عموم مردم) را در نفس انسان جاری و منطبق میداند. (همان، ص1030)
از نظر افلاطون براى تحقق فضايل اخلاقي در نفس، دو شرط لازم است: اول، تربيت روح يا جزء خردمند نفس؛ دوم، تربيت قواى شهوي و غضبي كه عبارت است از تابعيت آنها از قوه عقلی و رعايت اعتدال در اعمال و خواستههايشان. وی در کتاب گفتگوی جمهوری از چهار فضیلت شجاعت، حکمت، اعتدال و عدالت نام می برد . بر اساس اعتقاد وی فضایل اخلاقی اجزاء متمایز در یک کل بوده و حکمت رمز یگانگی در آن ها می باشد p.336).،( Devereux از تربيت جزء عقلاني نفس، فضيلت «حكمت» و از تربيت جزء شهوت و خشم كه به تابعيت آنها از جزء عقلی و رعايت اعتدال در اعمال و خواستههايشان است، فضايل «عفّت» و «شجاعت» پديد ميآيد. وقتى اين قواى سه گانه به حدّ فضيلت خود برسند، از انسجام و هماهنگى آنها، فضيلت چهارمى در نفس ايجاد مىشود كه «عدالت» نام دارد. بنابراين فضايل اصلي نفس، چهار است. يكي از اعمال مربوط به جزء خشم، نرمخويي است كه افلاطون رعايت اعتدال را شرط فضيلت آن نيز بيان ميكند و افراط را موجب تبديل آن به رذيلت اخلاقي ميشمارد:
«نرمی چون به افراط گراید منجر به ضعف نفس میشود ولی اگر با تربیتی درست همراه شود تبدیل به مهربانی و اعتدال میگردد» (افلاطون، ص967).
فضیلت جزء شهوت نفس، «خويشتنداري» است. در نظر افلاطون، خويشتنداري، «نوعي نظم و تسلط بر لذات و شهوات است» (همان، ص1014) و رذیلت مقابل آن، لگام گسیختگی است(همان، ص 979) . وی در تعريف خويشتنداري میگوید:
«در نظر توده مردم خويشتنداري عبارت است از فرمانبرداري از حكمرانان و رعايت اعتدال در خوردن و نوشيدن و اطفاي شهوت.» (همان، ص 956).
نکته مهم که از دقت در نقل قولهاي افلاطون روشن میشود این است که او قاعده اعتدال را تنها در مورد دو قوه شهوي و غضبي بكار ميبرد نه قوه عقلي. لذا اعتدال تنها، شرط حصول دو فضيلت شجاعت و خويشتنداري است نه فضيلت حكمت.
1-2. ارسطو
ارسطو بحث خود درباره اخلاق را با مفهوم سعادت آغاز میکند. سعادت از نظر ارسطو غایتی است که جامع چند مؤلفه است: 1- زندگی توأم با تفکر و تأمل؛ 2- زندگی توأم با فضیلت اخلاقی؛ 3- زندگی توأم با لذت.
فضيلت اخلاقی از نظر وی ملكهاى است كه «نتيجه انتخاب ارادى» است. او در پاسخ به این سئوال كه چه چيز را بايد انتخاب نمود، قاعده اعتدال را مطرح میکند و میگوید: همیشه باید سعی کنیم حدّ وسط و اعتدال را انتخاب کنیم. از آنجا که ما بهترین عمل را فضیلتمندترین عمل مینامیم و چون فضایل اخلاقی همواره در حد اعتدال هستند، پس بهترین عمل رعایت اعتدال است. از نظر ارسطو فضایل اخلاقی همه در حد وسط هستند و رعایت اعتدال در هر امری باعث ایجاد فضایل اخلاقی است. در مقابل، افراط و تفریط در هر امری باعث تباهی آن و ایجاد رذایل اخلاقی است.
ارسطو برای اثبات قاعده اعتدال و اینکه فضیلت، در هر کاری، حد وسط است، دو دلیل اقامه میکند. دلیل اول، مقایسه اخلاق با علم طب و به خصوص، تغذیه و ورزش است. او مىگويد: نخست بايد به اين نكته توجه كرد كه هر چيزى كه به نحوى، ارزش محسوب میشود، ممكن است به سبب افراط و تفريط تباه گردد. مثل تندرستى و قدرت بدنى كه به واسطه ورزش حاصل میگردد، اما افراط در ورزش، نيروى بدن را تباه میكند و تفريط در ورزش هم از تندرستى بدن میكاهد. افراط و تفريط در خوردن و آشاميدن هم به بدن زيان میرساند؛ ولى آنچه باعث ايجاد تندرستى و استحكام آن میشود، اعتدال و ميانهروى در ورزش و خوردن و آشاميدن است. در مورد فضايل اخلاقى هم، چنين است. (ارسطو، اخلاقنیکوماخوس، ص 56)
دلیل دوم ارسطو مربوط به هنر است. او میگوید: ما به يك اثر هنرى در صورتى خوب و زيبا مىگوئيم كه نه بتوان چيزى به آن افزود و نه چيزى از آن كاست. يعنى هر افراط و تفريطى به زيبايى و خوبى اثر، آسيب میزند. لذا استاد هر هنرى، از افراط و تفريط پرهيز میكند و حد وسط را میجويد. در اخلاق نيز چنين است. بنابراين فضيلت در عواطف و اعمال، با رعايت حد وسط و اعتدال
[1] محقق میشود و افراط و تفريط[2] در هر چيز موجب بدى و رذيلت آن است.(همان، ص 64)
ارسطو قاعده اعتدال خويش را چنين بيان ميكند:
«فضيلت با عواطف و اعمال سروكار دارد و افراط در اينها عيب است و تفريط نكوهيدني است در حالي كه حد وسط به هدف درست دست مييابد و ستوده ميشود.» ( همان، ص 65).
نکته مهمی که ارسطو به آن تصریح میکند این است که قاعده حد وسط، مختص فضایل اخلاقی است نه همه فضایل از جمله فضایل عقلی. (همان)
«... پس باید نتیجه بگیریم که فضیلت همیشه حد وسط را هدف قرار میدهد. من در این سخن، به فضیلت اخلاقی نظر دارم زیرا که این فضیلت، در حوزه عواطف عاری از خرد و در حوزه عمل، اثر میبخشد و در این حوزه، افراط و تفریط وجود دارد.» (همان ،ص64)
بنابراین از نظر ارسطو در هر عمل و عاطفهای سه حد افراط، تفریط و حد وسط وجود دارد که فضیلت حد وسط است. وی حد اعتدال را با دو طرف افراط و تفريط متضاد میداند و برای هر فضیلتی دو رذیلت مقابل درست میکند. افراط و تفريط، هم ضد يكديگرند و هم ضدّ حد اعتدال، و حد اعتدال نيز ضد هر دو طرف است. هر سه اينها در تضاد با هم هستند. این سه حد مشهور به تثلیلث ارسطویی است.
باید توجه داشت که مراد ارسطو از اعتدال هم اعتدال کمّی است و هم کیفی. ارسطو پس از اینکه میگوید: «فضیلت، کیفیت هدف قرار دادن حد وسط است» ((Aristotle, p. 30[3] و قاعده اعتدال فقط در حوزه اعمال و عواطفی چون ترس، تهور، میل، خشم، ترحم، لذت و درد که افراط و تفریط در آنها ممکن است اثر میبخشد، در ادامه تصریح میکند که:
«میبینیم که اینها را میتوان به نحو نادرست یعنی زیاد و کم احساس کرد در حالی که، به عکس، احساس آنها به هنگام درست و در مورد موضوعات درست و در برابر اشخاص درست و به علت درست و به نحو «درست[4] هم حد وسط است و هم بهترین؛ و همین خود فضیلت است. در اعمال نیز افراط و تفریط و حد وسط هست. فضیلت با عواطف و اعمال سروکار دارد» ( ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ص 64-65(..
در این متن ارسطو چند معیار کلی که فاعل اخلاقی باید در اعمال و بروز احساسات خود آنها را ملاحظه کند بیان میکند: 1- زمان درست (زمانسنجی یک عنصر کیفی است)؛ 2- موضوعات درست (مثلا خشم گرفتن بر جمادات یا حیوانات که اعمالشان از روی طبیعت و غریزه است نه علم و ادراک، یا بر کودک و نوزاد که رشد عقلی کامل نکرده، خشم نادرست نسبت به موضوع نادرست است)؛ 3- اشخاص درست (اعمال و عواطف ما نسبت به اشخاص مختلف باید متفاوت باشد. خشم در مقابل توهین شخص غریبه و توهین پدر و مادر یا دوستان و آشنایان باید متفاوت باشد)؛ 4- علت و انگیزه درست (فاعلی که بدون دلیل درست و انگیزه درست کاری را انجام میدهد و عاطفهای را بروز میدهد، به لحاظ اخلاقی، فاعل فضیلتمندی نیست)؛ 5- روش و اندازه درست (معیار کمیت و کیفیت عمل و عاطفه، مهمترین معیارهای فضیلتمندی و درستی عمل است. خشم باید به اندازه درست و به روش درست ابراز شود.)
این قیود همگی دلالت روشن دارند که معیار اعتدال نزد ارسطو یک معیار کیفی نیز هست و ما باید کیفیت عواطف و احساسات خود را نیز کنترل کنیم. معیار کیفیت، معیار کمی و زیادی نیست بلکه معیار «تناسب» است یعنی باید ملاحظه زمان، مکان، شرایط و نحوه بروز احساسات را نیز علاوه بر مقدار آنها بکنیم. عمل درست در زمان و مکان مناسبی که اخلاق آن را در نظر میگیرد، صورتپذیر است.(Maclntyre, p.189)
به نظر میرسد اضافه شدن وصف «درست»[5] در نقل قول فوق از ارسطو، به جهات مختلف عمل (هنگام درست، موضوعات درست، به علت درست و به نحو درست) و معادل شدن زیادی و کمی با وصف «نادرستی»[6]، نشان میدهد که از نظر ارسطو اصطلاح جایگزین برای «حدّ اعتدال»، «حد درست» است. این اصطلاح جایگزین مخصوصاً در مورد اعمال و عواطفی که قابل ارزیابی کمّی نیستند، بیشتر بکار میرود. در نتیجه، اصطلاح جایگزین برای «افراط و تفریط» یا «زیادی و کمی» نیز اصطلاح «حدّ نادرست» خواهد بود. از نظر ارسطو در غیاب فضیلت مناسب، عمل درست صورت نخواهد گرفت.(Ibid, p.175)
بر اساس این اصطلاحات جانشین، قاعده اعتدال به این شکل در خواهد آمد که در اعمال و عواطف دارای امتداد و قابل تقسیم به زیادی و کمی و وسط، فضیلت اخلاقی همیشه در حد وسط قرار دارد و رذیلت اخلاقی در حد افراط و تفریط؛ و در اعمال و عواطف بدون امتداد، فضیلت اخلاقی همیشه حد درست آنها است و رذیلت اخلاقی، حد نادرست از آنها.
1-3. حکمای مسلمان
اخلاق فضیلت و نظریه اعتدال به خاطر سازگاری با دین اسلام و تأکید این دین بر کسب فضایل اخلاقی، در جهان اسلام رواج زیادی پیدا کرد. با راهیابی آثار افلاطون و ارسطو به جهان اسلام، حکمای اسلامی حکمت یونانی را سازگار با کتاب و سنت یافتند و از آنها برای تبیین و دفاع عقلانی از دین بهره جستند. در حوزه اخلاق نیز این مسأله وجود داشت و با راهیابی اخلاق نیکوماخوس ارسطو اکثر حکمای اسلامی با اخلاق فضیلت ارسطو و نظریه اعتدال او آشنا شدند و آن را با آیات و روایات تأکید کننده بر اعتدال و میانهروی مطابق یافتند. بنابراین نظریه اعتدال شالوده اصلی کتب اخلاقی حکمای اسلامی شد. فارابي (258ـ339 ق.) اولين فيلسوف اسلامي بود كه به كتاب اخلاق نيكوماخوس ارسطو اهتمام ورزيد و آن را شرح داد.(ارسطو، الاخلاق، ص 18) او در فصول متنزعه نظريه اعتدال را بيان كرده است.(فارابى، ص36).
پس از وي دیگر حكماي اسلامی مانند يحييبنعدي(280ـ364ق.) در تهذيب الأخلاق (یحییبنعدى، ص54-50)[7]، ابوعلی مسكويه (330ـ421 ق.) در تهذيب الأخلاق و تطهير الأعراق (مسكويه، ص27-24 )، ابوالحسن عامري (متوفاي 381ق.) در السعادة و الاسعاد(عامرى، ص69)، ابنسينا (370ـ421ق.) در رسالة في علم الأخلاق (ابنسينا، ص374 ـ369)، غزالي (450ـ505ق.) در احياء علوم الدين (غزالی، ص83)، خواجه نصيرالدين طوسي (597ـ673 ق.) در اخلاق ناصری، (طوسی، ص109-108)، ملاصدرا در شرح اصول كافي (ملاصدرا، ج1، ص420)، مهدي نراقي (متوفاي 1209ق.) در جامعالسعادت (نراقى، مهدی، ج1، ص50ـ 78. )، احمد نراقي در معراجالسعادة (نراقى، احمد، ص48-28) و برخی دیگر از حکمای مسلمان، از طرفداران نظريه اعتدال ارسطویی هستند که این نظریه را در کتب اخلاقی خود طرح کرده و با تلاش و ابتکارات خود آن را به حد كمال رساندهاند.
2. ارزیابی و نقد نظریه اعتدال
2-1. ارزیابی نظریه اعتدال بر اساس معیار توجیه
مراد از معیار توجیه بررسی دلایلی است که برای اثبات یک نظریه ارائه شده است. آنچه گفتار یا کرداری را موجه میسازد، دلیل است. انسان موجودی خردمند است و هر گفتار و کرداری را با ترازوی سنجش خرد ارزیابی میکند و از دلایل و توجیهات آن میپرسد. یک نظریه وقتی دارای توجیه است که بتواند به خوبی نشان دهد چرا فعلی خاص از لحاظ اخلاقی درست یا نادرست است(قراملکی، ص 36).
الف. بررسی دلایل عقلی نظریه اعتدال
الف-1. ابتناء قاعده اعتدال بر تمثیل و استقراء ناقص
ارسطو و برخی از پیروان او از حکمای مسلمان، برای اثبات قاعده اعتدال و فضیلت بودن حد وسط از مقایسه علم اخلاق با علم طب بهره جستهاند. در واقع، آنها معیار صحت و سلامت بدن در طب سنتی را که اعتدال مزاج و معیار مرض را که خروج از اعتدال به جانب افراط یا تفریط است، به علم اخلاق تسری داده و علت سلامت و فضیلت اخلاقی را اعتدال در اعمال و عواطف یا اعتدال قوای نفس و علت رذایل اخلاقی را افراط و تفریط بیان کردهاند. حال آنکه به دلیل وجود فرق فاحش میان نفس که موضوع علم اخلاق است و بدن که موضوع علم طب است، این مقایسه و تمثیل از نظر منطقی صحیح نبوده و تسری حکم یکی به دیگری جایز نیست.
همانطور که بیان شد ارسطو دو دلیل برای اثبات قاعده اعتدال اقامه كرد: دلیل اول، مقایسه اخلاق با تغذیه و ورزش و دلیل دوم، مقايسه اخلاق با هنر و زيبايي.
ارسطو تنها با بیان سه مورد (تغذیه، ورزش و هنر) که افراط و تفریط در آنها موجب تباهی و رعایت اعتدال موجب سلامت و زیبایی است، تلاش كرد قاعده اعتدال را که مدعی است افراط و تفریط در هر کاری موجب ایجاد رذایل اخلاقی و رعایت حدوسط موجب ایجاد فضیلت است، به شهود مخاطبان نزدیک و آن را اثبات کند. بنابراین دلیل اصلی او تمسک به شهود و بداهت عقلی بود.
روشن است كه دلايل ارسطو براي اثبات كليت قاعده اعتدال كافي نيست و تنها ميتواند ثابت كند كه در برخي موارد مانند تغذيه، ورزش و هنر افراط و تفريط موجب تباهي و رعايت اعتدال فضيلت است. اما اينكه هميشه و در همه امور رعايت اعتدال باعث فضيلت است، از اين استدلال او قابل اثبات نيست. به تعبير ديگر استدلال ارسطو استقراء ناقص است.
در نتيجه، دلايل ارسطو _که بهتر است شبه دلیل بخوانیم_ از اثبات کلیت و شمول قاعده اعتدال عاجز است و تنها ميتواند اثبات كند كه فقط در بعضى از امور رعايت حدوسط، فضيلت؛ و افراط و تفريط موجب تباهى است.
حکمای اسلامی نیز در اثبات قاعده اعتدال برخی تنها به دلیل اول یعنی مقایسه با علم طب اشاره کردهاند و برخی حتی بدون اشاره به آن، قاعده اعتدال را چنان بکار بردهاند که به نظر میرسد آن را به عنوان یک اصل مسلّم و مقبول عامه که بینیاز از اثبات است، تلقی کردهاند. وقتی به چگونگی طرح قاعده اعتدال در کتابهای اخلاقی آنها دقت میکنیم، میبینیم که اغلب آنها پس از بیان قوای نفس، بلافاصله این مطلب را بیان کردهاند که با اعتدال قوا فضایل چهارگانه اصلی پدید میآید و با افراط و تفریط آنها رذایل اصلی. همچنین مشاهده میکنیم که آنها به هیچ وجه بهطور مستقل در جایی از کتاب درصدد طرح، تبیین و اثبات قاعده اعتدال برنیامدهاند. (نک. مسکویه، ص 38- 39؛ طوسی، ص 71؛ نراقی، مهدی، ج 1، ص 48)
الف-2. قاعده اعتدال به عنوان یک اصل مشهور
به نظر میرسد در توجیه اینکه چرا حکمای اسلامی دلیلی برای اثبات قاعده اعتدال اقامه نکردهاند و چرا ارسطو در اثبات آن صرفاً به دو شِبهِ دلیل استناد کرده است، میتوان چنین گفت که آنها قاعده اعتدال را یک اصل مورد قبول عامه مردم و عموم عقلاء میدانستهاند؛ تمام عقلاء اتفاق نظر دارند که اعتدال و میانهروی در امور نیکو است و افراط و تفریط موجب ضرر و زیان است. بنابراین، از آنجا که طبق مبانی منطقی، قضایای مشهوره و آراء محموده جزء مبادی قیاس و مبادی مطالب محسوب میشوند و مبادی قیاس، قضایایی هستند که نیازی به اثبات ندارند(نک. مظفر، ص315)، در نتیجه، ارسطو و حکیمان مسلمان نیازی به اثبات قاعده اعتدال ندیدهاند.
گرچه میتوان ادعای شهرت قضیه «اعتدال در کارها خوب است» را پذیرفت؛ اما بیان این اصل مشهور به شکل یک قضیه موجبه کلیه -«همیشه و در همه کارها اعتدال خوب است»- که ادعای ارسطو و دیگر اعتدالیها است، جای اشکال دارد. به عبارت دیگر، آنچه در بین عقلاء و عامه مردم مشهور است، قضیه اول است که یک قضیه مهمله بدون ذکر سور منطقی است؛ ولی آنچه اعتدالیها آن را ادعا میکنند قضیه دوم با ذکر سور موجبه کلیه است. از آنجا که صدق قضیه مهمله به شکل جزئیه هم ممکن است، در نتیجه ادعای صدق آن به صورت کلی، ادعای بدون دلیل خواهد بود.
الف-3. اثبات قاعده اعتدال به روش تحلیل مفهومی
ارسطو براي اثبات قاعده اعتدال همچنين از روش تحليل مفهومي بهره جسته و تلاش كرده است با تحليل مفهومي فضايل و رذايل اخلاقي، نشان دهد که تمام فضايل در حد وسط و رذايل در دو طرف افراط و تفريط قرار دارند؛ تا به اين طريق قاعده كلي خود را اثبات كند؛ مثلاً وي «شجاع» را كسى میداند كه بترسد آنجا كه بايد ترسيد و نترسد آنجا كه نبايد ترسيد. بر اساس اين تعريف، فضيلت شجاعت در حد وسط بين بزدلي و تهور قرار خواهد داشت. همچنين وي «خويشتندارى» و «عفت» را چنان تعريف ميكند كه حد وسط بين لگامگسيختگى و خمود شهوت قرار گیرد. لگامگسيخته كسى است كه در لذّات جسمانى و حيوانى اعم از خوردن و آشامیدن، عمل جنسی و غیره، افراط كند. اما كسى كه در برخوردارى از لذات جسمانى تفريط كند، دچار خمود شهوت است. رعايت اعتدال در بهرهمندي از لذات، خويشتندارى يا عفّت است (ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ص 115-112). وی به همین طریق فضایل دیگر را در حد وسط قرار میدهد( همان، ص123-131). بنابراين اگر كسي اين تعاريف و تحليلهاي مفهومي ارسطو از فضايل و رذايل را نپذيرد، قاعده اعتدال او برايش پذيرفتني نخواهد بود. مثلاً اگر کسی شجاعت و عفت را کنترل قوه غضبی و شهوی تحت دستور عقل یا شرع تعریف کند و تجاوز از دستورات آنها را رذیلت بخواند، دیگر آن دو فضیلت، دو طرف رذیلت نخواهند داشت.
لورنزو والا[8]، فيلسوف ايتاليائى، به اين نظر ارسطو كه در مقابل هر فضيلت، دو رذيلت متضاد افراط و تفريط قرار داده است، اشكال میگیرد و معتقد است هر فضيلتی تنها يك رذيلت متضاد دارد. به اعتقاد او اشتباه ارسطو از آنجا ناشى مىشود كه دو فضيلت متضاد را تحت يك نام قرار داده است؛ مثلاً او در تعريف شجاعت ميگويد: «پس شجاع كسي است كه بترسد، آنجا كه بايد ترسيد و پايداري ورزد، آنجا كه بايد پايداري ورزيد».(همان،ص103) اين تعريف در واقع، مشتمل بر دو فضيلت متفاوت است: اول، نبرد شجاعانه كه بخش دوم تعريف ارسطو از شجاعت است؛ يعني پايدارى در مقابل چيزهايى كه ترسيدنى نيست و بايد آنجا پايداري كرد؛ و دوم، عقب نشينى عاقلانه يا احتياط كه بخش اول تعريف شجاعت است يعني ترسيدن از چيزهايي كه ترسيدنى است. به نظر لورنزو والا رذيلتِ مقابل با نبرد شجاعانه، بىباكى و تهوّر است و رذيلت مقابل با احتياط، جُبن و ترس است(Kraye, p.722).
در مورد فضيلت سخاوت نيز ارسطو همين اشتباه را مرتکب شده و فضايل مربوط به دو عمل متفاوت را تحت يك نام قرار داده است. يكي، بخشش مال كه فضيلت آن سخاوت است و رذيلتِ مقابلش اسراف؛ و ديگري حفظ و جمع مال، كه فضيلت آن صرفهجويى يا اقتصاد است و رذيلتِ مقابلش، خسّت و لئامت.)کِرِی، ص101) فيلسوفان ديگرى چون مك اينتاير و جان بُودن نيز همين اشكال را به ارسطو دارند.(مكاينتاير، ص138؛ کِری، ص101 )
براي تأييد اين اشكال ميتوان از حديث امام حسن عسكرى عليه السلام نيز استفاده كرد. ايشان در مقابل هر فضيلت، يك رذيلت اخلاقي قرار داده و شجاعت و تهوّر، حزم و جبن، سخاوت و اسراف و اقتصاد و بخل را فضايل و رذايل مقابل هم معرفى كرده بودند. امام در آن روايت چنين فرمودند:
«... للحزم مقداراً فأن زاد عليه فهو جبنٌ و للشجاعة مقداراً فأن زاد عليه فهو تهوّر.» ( قمى، ج 2، ص246) .
بنابراين جبن رذيلت مقابل با فضيلت حزم و احتياط است كه از افراط در احتياط و عقبنشيني پديد ميآيد و تهور رذيلت مقابل با شجاعت كه از افراط در نترسيدن و اقدام كردن بر امور دهشتناك حاصل ميشود. لذا جبن و تهور هر دو در طرف افراط نسبت به دو فضيلت مختلف هستند و قرار دادن شجاعت در وسط جبن و تهور صحيح نيست.
ب. بررسى دلايل نقلى نظریه اعتدال
ب-1. بررسى آيات
حكماي مسلمان در تأييد قاعده اعتدال به برخي از آيات قرآني استناد كردند كه هرچند در دلالت برخي از آنها مانند آيه انفاق: «و لاتجعل یدک مغلولة إلی عنقک و لاتبسطها کل البسط»(اسراء/29) اشكالي وجود ندارد، ولی در دلالت برخي از آنها نیز اشكالاتی به نظر میرسد.
1. غزالي آيه اسراف «کُلُوا وَ اشرَبُوُا وَ لاتُسرِفُوا» (شعراء/89) را تأييدی بر قاعده اعتدال ذكر كرده است (غزالی، ج 3، ص 71). ؛ ولي در دلالت این آیه از چند جهت اشکال وجود دارد: اول اینکه پیروان نظریه اعتدال، «اسراف» را رذیلت حد افراط برای «سخاوت» ذکر کرده بودند، نه برای عمل خوردن و آشامیدن (نک. مسکویه، ص 48؛ طوسى، ص 78)؛ ثانیاً در ظاهر آيه اشارهای به طرف تفریط نشده است و تنها از افراط و زیادهروی در خوردن و آشامیدن نهی شده است. ممکن است کسی بهطور اجمالی معتقد به فضیلت بودن اعتدال و میانهروی در کارها باشد، ولی طرفدار نظریه و قاعده اعتدال که دلالت بر کلیت و عمومیت فضیلت اعتدال در همهجا و همهزمانها و در همهکارها میکند، نباشد. لذا دلالت این آیه، اخص از مدعای طرفداران نظریه اعتدال است.
2. آيه ديگري كه غزالي به آن استناد كرد، آيه «أشِدَّاءُ عَلَی الکُفّارِ رُحَماءُ بَینَهُم» (فتح/29) است. «أشدّاء» از ماده «شدّت»، در مقابل رخوت و سستى است؛ آنچنان كه خشونت در مقابل نرمى است )مصطفوى، ج5، ص27). اين آيه نيز سخني از افراط، تفريط و حدّ وسط به میان نیاورده و دلالتی بر میانهروی و اعتدال در خشم یا رحمت ندارد. بلکه اتخاذ رحمت و الفت در جاي مناسب و نسبت به شخص درست را توصيه ميكند. در نتيجه، آيه با معنای عام اعتدال که حد درست است مطابق است نه اعتدال کمّی.
3. آيه دیگر مورد تمسک غزالى آیه «الّا مَن أتَىَ اللهَ بِقَلبٍ سَليمٍ» بود كه وی «سليم» را عدم گرايش قلب به رذايل افراط و تفريط تفسیر كرد( غزالی، ج3، ص71). دلالت این آیه بر قاعده اعتدال بسیار ضعیفتر از دلالت دو آیه قبلی است؛ چرا که آیه تنها بر طهارت قلب از رذايل و اتصاف آن به فضايل تأكيد دارد، نه بر قاعده اعتدال ارسطویی. تعريف فضايل به حد وسط و رذايل به افراط و تفريط خارج از دلالت آيه است.
4. آيه مورد استناد ديگر، آيه «لاتَجهَر بِصَلاتِكَ ولاتَخافَت بِها و ابتغِ بينِ ذلك» (اسراء/ 110) بود كه از جهر و إخفات در قرائت نماز نهي ميكند. به نظر میرسد آیه تنها بيانگر اين حكم شرعي است كه در قرائت نماز، صداي نمازگزار نه بايد خيلي بلند و نه خيلي خفيف باشد. ولي اين حكم دلالتي بر فضيلت بودن صدای متوسط در همهجا ندارد. چه بسا در مواقع ديگر، غير از نماز بلند بودن صدا يا خفيف بودن آن مطلوب و مورد تأكيد باشد. چنان كه در فرستادن صلوات بر پيامبر اكرم (ص)، بلند فرستادن آن مورد تأكيد است و در دعا و نيايش با خدا، خفت و پنهاني بودن آن.
5. آيه «وابتغِ فيما آتاكَ اللهُ الدارَ الآخرة وَ لاتنسِ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيا» (قصص/ 77) كه غزالي آن را شاهد ديگري بر قاعده اعتدال ذكر بود، نيز به نظر نميرسد چنين دلالتي نداشته باشد. آيه تنها از بيتفاوتي كامل نسبت به امور دنيوي را نهي ميكند، اما دلالت بر رعايت اعتدال در طلب روزي دنيوي و اخروي ندارد. از اين كه طلب آخرت در دنيا در ابتداي آيه ذكر و به آن امر شده است، ولي بيتوجهي به دنيا در انتهاي آيه ذكر و از آن نهي شده، ميتوان اهميت و اولويت طلب آخرت بر طلب دنيا را استنباط كرد. يعني قرآن ايجاد اعتدال و حدّ وسط در طلب دنيا و آخرت را به ما توصيه نميكند، بلكه توجه به آخرت هميشه بايد بيشتر از توجه به دنيا باشد؛ ولي بيتوجهي مطلق به دنيا نادرست است. البته اين توصيه قرآني به اين معنا كه مقدار درست توجه به دنيا و آخرت، میان دو طرف توجه مطلق به آخرت و توجه مطلق به دنيا قرار دارد، با قاعده اعتدال مطابق است.
برخي در تأييد قاعده اعتدال به آيات دیگری چون «لا تقنطوا من رحمة الله» (زمر/52) و «أفَأمِنُوا مَكرَ اللهِ فَلايَأمَن مَكرَ اللهِ إلاّ القوم الخَاسِروُن» (اعراف/99) تمسك كردهاند (صانعى، ص12) که در دلالت آنها نیز اشکال وجود دارد.
ب-2. بررسى روايات
طرفداران نظريه اعتدال در جهان اسلام به روايات متعددي از ائمه معصومين(ع) تمسك كردهاند كه در دلالت برخي از آنها اشكال وجود دارد. به چند نمونه از این روایات اشاره میکنیم.
1. مهمترين روايتي كه به آن تمسك شده است، اين روايت از پيامبر اكرم(ص) است كه فرمودهاند: «خيرُ الامورِ أوسطُهَا...»(مجلسي، ج21، ص211)؛ يعنى بهترين امور حدّ وسط آنهاست. گذشته از اينكه نسخه بدلهايي براي اين حديث به صورت «خير الأمور عزائمها و شرّ الأمور محدثاتها» و «خير الأمور عواقبها» وجود دارد، اگر دلالت آن را تام بدانيم و مراد از اوسط را حدّ وسط بپنداريم كه دو طرف آن افراط و تفريط است، نهايتاً بايد گفت كه كه اين حديث، فيالجمله، دلالت بر فضيلت ميانهروي در زندگي دارد و ما را از افراط و تفريط در امور زندگي نهي ميكند. ولي استنباط قاعده كلي اعتدال به اين صورت كه هميشه بايد در كارها رعايت اعتدال كرد و تمام فضايل در حد وسط و تمام رذايل در طرف افراط يا تفريط قرار دارند، مشكل به نظر ميرسد.
2. حديث ديگر از حضرت امير مؤمنان عليه السلام است كه فرمودهاند:
«خيرُ الامور النمط الاوسط، اليه يرجع الغالى و به يلحق التالى.»(تمیمی آمدی، ص 404)
گرچه دلالت اين روايت در تأييد ميانهروي تمام است، ولي اشكال گرفته شده به روايت قبلي، به اين روايت نيز وارد است. يعني روايت تنها بر تأييد اجمالي ميانهروي و رعايت اعتدال دلالت دارد.
3. روايت ديگري از حضرت علي (ع) نقل شده است كه فرمودهاند:
«اليمينُ و الشمالُ مُضِلَّةٌ و الطريقُ الوسطى هى الجادة»؛ «راست و چپ، گمراهي است و جاده، راه وسط است.»(نهج البلاغه، خطبه 16)
به نظر ميرسد اين روايت دلالتى بر قاعده اعتدال ندارد و به صرف آمدن كلمه «وسطى» در آن، نميتوان آن را مؤيد این قاعده دانست. آنچه روايت به آن دستور ميدهد حركت بر «صراط مستقيم» و پرهيز از خروج از آن با انحراف به چپ يا راست است. در نتيجه، به نظر ميرسد تفسير انحراف به چپ و راست، به افراط و تفريط و طريق وسطي، به حد وسط ارسطويي صحيح نباشد. صراط مستقيم، شريعت محمدي (ص) است، انحراف از آن به چپ يا راست، خروج از شريعت است.
در مجموع به نظر میرسد آیات و روایاتی که در تأیید قاعده اعتدال ذکر شده است، تنها مؤید فضیلت میانهروی و اعتدال در امور مختلف زندگی هستند؛ ولی مشکل بتوان آنها را مؤید قاعده اعتدال به معنای فلسفی و ارسطویی آن که محل بحث ماست، دانست. این آیات و روایات اغلب دلالت بر اعتدال به معنای عام آن (یعنی حد درست) دارند؛ یعنی مؤید آن هستند که هر عمل درست و با فضیلت، دارای حد و اندازه خاص و مناسبی است که نباید از آن حد تجاوز نمود؛ وگرنه تبدیل به رذیلت خواهد شد. اما استنباط قاعده اعتدال از آنها به این معنا که همه فضایل در حد وسط قرار دارند و محفوف به دو طرف افراط و تفریط هستند و افراط و تفریط در هر کاری رذیلت است، سخت مینماید؛ بلکه بهطور اجمالی و فیالجمله، اعتدال و میانهروی را تأیید میکنند.
2-2. ارزیابی نظریه اعتدال بر اساس معیار انسجام و یکپارچگی
منظور از انسجام یک نظریه آن است که تعاریف، اصول و قواعد اخلاقی نظریه با یکدیگر متعارض نباشد. انسجام معیاری درونی است. در مقابل، یکپارچگی معیاری بیرونی است و سازگاری نتایج و لوازم یک نظریه با یکدیگر را مد نظر قرار میدهد. برخی این دو معیار را با توجه به فرق مذکور دو معیار جداگانه دانستهاند و برخی به خاطر ارتباط آنها با یکدیگر، به این معنا که عدم انسجام میان اجزاء و اصول درونی در یک نظریه مستلزم عدم یکپارچگی لوازم و نتایج بیرونی آن نیز خواهد بود، آنها را یکی دانستهاند (قراملکی، ص 36).
2-2-1. ملاك اعتدال بودن عقل
یکی از اشکالاتی که مربوط به انسجام درونی نظریه اعتدال است این است که ارسطو از سویی اعتدال و حدّ وسط را فضيلت میشمرد و تعيين حدّ وسط را بر عهده عقل قرار میدهد؛ و از سوی دیگر معتقد است عقل هر كسى از عهده يافتن حدّ وسط بر نمىآيد و تنها انسان داراى بصيرت و حكمت مىتواند اين مهم را انجام دهد. برخي به ارسطو چنين ايراد ميكنند كه او معيار تشخيص حدّ وسط را در اعمال و عواطف را عقل و حكمت قرار ميدهد، اما معيار تشخيص اعتدال در عقل و عمل آن را مشخص نميكند. جاي سئوال است كه حدّ وسط در عقل را چگونه تشخيص دهيم؟ چگونه عقل را از افراط و تفريط باز داريم و بر سبيل نجاتِ حدّ وسط قرار دهيم؟(سروش، ص 266)
اين اشكال به نحو ديگري نيز بيان شده است: ارسطو از يك طرف بصيرت، دانش و عقل را عامل تعيين كننده حدّ وسط كه فضيلت است، معرفى مىكند و از سوى ديگر وجود بصيرت و دانش كه فضيلت اخلاقى هستند، موقوف بر اعتدال و حدّ وسط در تعقل است. پس سخن ارسطو يك دور باطل است (گمپرس، ج 3، ص 1477.(
حق اين است كه اين اشكال ناشي از عدم دقت در کلام ارسطو است. چون او قاعده اعتدال را تنها در مورد فضايل اخلاقي بكار برده است و خود تصريح دارد كه اين قاعده در مورد فضايل عقلي بكار برده نميشود. فضايل عقلي مانند حكمت عملي كه عامل تشخيص حد وسط است، از طريق آموزش و تعليم و تعلّم حاصل ميشوند. اما فضايل اخلاقي كه ملكه نفساني و حاصل عادت و تكرار عمل هستند، با رعايت حد اعتدال به دست ميآيند.
2-2-2. نقد تفسیر اعتدال به حد درست
اشکال تفسیر کیفی از اعتدال این است که اولاً حد درست فقط یک طرف دارد و آن حد نادرست است. در نتیجه این تفسیر با اصل دیگر این نظریه یعنی تثلیث ارسطویی که سه حد افراط، تفریط و حد وسط برای هر عمل قائل است، در تعارض خواهد بود. چراکه بر اساس این تفسیر، دیگر هر فضیلتی دو طرف افراط و تفریط نخواهد داشت. حدّ نادرست در امور كمّي و داراي مقدار ميتواند دو طرف افراط و تفريط داشته باشد، اما در امور كيفي بدون مقدار، اين حدّ فقط يك طرف دارد و آن عمل کردن به شیوه نادرست است. بنابراين در امور كيفي نميتوان نام اين قاعده را اعتدال گذاشت.
2-2-3. معنای عدالت و ضد آن
یکی دیگر از اشکالاتی که میتوان ناشی از عدم انسجام درونی نظریه اعتدال ارسطو دانست، این است که از سویی بر اساس قاعده اعتدال ارسطو همه فضایل در حد وسط و بین دو رذیلت افراط و تفریط قرار دارند و از سوی دیگر وی در برخی از کلمات خود، فضیلت عدالت را مستثنا از این قاعده کرده و آن را فضیلت جامع که تنها یک طرف دارد میشمرد.
«چنان كه ديديم مرد قانون شكن، ظالم است و مطيع قانون، عادل. ... عدالت به اين معنا جزئي از فضيلت اخلاقي نيست بلكه تمام فضيلت است و عكس عدالت يعني ظلم، جزئي از رذيلت نيست بلكه رذيلت كامل و تمام رذيلت است.»)ارسطو، ص 167-168)
در اينجا ارسطو هيچ اشارهاى به صفت انظلام ندارد. اما در اواسط كتاب پنجم، وي در مورد عدالت به معناي خاص ميگويد:
«ظلم به معناي نابرابري است عدل به معناي برابري است و اين مطلبي است كه همگان قبول دارند بيآنكه نياز به دليل باشد. اما اگر برابر حدّ وسط است پس عدالت هم حد وسط است. اما برابري مستلزم دست كم دو چيز است. پس عدالت هم بايد حد وسط و برابري اشخاص معيني باشد و از آن جهت كه حد وسط است بايد حد وسط ميان دو چيز باشد؛ يعني ميان بيش از اندازه و كمتر از اندازه.» (همان، ص173 )
«عدالت، همين است يعني تناسب و ظلم تجاوز از متناسب (و متناسب حدّ وسط است).» (همان، ص175)
در واقع ارسطو حد وسط بودن عدالت را از آن جهت ميداند كه چون عدالت تقسيم مواهب بهطور مساوي و برابر است و تساوي حد وسط بين كمتر و بيشتر است، بنابراين عدالت هم حد وسط بين دو چيز است: كمتر از حد استحقاق دادن و بيشتر از استحقاق دادن است. در نهايت، ارسطو در اواخر كتاب پنجم، به خاطر پايبندي به قاعده اعتدال، عدالت را حدّ وسط بين دو رذيلت ذكر ميكند:
«از آنچه گفتيم اين نتيجه بدست مىآيد كه عدالت حدّ وسط است ميان ارتكاب ظلم و تحمل ظلم.» (همان، ص 183)
ظلم، تجاوز از اندازه درست است و انظلام مجبور شدن به پذيرش كمتر از اندازه درست.
همانطور كه برخي از حكماي مسلمان گفتهاند، حق اين است كه عدالت تنها يك ضدّ دارد و آن ظلم است. اگر عدالت را رعايت برابرى و تناسب بين شهروندان در تقسيم حقوق و اموال تعريف كنيم، ضدّ آن، عدم رعايت برابري و تناسب و تقسيم نادرست است كه اين عدم رعايت برابري گاه به خاطر كم دادن به برخي و گاه به خاطر زياد دادن به برخي است. ولي در هر صورت، هر دو تحت عنوان ظلم و تجاوز از حق قرار ميگيرند و دو طرف خواندن آنها براي عدالت نادرست است.
اما طرف قرار دادن انظلام براي عدالت از آن جهت نادرست است كه انظلام، پذيرش رفتار ظالمانه ديگران در حق خود است كه مقابل آن، فضيلت بازستاندن و دفاع از حق خويش است. بنابراين فضيلت عدالت تقابلي با انظلام ندارد.
عدالت به معنايي كه حكماى اخلاق اسلامى قائل بودند (نک. غزالي، ج 3، ص 67 ؛ طوسي، ص 72-73)، يعنى كنترل قواى شهوي و غضبي طبق حكم عقل، نیز تنها يك ضدّ دارد و آن هم عدم كنترل قوا و عدم تبعیت از عقل است و انظلام به معناي پذيرش ظلم اصلاً در اينجا مطرح نيست. چون اين معناي از عدالت، يك فضيلت نفساني است؛ نه فضيلتي در ارتباط با ديگران نسبت به تقسيم حقوق و اموال آنها.
2-3. ارزیابی نظریه اعتدال بر اساس معیار وضوح
یکی دیگر از معیارهای ارزیابی نظریهها وضوح مفاهیم کلیدی بکار رفته در آن نظریه است. هرچه مفاهیمی که در یک نظریه بکار برده شده است، از لحاظ معنایی روشنتر و واضحتر باشند، کارآمدی آن نظریه بیشتر خواهد بود. اعتدال، حد وسط، افراط، تفریط، حد درست، جنس عالی فضیلت از جمله مفاهیمی هستند که در نظریه اعتدال بکار برده شدهاند که اغلب از وضوح مفهومی برخوردار نیستند.
2-3-1. اشكال تناقض ماهوي حد وسط
برخي مفهوم حد وسط را مفهومی خود متناقض دانستهاند و در نقد قاعده اعتدال چنين گفتهاند كه در ماهيت حدّ وسط و طبيعت آن تناقض وجود دارد. چون حدّ وسط نسبت به طرف افراط هميشه در نقص و نسبت به طرف تفريط هميشه در زيادى است. حال حدّ وسط چگونه ميتواند تحقق پيدا كند؟ چگونه ممکن است ماهیتی دو صفت متعارض (زيادى و نقص) را در خود جمع کند؟ (بدوى، ارسطو، ص 260)
به نظر مىرسد اين اشكال بر قاعده اعتدال وارد نيست؛ چرا كه حد وسط در مقايسه با دو چيز، زيادى و نقصان پيدا ميكند، نه نسبت به يك چيز تا آن را مفهومی خود متناقض بشماریم. به تعبير ديگر، حد وسط از سنجش و مقايسه با دو طرف افراط و تفريط مشخص ميشود.
2-3-2. اشكال دور در تعيين حد وسط
نظریه اعتدال گرچه به سادگی میگوید در هر عمل و عاطفهای حد وسط را انتخاب کنید و از افراط و تفریط بپرهیزید، ولی تعیین حد وسط و دو طرف افراط و تفریط با یک مشکل اساسی مواجه است و آن اشکال دور است. اشكال قاعده اعتدال اين است كه براى تعيين حدّ وسط ابتدا بايد دو طرف افراط و تفريط را تعيين كرد و سپس حد وسط آنها را مشخص نمود، مانند پاره خطی که بدون تعیین و محصور کردن دو طرف آن نمیتوان وسطش را مشخص کرد. بنابراين، حدّ وسط مؤخّر از دو طرف است و نسبت به آن دو تعيين مىشود. اما در زندگي اخلاقى حدّ وسط مقدم بر دو طرف افراط و تفریط است؛ زيرا دو طرف افراط و تفریط در مقایسه با حد اعتدال افراط و تفریط خوانده میشوند و آنها را جز با قياس به حدّ وسط نمىتوان طرف ناميد. ناقص را تنها نسبت به كامل مىتوان ناقص شمرد. ما ترسو را در قیاس با شجاع، ترسو میخوانیم؛ شهوتران را در قیاس با عفیف، لگامگسیخته مینامیم. از اين رو، يك دور باطل لازم میآید. (بريه، ص 310) به نظر نگارنده این اشکال ناشی از نگرش خطی به قاعده اعتدال است که یک بدفهمی محسوب میشود و ارسطو به هیچ وجه نگاه خطی به فضایل و رذایل نداشته است؛ یعنی اینکه سه حد تفریط، وسط و افراط را در یک خط بداند که با افزایش مقدار از حد تفریط به وسط رسید و سپس از آن عبور کرده به حد افراط رسید.(اترک، ص21-22) مخصوصاً اگر تقریر دوم قاعده اعتدال (تفسیر کیفی) را در نظر بگیریم، اصلاً دو طرف و دو اندازه افراط و تفریط مطرح نیست تا برای تعیین حد وسط منوط به آنها باشد و اشکال دور لازم آید. حد اعتدال کیفی یعنی حد درست و مناسب که تعیین آن بر عهده عقل است و عقل بر اساس امور مختلف از جمله آثار و پیامدهای شرّ یک حدّ از عمل، تأیید یا انکار مردم نسبت به آن حدّ، مقایسه با رفتار انسانهای با فضیلت یا رذیلتمند اخلاقی مورد توافق عامه و ... درستی یا نادرستی آن حد از عمل را مشخص میکند. بنابراین گرچه مشکل بودن تعیین حد اعتدال و حد فضیلت در اعمال و عواطف و احتمال خطا در آن را باید تأیید کرد، ولی اشکال دور بر آن وارد نیست.
2-3-3. تضاد حدّ وسط با دو طرف افراط و تفريط
یکی دیگر از مفاهیمی که ارسطو در نظریه خود بکار برده است، مفهوم تضاد است. از نظر ارسطو از یکسو حد وسط که حد فضيلت اخلاقي است، با دو طرف افراط و تفريط در تضاد است و از سوی دیگر، دو طرف افراط و تفريط در تضاد با يكديگر هستند. اما بر اساس تعريف منطقي، دو چيزي که با یکدیگر تضاد دارند، بینشان غايت خلاف وجود دارد. بر اين اساس، تنها بايد بين دو طرف افراط و تفريط تضاد وجود داشته باشد، نه بين حدّ وسط با دو طرف افراط يا تفريط. چرا كه بين حدّ وسط و آنها غايت خلاف وجود ندارد.
ارسطو در پاسخ به اين اشكال دو توجيه ذكر ميكند: توجيه اول، آن است كه اغلب يكي از دو طرف افراط و تفريط به حدّ وسط نزديكتر و شبيهتر است. به همين خاطر ما اين طرف را متضاد با حدّ وسط نميخوانيم و فقط طرف ديگر كه فاصله بيشتري با حدّ وسط دارد را متضاد آن ميخوانيم. مثلاً تهور نسبت به ترسويي به شجاعت نزديكتر و شبيهتر است. بنابراين ما شجاعت را با ترسويي متضاد ميخوانيم نه با تهور؛ يا مثلاً خمود شهوت به عفت بيشتر نزديكتر است تا شَرَه و لگامگسيختگي. از اين رو، ما فقط لگامگسيختگي را با عفت متضاد ميپنداريم نه خمود را. اما در واقع، هر دو طرف با حد وسط در تضاد هستند.
توجيه دوم ارسطو اين است كه ما معمولاً طرفي كه به طور طبيعي به آن گرايش داريم را با حد وسط متضاد ميخوانيم نه طرف ديگر را؛ مثلاً چون اغلب مردم بهطور طبيعي لذتگرا هستند و به لگامگسيختگي تمايل بيشتري دارند، آن را با عفت متضاد ميخوانند نه خمود را.
اشکال این دو توجیه آن است که بحث بر سر فهم عرفی و میل شخصی نیست. ارسطو در توجیه اول، فهم عرفی و در توجیه دوم، میل شخصی را دلیل متضاد ندانستن حد وسط با دو طرف افراط و تفریط دانسته است. در حالی که ایراد به متضاد منطقی دانستن آنها از سوی ارسطو است. اشکال این است که از نظر منطقی بین تهور و شجاعت غایت خلاف وجود ندارد؛ بلکه بین تهور و جبن غایت خلاف است. توجیهات ارسطو پاسخ این اشکال است که چرا مردم برای فضایل تنها یک طرف تضاد قائل هستند.
به نظر ميرسد اگر تبیین درستي از معناي فضايل و رذايل داشته باشیم، نيازي به اين توجيهات نيست. از آنجا که فضیلت و رذیلت ضد هم هستند و ارسطو فضیلت را در حد اعتدال و محفوف به دو رذیلت افراط و تفریط میدانست، لذا ناچار بود که حد وسط را با دو طرف متضاد بداند. اما اگر قاعده اعتدال را قبول نداشته باشیم، هر فضيلتي يك رذیلت مقابل و یک ضدّ خواهد داشت و نیازی به توجیهی نخواهد بود. مثلاً فضیلت عفت با رذیلت شهوترانی و لگامگسیختگی در تضاد است نه با خمود شهوت. خمود شهوت رذیلت دیگری است که یا ناشی از بیماری است یا ناشی از جهل و پندار نادرست از تقدس و پرهیزکاری؛ سخاوت تنها با خست در تضاد است نه با اسراف؛ اسراف رذیلت دیگری است که به خرج کردن پول و سرمایه به مقدار زاید بر اندازه لازم گفته میشود. سخاوت و خست دو مفهوم مرتبط با بخشش هستند ولی اسراف ربط مستقیمی به بخشش ندارند.
بنابراین، تعريف نادرست ارسطو از فضايل و رذايل اخلاقي و ادغام دو فضيلت در يك فضيلت، باعث شده كه او هر فضيلتي را حد وسط بين دو رذیلت بداند.
2-3-4. ابهام در مفهوم حد درست
تفسیر جایگزین ارسطو از مفهوم حد اعتدال، حد درست بود. اشکال این تفسیر آن است که حد «درست» ابهام بیشتری نسبت به حد «اعتدال» دارد؛ چرا که حد اعتدال یک مفهوم کمّی است و فاعل اخلاقی کافی است حد وسط و میانه را تشخیص دهد؛ ولی مفهوم حد درست، یک مفهوم کیفی است که تشخیص آن وابسته به چند جهت از قبیل موقعیت مناسب، نحوه و روش مناسب عمل، زمان مناسب و ... وابسته است که تشخیص آن برای فاعل اخلاقی به مراتب مشکلتر است. البته ارسطو تشخیص حد اعتدال را بر عهده عقل عملی و شخص دارای حکمت عملی گذاشته بود، ولی با تغییر معیار حد اعتدال به حد درست، کار را بر شخص حکیم دشوارتر ساخته است؟
2-4. ارزیابی نظریه اعتدال بر اساس معیار سادگی
سادگی و استفاده از اصل واحد که به راحتی بکار برده میشود، برای یک نظریه نقطه قوت و اغلاق و پیچیدگی و استفاده از اصول متعدد و متکثر که بهکارگیری آنها برای همگان آسان نیست، نقطه ضعف برای نظریه محسوب میشود. نظریه اعتدال یک نظریه ساده، آسان و فاقد پیچیدگی است. این نظریه، یک نظریه تک اصلی است که همه فضایل را در حد وسط و رذایل را در دو طرف افراط و تفریط قرار میدهد. لذا تنها یک دستور اخلاقی دارد و آن اینکه همیشه در همه اعمال میانهرو و معتدل باش. مفهوم اعتدال گرچه دارای کمی ابهام است، ولی هر شخص عامی درکی از آن دارد و آن را به سادگی و راحتی بکار میبرد. لذا نظریه اعتدال از نظر برخورداری از معیار سادگی دارای قوت است.
2-5. ارزیابی نظریه اعتدال بر اساس معیار کارآمدی و مفید بودن
یک نظریه علاوه بر سادگی، باید کارآمد و مفید نیز باشد و در عمل توانایی هدایت و راهبری فاعلهای اخلاقی و کاربران خود را داشته باشد. مفید بودن آن است که یک نظریه اخلاقی توانایی حل و فصل مشکلات اخلاقی را داشت باشد (قراملکی، ص 37).
2-5-1. مشکل تعیین حد وسط
یکی از اشکالاتی که کارآمدی و فایدهمندی نظریه اعتدال را با مشکل مواجه میکند، دشواری تعيين نقطه حدّ وسط در اعمال، عواطف و صفات اخلاقي است. تعیین كمّيت و كيفيت مناسب برای اعمال و صفات نفساني که همان حد میانه و حد فضیلت است، سخت به نظر ميرسد. حتي اگر حدّ وسط را به معناي هندسي آن لحاظ نكنيم و آن را مفهومي نسبي و وابسته به اوضاع و احوال متفاوت بدانيم، باز در برخي موارد تعيين آن به نظر غير ممكن است. فاعل اخلاقی نسبت به کسی که به او فحش و ناسزا گفته است، چقدر خشم بگیرد، حد وسط است؟ نسبت به کسی که علاوه بر فحش، یک سیلی نیز به صورتش زده، چقدر باید خشم بگیرد؟ در نتيجه، وقتي نتوانيم حدّ وسط را دقیقاً مشخص كنيم، تشخيص حالت افراط و تفريط هم دشوار خواهد بود. ارسطو خود اعتراف به دشوارى تعيين حدّ وسط دارد و انجام اين كار را تنها از عهده انسانهاى حكيم ممكن ميداند( ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ص 74). دشوارى تعيين حدّ وسط كه ملاك فضيلت و رذيلت است، عيب بزرگي براى يك نظريه اخلاقى محسوب مىشود و آن را از كارآيى مورد انتظار مىاندازد( بريه، ص 310).
2-5-2. نقص در حل تعارضات اخلاقی
یکی از اشکالات عام بر نظریه اخلاق فضیلتمدار نقص در حل مشکل تعارضات اخلاقی است. اخلاق فضیلت به خاطر پرداختن به مسأله چگونه بودن و چگونه زیستن و پرداختن به مفاهیم سعادت و فضیلت، اخلاقی مسألهمحور نبوده و راهکاری برای چگونه عمل کردن مخصوصاً در مقام تعارضات اخلاقی ارائه نمیدهد(خزاعی، ص 176). نظریه اعتدال هم که جزء اخلاق فضیلت محسوب میشود از این اشکال برخوردار است. آنچه ما در نظریه اعتدال شاهد هستیم این است که با فضیلت باش و برای با فضیلت بودن همیشه معتدل رفتار کن. ولی این نظریه نمیگوید اگر فضیلت راستگویی با فضیلت نیکوکاری و کمک به همنوع در موقعیت ضرورت دروغگویی برای نجات جان انسان بیگناه با هم تعارض کردند، چه باید کرد؟
2-6. ارزیابی نظریه اعتدال بر اساس معیار فراگیری
گستردگی، شمول و فراگیری یکی دیگر از معیارهای ارزیابی نظریههاست. هرچه نظریهای مصادیق و موارد مختلف و متعددی را شامل شود و گستردگی آن زیاد باشد، آن نظریه قویتر خواهد بود.
2-6-1. اکثری بودن قاعده اعتدال و عدم تعميم آن بر تمام فضایل
اشکال دیگری که متوجه نظریه اعتدال است، عدم تعمیم آن بر همه فضایل و رذایل است. موارد متعددی از فضایل و رذایل اخلاقی میتوان یافت که قاعده اعتدال ارسطو بر آنها منطبق نیست. يك مورد نقض آن، فضيلت راستگويى است. ارسطو راستگويى را فضيلت بين لافزنى و فروتنى دروغين بیان میکند. اين نظر ممكن است در مورد راستگويى نسبت به خويشتن صحيح باشد؛ ولى در مورد راستگويى به معنى عام كه فضیلت مقابل دروغگويي است، صحيح نيست (راسل، ص 260).
برخي از محققان برای تبیین اشکال عدم تعمیم قاعده اعتدال بر تمام فضایل مثالهایی زدهاند که به نظر میرسد، صحیح نبوده و ناقض قاعده اعتدال نیستند؛ مثلاً برخی فضيلت «تفضل» را خارج از قاعده اعتدال ميدانند و ميگويند:
«در دعاى مكارم الأخلاق، از خداوند افضال بر غير مستحق را طلب میکنیم. افضال بر غير مستحق، موردى است كه با اخلاق ارسطويى سازگار نيست؛ چرا كه معناى «تفضّل» بيش از حدّ نيكويى كردن است؛ يعنى خروج از حدّ اعتدال در نيكى به ديگران. اگر كسى به ما جفا كرد، شايسته است كه گذشت نماییم و با او به كرامت و بزرگى برخورد نماییم، هر چند كه حق قصاص و تلافى داريم.»(سروش، ص362-361 ).
اين اشكال به تفسير معناشناختي از قاعده اعتدال وارد است و نظر ارسطو را چنين نقد ميكند كه اگر تفضل، فضيلت اخلاقي است چرا در حد وسط قرار ندارد و افراط در نيكي محسوب ميشود.
اما به نظر ميرسد میتوان اين اشكال را چنین دفع کرد كه تفضل، فضيلت عملي به نام گذشتن از حق خود است. اگر انسان در گذشتن از حق خود، رعايت حدّ اعتدال كند و در جاي مناسب و به مقدار مناسب از حق خود بگذرد، به آن فضيلت تفضل گفته ميشود و اگر در گذشتن از حق خود، افراط كند و نابجا و به مقدار نامناسب از حق خود گذشت نمايد، تبديل به رذيلت اخلاقي ظلمپذيري ميشود. اما تفريط در اين كار و گذشت نكردن از حق خود، رذيلت نيست؛ بلكه فقط عدم فضيلت است؛ يعني كسي كه از حق خود اصلاً نميگذرد، حتي كوچكترين حق، او به خاطر اين كارش نكوهش نميشود؛ گرچه مورد ستايش هم واقع نميشود؛ چرا كه فضيلت كرامت و تفضل، مقتضي گذشت از حقوق ناچيز است. بنابراين تفضل، زيادهروي در نيكي به ديگران نيست و در جانب افراط قرار ندارد بلكه در حد وسط است، اما حد وسطي كه جانب تفريط آن رذيلت نيست بلكه تنها جانب افراطش رذيلت است. البته این سخن از جهت ديگر نقدي بر نظريه ارسطو محسوب ميشود.
برخي ديگر از ناقدان، فضايل محبّت و تقرب به خداوند متعال را خارج از قاعده اعتدال ميدانند؛ چرا كه انسان هرچه بيشتر از اين فضايل برخوردار باشد، بهتر است. (کِرِی، ص103) برخی نیز چنین اشكال میکنند که چه اشکال دارد انسان بىنهايت زيبا يا عاقل باشد و حداقل حماقت و زشتى را داشته باشد؛ (همان، ص 102) يا اينكه چه اشكال دارد انسان داراى علم بىنهايت باشد؟
توماس آكوئيناس نيز با اشاره به فضايلى مثل اميد، ايمان، نيكوكارى و ديگر فضايل لاهوتى، افراط در آنها را بد نميداند. انسان هر چه در اين فضايل افراط كند و مقدار بيشتري از آنها را كسب نمايد، خوب و فضيلت است. اين فضايل دارای حدّى را كه بايد در آن متوقف شوند، نیستند( به نقل از: بدوى، الاخلاق النظریة، ص 149).
در حقیقت، این اشكالات ناشی از بدفهمی نظریه اعتدال است. پاسخ همه اينها آن است که ارسطو قاعده اعتدال را در مورد فضايل و رذايل بكار نميبرد و به هيچ وجه نميگويد كه در فضايلي مانند محبت، زیبایی، حکمت، قرب به خدا، ايمان، اميد و نيكوكاري يا رذايلي مانند قتل، دروغ و حسد، بايد رعايت اعتدال كرد؛ بلكه مراد او اين است كه انسان با رعايت اعتدال در برخي اعمال و عواطف و افراط و تفريط در آنها، به اين فضايل و رذايل ميرسد. ولي در خود فضايل و رذايل، رعايت اعتدال مطلوب نيست و انسان هرچه بيشتر از فضايل برخوردار باشد بهتر است و به ذرهای از رذایل نیز نباید دست بزند. در خود اعتدال، افراط و تفریط نیست و در افراط و تفریط، اعتدال نیست.
به اعتقاد این دسته از منتقدانی که کلامشان ذکر شد، با توجه به موارد نقض متعددي از فضايل كه در حد وسط قرار نداشتند و امكان تطبيق قاعده اعتدال ارسطو بر آنها نبود، قاعده اعتدال ارسطو کلیت و شمول بر تمام فضایل ندارد و حداکثر باید آن را یک قاعده غالبی و حداکثری دانست. ابنسينا متوجه اين اشكال بوده و قاعده اعتدال را يك قاعده اكثري است نه عام و كلي مىداند.
«اكثر فضايل، حدّ وسط بين رذايل هستند. و فضيلت، حدّ وسط بين دو رذيلتى است كه مانند افراط و تفريط هستند.»(ابنسينا، ص 373)
به نظر نگارنده اگر تقریر رایج از قاعده اعتدال را که تقریر صرفاً کمّی است و فضیلت هر عمل را در اندازه متوسط آن میداند و افراط و تفریط را رذیلت میشمارد، در نظر بگیریم، حق با منتقدان است و این قاعده کلیت ندارد و موراد متعددی از اعمال فضیلتمند را میتوان شمرد که در حد متوسط قرار ندارند بلکه در جانب افراط یا تفریطند، مانند سخاوت یا ایثار که به بخشش زیاد مال یا فدا کردن جان و هر چیز با ارزش گفته میشود.علاوه بر اينكه هيچ كدام از دلايل ارسطو كليت قاعده اعتدال را به اثبات نرساند و فقط اجراي اين قاعده در مورد برخي از فضايل را اثبات مينمود. اما اگر تقریر جایگزین و کیفی از قاعده اعتدال را در نظر بگیریم؛ یعنی اینکه عمل فضیلتمند به حد درست و مناسب هر عملی گفته میشود و انحراف از آن حد درست، به هر نحو، کمّی یا کیفی، نادرست است، این قاعده کلیت دارد و بیان دیگری از اصل عقلی اجتماع نقیضین محال است؛ به این معنا که هر حد درستی یک حد نادرست دارد و در تقابل با آن است. پس برای هر فضیلت و حد درستی، یک حد نادرست و انحراف از آن وجود دارد که رذیلت است.
2-6-2. عدم تعميم قاعده اعتدال بر تمام رذایل
اشكال عدم فراگیری قاعده اعتدال در مورد برخی از رذایل نيز مطرح است. ارسطو رعايت حدّ وسط در هر عمل و عاطفهاي را فضيلت و افراط و تفريط در آنها را رذيلت دانست. اما اعمال و عواطفي وجود دارند كه حدّ وسط در آنها فضيلت نيست، مانند: قتل، زنا، سرقت، خيانت، حسد. اينها رذايلى هستند كه هميشه بدند، نه اينكه مقدارى از آن خطا باشد و مقدارى نباشد يا در زمانى خوب باشند و در زمانى بد. بنابراین، قاعده اعتدال در همه اعمال جاری نيست( الجابرى، ص 271 ؛ بدوى، الاخلاق النظریة، ص 149). البته ارسطو به اين اشكال واقف بوده و مىگويد:
«البته در مورد هر عمل و هر عاطفه نمىتوان به حدّ وسطي قائل شد؛ زيرا نام بعضى از آنها حاكي از بدي و رذيلت است. مثلاً در عواطف: كينه و بيشرمي و حسد، و در اعمال: زنا و دزدي و آدم كشي. همه اينها از آن جهت نكوهيده مىشوند كه فینفسه بداند نه از اين لحاظ كه افراط يا تفريط باشند...» ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، a 1107، ص 66).
اما جاي سئوال وجود دارد كه ارسطو از كجا تشخيص داد، اين اعمال فىنفسه بد هستند؟ آيا اعتقاد به بدي «فینفسه» اين اعمال، كنار نهادن قاعده اعتدال به عنوان معيار تشخيص فضيلت و رذيلت و قبول معيار ديگري به نام «شهود اخلاقي» نيست؟ تشخيص بدي فىنفسه اين عواطف و اعمال، با چه معياري است؟ (مك اينتاير، ص 127).
اين اشكال در صورتی به نظريه ارسطو وارد است كه تفسير عملگرايانه از قاعده اعتدال داشته باشيم؛ يعني معتقد باشيم ارسطو در اين قاعده به ما توصيه عملي ميكند تا در هر عمل و عاطفهاي رعايت حد وسط را بكنيم. اما اگر تفسير معناشناختي از آن داشته باشيم، اين اشكال قابل دفع است؛ يعني اگر معتقد باشيم كه معناي قاعده اعتدال اين است كه هر فضيلتي به لحاظ ماهوي، در حد وسط و همه رذايل در حد افراط يا تفريط قرار دارند، در آن صورت ميتوان چنين پاسخ داد كه اعمالي مانند قتل، زنا، حسد و مانند آنها چون رذيلت اخلاقياند، پس در حد افراط يا تفريط قرار دارند و از افراط يا تفريط در يكسري اعمال پديد آمدهاند؛ مثلاً قتل، از افراط در خشم و كينهتوزي، حسد از افراط در خويشتندوستي و شهوت مال و مقام، و زنا از افراط در لذتجويي پديد آمده است. اما فضايلي چون خويشتنداري و شجاعت، چون فضيلت هستند حتماً از رعايت حد وسط در عملي پديد آمدهاند مانند اعتدال در لذتجويي و نترسيدن.
پاسخ دیگر این است که قاعده اعتدال معیار درستی و نادرستی اعمال نیست؛ بلکه معیار تشخیص حد فضیلت و رذیلت در اعمال درست و مجاز اخلاقی است. در هر عمل درست، اندازه فضیلت، حد اعتدال است و افراط و تفریط موجب تباهی است. بنابراین معیار نادرستی اعمالی مانند قتل و زنا چیز دیگری است که ارسطو درصدد بیان آن نیست.
نتیجهگیری
آنچه از تحقيق دربارهنظريه اعتدال به دست ميآيد، این است که نظریه اعتدال یک نظریه دقیق فلسفی نیست و از جهات مختلف دارای اشکالاتی است. با این وجود به مانند ارسطو در توجیه این عدم دقت میتوان گفت که نباید از قواعد اخلاقی انتظار دقت قواعد ریاضی داشت. قاعده اعتدال یک اصل عرفی است که در بين عموم مردم رواج دارد و همه به آن معتقدند. هیچکس زيادهري در خوردن، آشاميدن، ورزش، كار، ثروت اندوزي و در هر كار ديگر را درست نمیداند. لذا میتوان این قاعده را از قضایای مشهوره و آراء محموده به حساب آورد که یقینی است و نیاز به اثبات ندارد. قاعده اعتدال در حد یک اصل عملی عرفی، کارآمد و مورد قبول است. اما اگر بخواهيم در آن، دقت ریاضی و فلسفي كنيم و مفهوم حد وسط و اعتدال را بشكافيم و بپرسيم که این مقدار اعتدال چقدر است و چگونه میتوان آن را مشخص كرد، دچار مشكل میشویم. مخصوصاً كه اين مفهوم، يك مفهوم نسبي است و بر حسب افراد مختلف، متفاوت است. ممكن است كسي حدي را حدّ اعتدال بداند، ولي ديگران آن را اعتدال ندانند و افراطش بخوانند. ارسطو برای تشخیص حد اعتدال و حد درست، معيار عقل را معرفي ميكند كه ميتوان به آن معیارهای دیگری مانند جامعه، عرف عام، دين و شرع را افزود.
نظريه اعتدال با تمام ايرادات و اشكالاتي كه دارد، يك نظريه اخلاقى مفيد است و در بسياري از موارد، انسان را از خطا باز داشته و به طريق سلامت و صحت ميرساند. تجربه به ما ثابت كرده است كه افراط و تفريط در بسياري از كارها موجب فساد و تباهي عمل است اما رعايت اعتدال و ميانهروي در زندگي، مايه كمال و نيل به مقصود است. به نظر ميرسد اگر از ادعاي كليت اين نظريه دست برداريم، اين نظريه در حدّ يك نظريه غالبي و اكثري، يك نظريه درست و كارآمد است.
منابع
قرآن کریم.
نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، بیتا.
ابنسينا، رسالة فى علم الأخلاق، در المذهب التربوى عند ابن سينا من خلال فلسفته العملية، عبدالامير ز. شمس الدين، الشركة العالمية للكتاب، 1998.
اترک، حسین، «تحلیلهای نادرست از قاعده اعتدال ارسطو»، آینه معرفت، ش 34، بهار 1392، صص7-24.
ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه محمدحسن لطفى تبريزى، انتشارات طرح نو، چاپ اول، 1378.
____، الأخلاق، ترجمه اسحاق بن حنين، تحقيق و مقدمه دكتور عبدالرحمان بدوى، انتشارات وكاله المطبوعات، الكويت، چاپ اول، 1979.
افلاطون، جمهوری، دوره آثار افلاطون، ترجمه محمد حسن لطفی، انتشارات خوارزمی، چاپ دوم، 1367.
بدوى، عبدالرحمان، الاخلاق النظرية، انتشارات وكالة المطبوعات، الكويت، چاپ دوم، 1376.
___________ ، ارسطو، انتشارات دارالقلم بيروت و وكالة المطبوعات الكويت، چاپ دوم، 1980.
بريه، اميل، تاريخ فلسفه، ترجمه على مراد داوودى، مركز نشر دانشگاهى، چاپ دوم، 1374.
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، فهرست غررالحكم و دررالكلم، تحقيق مصطفى و حسين درايتى، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، چاپ دوم 1420ق.
الجابرى، محمد عابد، العقل الاخلاقى العربى، مركز دراسات الوحدة العربيه، بيروت، مارس 2001.
خزاعی، زهرا، اخلاق فضیلت، انتشارات حکمت، چاپ اول، 1389.
راسل، برتراند، تاريخ فلسفه، ترجمه نجف دريابندرى، انتشارات كتاب پرواز، تهران، پاييز 1373.
سروش، عبدالكريم، اخلاق پارسايان، مؤسسه فرهنگى صراط، چاپ پنجم، مهر 1376.
صانعى، مهدى، «بررسى عدالت و حد اعتدال در اخلاق»، مجموعه مقالات کنگره نراقیین، قابل دسترسی در:
http://www.naraqi.com/per/m/index_.htm
طوسى، خواجه نصيرالدين، اخلاق ناصری، انتشارات علميه اسلاميه، 1413 ق.
عامرى، ابوالحسن، السعادة و الاسعاد، انتشارات دانشگاه تهران، 1336.
غزالی، احياء علوم الدين، دار و مکتبة الهلال، بیروت، چاپ اول، 2004 م.
فارابى، فصول متنزعه، تحقیق فوزی متری نجار، بيروت، دارالمشرق، 1971.
قراملکی، احد فرامرز، درخشانی، لعبت، شریفآبادی، سعید، اخلاق حرفهای در کتابداری و اطلاعرسانی، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، تهران، 1390.
قمى، شيخ عباس، سفينة البحار، انتشارات دارالأسوة الطباعة والنشر، چاپ اول 1414 ق.
کِرِی، ژیل، «تاریخ فلسفه اخلاق غرب: رنسانس»، ترجمه علیرضا آلبویه، در: تاريخ فلسفه اخلاق غرب، ویراسته لارنس سى. بكر، انتشارات مؤسسه امام خمينى، چاپ اول، 1378.
گمپرس، تئودور، متفكران يونانى، ترجمه محمدحسن لطفى، انتشارات خوارزمى، چاپ اول، مرداد 1375.
مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، انتشارات مؤسسه الوفاء بيروت، 1403ق.
مسكويه، تهذيب الاخلاق و تطهیر الأعراق، انتشارات زاهدي، قم، 1384.
مصطفوى، حسن، التحقيقفى كلمات القرآن، سازمان چاپ و نشر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ اول 1416.
مظفر، محمدرضا، منطق، ترجمه منوچهر صانعی درهبیدی، انتشارات حکمت، 1370.
مك اينتاير، السدر، تاريخچه فلسفه اخلاق، ترجمه انشاءالله رحمتى، انتشارات حكمت، چاپ دوم، 1379.
ملاصدرا (محمد بن ابراهيم شيرازي)، شرح اصول الكافي، تصحيح محمد خواجوي، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1369.
نراقى، احمد، معراج السعادة، انتشارات دهقان، تهران، بيتا.
33. نراقى، مهدى، محمد مهدى، جامع السعادات، انتشارات اسماعیلیان، چاپ دوم، 1424 ق.
Aristotle, The Nicomachean Ethics, trans. David Ross, Oxford University Press, 2009.
Devereux Daniel, The Unity of the Virtues,A Companion to Plato, Edited by Hugh H. Benson. Blackwell Publishing Ltd, 2006.
Kraye, Jill, “history of Western ethics: Renaissance”, in Encyclopedia of Ethics, Second Edition, eds. Lawrence C. Becker and Charlotte B. Becker, Routledge, 2001.
MacIntyre, Alasdair, After Virtue, Publisher A&C Black, 2013.
پینوشتها
[1].intermediate
[2]. excess and defect
[3]. محمدحسن لطفی این قسمت را چنین ترجمه کرده است: «فضیلت همیشه حد وسط را هدف قرار میدهد». (ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه لطفی، ص 64) لذا در این ترجمه اشارهای به کلمه «کیفیت» نشده است ولی در ترجمه دیوید راس چنین است:
Then virtue must have the quality of aiming at the intermediate.
[4]. در ترجمه صلاح الدین سلجوقی این چهار معیار چنین ترجمه شده است: «در کدام وقت، شایسته ماست و در کدام مواقع و به مقابل کدام کس، و برای چه و تا چه اندازه» (ارسطو، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه صلاحالدین سلجوقی، انتشارات عرفان (محمد ابراهیم شریعتی افغانستانی)، 1386 ص 57). در ترجمه دیوید راس آمده است:
But to feel them at the right times, with reference to the right objects, towards the right people, with the right motive, and in the right way. (Ross, p. 30)
[5]. right
[6]. wrong
[7]. برخی از محققان، این کتاب را به ابنهیثم نسبت میدهند.
[8]. Lorenzo Valla