چکیده:
مسئلهی قدر پیش از اسلام در میان قوم عرب مورد بحث بوده است. قول به قدر، که عقیده به نوعی جبر است، در میان طوایفی از این قوم رواج داشته است. آنها مرتکب فواحش و اعمال زشت میشدند و در مقام اعتذار آن اعمال را به خدا نسبت میدادند. آیهی مبارکهی «وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَیْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ»: (1) (و چون کار زشتی انجام میدادند، میگفتند ما پدران خود را بر آن یافتهایم و خداوند ما را به آن فرمان داده است. بگو همانا خدا به کار زشت فرمان نمیدهد. آیا بر خدا میگویید آنچه نمیدانید) ناظر بدین معنی است. (2)
طبق برخی از روایات، بحث در قدر به بعد از اسلام نیز کشیده شده است. مثلاً مسلم و ابن باجه روایت میکنند: مشرکین قریش پیش پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلم) آمدند و دربارهی قدر با وی منازعه کردند. (3) تِرمِذی مینویسد: صحابه نیز در این مسئله با هم به مباحثه و منازعه پرداختند ولی آن حضرت شدیداً نهی فرمود. (4) البته به روایتی هم که چندان معتبر نمینماید، پیامبر در میان ابوبکر و عمر، که در این مسئله با هم اختلاف داشتند، داوری فرموده و هدایتشان کرده که «اَلقَدرُ خیر و شرّه من الله تعالی»: (5) (قدر، خیر و شرّش از خدای متعال است). واللهُ اعلم.