w w w . a h l e b a i t p e d i a .com
دانشنامه اهل بیت
حدیث
نویسنده مقاله: حامد پوررستمی؛ معصومه شفیعی پورمرجی.
منتشر شده در: فصلنامه پژوهش نامه اخلاق
رتبه مقاله: علمی-پژوهشی
سال،شماره: سال ششم زمستان 1392 شماره 22

چکیده

چالش جدّی بشریت معاصر بیش از آنکه وامدار ضعف قوانین یا فقدان تکنولوژی باشد، معلول عدم کاربست بایسته های اخلاقی و رفتاری است. یکی از این بایسته های مهم و پرنقش، عنصر استقامت گفتاری است که دارای بار معنا و مفهوم خاصی است و مقصود آن، اقامه زبان بر حق و مدیریت استمرار این حق محوری است. بسیاری از چالش های فردی و فرافردی بشریت امروز همچون آشفتگی های روحی و روانی، اختلافات و ازهم گسیختگی خانواده ها، نابسامانی های اجتماعی و نیز تخریب روابط در اثر لغزش های زبان و عدم استقامت گفتاری ایجاد شده و علاوه بر خسران معنوی و سوء عاقبت، لذت زندگی و آرامش درونی را از انسان سلب نموده است. ترسیم شاخصه های استقامت گفتاری در پرتو کلام علوی، نسخه مجرّبی را برای رفع و دفع چالش های اخلاقی بویژه در عرصه گفتار عرضه می نماید که این مقاله عهده دار بخشی از آن است.

واژگان کلیدی

استقامت، گفتار، نهج البلاغه، استقامت گفتاری، اخلاق اسلامی.

 

متن مقاله:

طرح مسئله

یکی از دلایل مهم و در عین حال خاموش و مسکوت در بروز بسیاری از مشکلات فردی، اخلاقی، اجتماعی، خانوادگی، سیاسی و اقتصادی انسان معاصر، عدم توجه به مسئله استقامت در گفتار و غفلت از آن است. خالق هستی خود تأکید دارد که استقامت ورزیدن نه تنها امری سهل و ساده نیست، توأم با سختی ها، شدائد و مسائلی است که با طبع طغیان گر و مادی و نفسانی، دست یازیدن به آن امری دشوار است. این استقامت همان راه روشن و مؤکدی است که تمام رسولان و پیغام آوران الهی از آدم(علیه السلام) تا خاتم(صلی الله علیه و آله) بر آن اصرار ورزیده و خود به آن متخلّق گشته اند و آن را چونان ارمغان و مصباح فروزانی، فراروی رهروان و ره پویان صراط مستقیم الهی در طول تاریخ بشریت به یادگار گذاشته اند. اینک در دنیای معاصر، یکی از عوامل اصلی ناتوانی، نومیدی و ضعف اراده در انسان ها ، نداشتن استقامت و پایداری در کارها است.

یکی از وجوه این استقامت، استقامت گفتاری است. ضرورت پردازش به موضوع استقامت گفتاری ازآن روست که عدم استقامت و ثبات در گفتار، عامل بسیاری از اختلافات و نابسامانی های زندگی فردی و اجتماعی جامعه بشری امروز قلمداد می شود و به تغییر و حتی نافرجامی رفتار و سرنوشت انسان ها می انجامد. در نظام اخلاقی، مهم ترین بایسته در تعاملات فرد با دیگران، مدیریت سخن است. کارکردهای بی شمار استقامت گفتار در حوزه های اجتماعی و سیاسی، فرهنگی و ...، همواره پررنگ ظاهر شده و در نقطه مقابل، تبعات سوئی را نیز درپی داشته است که در برخی موارد زمینه ساز گمراهی و ضلالت شده که فرد را از اوج عزت به حضیض ذلت رسانده است.

مسئله فراروی مقاله، مفهوم و شاخصه های استقامت گفتاری با تکیه بر آموزه های امیر بیان علی(علیه السلام) است. این مسئله فراروی ذهن نویسنده قرار می گیرد که: آیا استقامت گفتاری، ناظر به حفظ زبان از ناهنجاری های اخلاقی است یا آنکه این استقامت، مفهوم و گستره ای فراتر دارد و بار معنایی خاص خود را حمل می کند؟ همچنین اگر ما شاخص را به معنای ویژگی و نشانه بگیریم، این فضیلت اخلاقی (استقامت گفتاری) دارای چه شاخصه هایی است؟ بدون تردید برشمردن این شاخصه ها می تواند نقشه راه مؤمن خداجو را به سوی کوی دوست هموارتر و روشن تر نماید؛ به خصوص آنکه این شاخصه ها از منظر کسی باشد که خود معلم تام و تمام همه ارباب نظر و عمل در سیر و سلوک است.

مفهوم شناسی استقامت

استقامت از واژه «قَوَم» گرفته شده است که به معنای استمرار و پایداری (زمخشری، 1992: 538) و قرار داشتن در راه راست، بی هیچ انحراف و کژی به سمت وسویی و نیز راستی، راست شدن و راست ایستادن است. (دهخدا، 1385: 6 / 141) نکته قابل تأمل آنکه استقامت دربرگیرنده مفاهیمی همچون اعتدال، (زبیدی، 1414: 2 / 768) ثبات و مداومت (ابن اثیر، 1414: 17) و استمرار (ابی هلال عسکری، 1412: 51) نیز می باشد. واژه استقامت به صورت مصدری در قرآن نیامده و به صورت های فعلی و اسم فاعل 47 بار به کار رفته است. آنجا که آیات نورانی قرآن کریم از استقامت سخن می گوید، آن را ناظر به راه مستقیمی می داند که از آن به «اسلام» یاد می کند. لذا هر فعل و عملی که در آن پایداری صورت گیرد، اما خارج از دایره اسلام باشد، نمی تواند مصداق استقامت مطلوب باشد. پس می توان گفت: استقامت در مفهوم قرآنی آن، اصطلاحی برای پایداری در دین و مسیر حق در برابر کژی ها است. (ابن عاشور، 1997: 11 / 282)

واژه «استقامه» در کتاب شریف نهج البلاغه در مجموع 20 بار استعمال شده است. (1) استقامت در نهج البلاغه نیز به همان مفهوم قرآنی خود به کار رفته است و بر معنای پایداری، ایستادگی، استواری، راست و مستقیم گردانیدن و ثبات بر صراط مستقیم الهی تأکید دارد. راغب اصفهانی در معنای استقامت می گوید: «استقامت درباره راهی گفته می شود که بر روی خط هموار می باشد و راه حق به آن تشبیه شده است و استقامت انسان، یعنی متعهد بودن او در راه مستقیم.» (راغب اصفهانی،1383: ذیل ماده قوم) مرحوم علامه طباطبایی مفهوم استقامت را این گونه بیان می کند: «مراد از استقامت آدمی در یک کار این است که از نفس خود بخواهد که درباره آن امر قیام نماید و آن را اصلاح کند، به طوری که دیگر فساد و نقص به آن راه نیابد و به حدّ کمال و تمامیت خود برسد.» (طباطبایی، 1417: 11 / 47) با توجه به مطالب پیش گفته و التفات به بار معنایی قوم و استقامت، می توان استقامت گفتاری را اقامه زبان بر مسیر حق و همچنین مدیریت استمرار این حق محوری دانست؛ چراکه استقامت به معنای فعلیت عملی و به پا داشتن، در مقابل قعود است و با توجه به باب استفعال که معنای طلبی دارد، استقامت را به معنای طلب قیام به شمار می آورند که از لوازم آن، استمرار و استدامت است. (همان)

بدون تردید، شکیبایی در برابر حوادث سخت و طوفان های سنگین، نشانه شخصیت و وسعت روح آدمی است؛ آن چنان وسعتی که حوادث بزرگ را در خود جای می دهد و لرزان نمی گردد. «یک نسیم ملایم می تواند آب استخر کوچکی را به حرکت درآورد؛ اما اقیانوس های بزرگ همچون اقیانوس آرام، بزرگ ترین طوفان ها را هم در خود می پذیرد و آرامش آن برهم نمی خورد. گاه انسان ظاهراً شکیبایی می کند؛ ولی چهره این شکیبایی را با گفتن سخنان زننده که نشانه ناسپاسی و عدم تحمل حادثه است، زشت می سازد؛ اما افراد باایمان و قوی الإراده و پرظرفیت کسانی هستند که در این گونه حوادث هرگز پیمانه صبرشان لبریز نمی گردد و سخنی که نشان دهنده ناسپاسی و کفران و بی تابی و جزع باشد، بر زبان جاری نمی سازند؛ صبر آنها صبر زیبا و جمیل است.» (مکارم شیرازی، 1372 الف: 9 / 351) حال نشانه ها و شاخصه های این استقامت گفتاری چیست؟

بررسی شاخصه های استقامت گفتاری

به نظر می رسد می توان از آموزه های امیر بیان(علیه السلام) بهترین شاخصه ها را برای برترین وجه استقامت به دست آورد. در این بخش، شاخصه های استقامت گفتاری در دو قسم شاخصه های ایجابی و سلبی تقدیم می شود:

1. شاخصه های ایجابی

مراد آن دسته از ویژگی های زبانی است که انسان باید خود را بدانها آراسته نماید و در تحصیل آن بکوشد. از منظر آموزه های نهج البلاغه به سه مورد از اشاره می شود:

یک. لسان واحد و همگام با قلب

منظور از «لسان واحد»، یگانگی در گفتار، عدم نفاق و دوگانگی در سخن گفتن است که این زبان واحد و عدم تزلزل و تغییر در گفتار مستقیم، از مصادیق استقامت گفتاری قلمداد می شود.

در کلام علوی آمده است: «زبان را با دل یکی گردانید و هر یک از شما زبان خود را نگه دارد که این زبان قصد سرکشی به صاحبش را دارد. به خدا نمی بینم بنده ای را که پرهیزگار بود و پرهیزگاریش وی را سود دهد، مگر آنکه زبان خویش در کام کشد.» ( نهج البلاغه، خطبه 175) همگون سازی سخن و قلب از مراحل مهمی است که فرد باید با ممارست و تمرین بدان دست یازد. چه بسا انسان موضوعی را بد می داند و قلب آن نیز بدان اعتراف می کند؛ اما به دلیل عدم کنترل و مدیریت زبان، سخنی از وی صادر می شود که برخلاف اعتراف قلبی اوست. دست کم یکی از وجوه تأکید امام بر همسان سازی و هم رنگی قلب و لسان، ناظر به تفسیر فوق است.

امام(علیه السلام) در مجالی دیگر، مصداق و معیار لسان واحد را تبیین نموده و ضمن بیان شیوه سخن گفتن مؤمن و منافق، به تبیین معنای فرمایش خود که «زبان مؤمن در پشت دل او و دل منافق در جلو زبان اوست» می پردازد و مفهوم آن را این گونه بیان می دارد:

همانا زبان مرد باایمان در پس دل اوست و آنچه گوید، در گرو ایمان است و دل منافق از پس زبان اوست و هرچه بر زبان راند، بر او تاوان است. چه مرد باایمان چون خواهد سخنی بر زبان آرد، در آن نیک بیندیشد، اگر نیک است، آشکارش کند و اگر بد، پنهانش دارد و منافق می گوید آنچه بر زبانش آید و نمی داند چه به سود اوست و چه او را نشاید و رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: ایمانِ بنده ای استوار نگردد تا دل او استوار نشود و دل او استوار نشود تا زبان او استوار نگردد. (همان)

این سستی، تلوّن و تردید و عدم ثبات در گفتار است که اعتقاد و اندیشه و بلکه ایمان انسان را تهدید می کند. لذا امام(علیه السلام) ثبات ایمان و تقوا را استقامت قلب می داند. ایشان همچنین به منظور ثبات و استقامت قلب، استقامت در زبان و گفتار را شرط لازم می داند.

شارح گران قدر نهج البلاغه ابن میثم ذیل فراز فوق از بیان امیرمؤمنان(علیه السلام) آورده است:

دلیل اینکه دل راست و درست نمی شود مگر زمانی که زبان مستقیم شود، آن است که استقامت زبان عبارت از این است که انسان به خدا و پیامبرش(صلی الله علیه و آله) گواهی دهد و آنچه را لازمه این گواهی است، به جای آورد و از ارتکاب کارهای ناشایستی که در شرع مقدّس نام برده شده و از موانع استقامت قلب خودداری کند؛ زیرا ارتکاب این اعمال را نشانه عدم اقرار و اعتقاد به شهادتین و نداشتن ایمان کامل می دانیم و هیچ کاری بی آنکه لوازم آن فراهم شود، استقامت نمی یابد. (ابن میثم بحرانی، 1388: 208 ـ 207)

در همین راستا است که اهل فن آورده اند:

آنگاه که قلب از آفات ظاهری و باطنی خالص و مبرّا شد و تمام و کمال در جهت رضایت حضرت حق قرار گرفت، خداوند چنین وجودی را منوّر می سازد، آن سان که چراغی خانه ای تاریک را روشن و نورباران می کند و این نورانیت، قلب صاحبش را از ظلمات شک و تردید به سوی نور یقین و از حیرت و سرگردانی، به ثبات و اعتدال هدایت می کند. چنین قلبی منشأ نور و روشنایی برای صاحبش و منبع نورافشانی و ارشاد برای دیگران خواهد بود. (شریاضی، 1376: 40 ـ 36)

دو. اتخاذ سکوت حکیمانه

امیر بیان(علیه السلام) در گفتاری حکیمانه، آداب سخن گفتن و سکوت نمودن و جایگاه هر یک را به روشنی بیان می فرماید: «آنجا که گفتن باید، خاموشی نشاید و آنجا که ندانند، به که خاموش مانند.» ( نهج البلاغه، حکمت 173) سکوت کردن از سخن حکیمانه و تفریط کردن در سخن و همچنین سخن گفتن از روی نادانی، صفات ناپسندی هستند که در مقابل آنها، سخن با حکمت گفتن است که فضیلتی برای گفتار محسوب می شود. (ابن میثم بحرانی، 1388: 5 / 575) ازاین رو دانشمندان بین کمال عقل و قلّت کلام، رابطه مستقیم برقرار کرده و عقل و کلام را مانند دو کفّه ترازو دانسته اند که هرچه عقل بالاتر رود، کلام کمتر می شود. (مکارم شیرازی، 1372 ب: 9 / 103)

یکی از پژوهشگران معاصر، ضمن تقسیم گفتار انسان ها به چهار دسته اقوال انسان ها را محکوم به اجتناب می شمرد و در باقیمانده نیز که خالی از خطا و گناه نیستند یا دست کم فایده ای بر آنها مترتب نمی شود، تنها راه نجات را ـ جز در موارد ضروری ـ سکوت می داند. (2) (حقانی زنجانی، 1363: ش 8)

همچنین حضرت در مجالی دیگر می فرماید: «مگو آنچه نمی دانی، بلکه مگو هرچه می دانی. چه خداوند بر اندام های تو چیزهایی واجب کرد و روز رستاخیز بدان اندام ها بر تو حجّت خواهد آورد.» ( نهج البلاغه، حکمت 374) عبارت «لا تقل ما لاتعلم» نشان از این است که آن حرف یا دروغ است و یا احتمال دروغ در آن می رود. (ابن میثم بحرانی، 1388: 5 / 734) در تعلیل عبارت «بل لا تقل کلّ ما تعلم» نیز گفته اند: بیشتر حقایق برای بیشتر مردم قابل درک نیست. (شوشتری، 1376: 7 / 396) علت دیگر، این است که به زودی دیگران از جهل تو بر آگاه نبودن بر موضوع، مطلع خواهند شد و تو را مذمت خواهند کرد و خواهند خندید. (موسوی، 1376: 5 / 488)

این سخن زیبا از مولای متقیان(علیه السلام)، بیانگر بینش عمیق علوی در مدیریت زبان است تا آدمی تمام آنچه را در صندوقچه ذهن خود قرار داده است، به زبان نیاورد. در گامی فراتر باید گفت: انسان حتی تمام مطالبی را که به آنها علم و یقین دارد نیز نباید به زبان آورد، اگرچه راست و واقعی هستند؛ زیرا چه بسا به زبان آوردن آنها فتنه ایجاد کرده، ضمن ایجاد اختلاف، نزاع و درگیری صورت می گیرد. این لجام گسیختگی چه بسا عِرض و آبروی افراد را در عرصه تاخت وتازهای خود پایمال کند. به راستی که ارزش و کم ارزش بودن، شخصیت و بی شخصیتی، دانش و خردمندی و یا بی خردی انسان، هنگام سخن گفتن او آشکار می گردد و مولای متقیان(علیه السلام)، چه نیکو در نهج البلاغه به این مطلب پرداخته است: «آدمی نهفته در زیر زبان خویش است.» ( نهج البلاغه، حکمت 140)

نکته قابل تأمل آنکه، چه بسا گفتار بجا و پسندیده، نوعی جهاد در راه خدا محسوب گردد. آن گونه که امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: «خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا به مال هایتان و به جان هایتان و زبان هایتان.» (3) (همان: نامه 47) اهمیت مسئله استقامت گفتاری، تبلیغ، سخنوری و روشنگری آنجا آشکار می گردد که امام(علیه السلام) در تقسیم بندی سه گانه انواع جهاد، آن را در کنار جهاد با جان و مال، نوعی مستقل به شمار آورده است؛ یعنی جهاد گفتاری و تبلیغ حقیقت در کنار جهاد جان و مال از بزرگ ترین اعمال قلمداد شده و مورد تأکید و وصیت امام قرار گرفته است.

سه. رازداری

ازجمله شاخصه های استقامت گفتاری، رازداری و جلب اعتماد دیگران است و ثبات و مداومت بر این امر، نقش فوق العاده ای را در حیات فردی و اجتماعی انسان دارا می باشد؛ زیرا اگر سخن از زبان رها شد، دیگر آب رفته را بر جوی باز نتوان آورد. پیشوای اول شیعیان می فرماید: «جبران آنچه به نگفتن به دست نیاورده ای، آسان تر بُوَد تا تدارک آنچه به گفتن از دست داده ای که نگاه داری آنچه در آوند [ظرف یا مشک آب] است، به استوار بستن آن به بند است.» (همان: نامه 31)

این سخن مشتمل بر ضرب المثل های فراوان و حکیمانه ای است. ازجمله اینکه می گویند: تو می توانی سکوت خود را بشکنی و به کلام و سخن تبدیل کنی؛ اما نمی توانی سخنت را به سکوت تبدیل کنی و این یک حقیقت است؛ زیرا سخن شنیده و نقل می شود، پس نمی توان آن را به سکوت برگرداند.» (ابن ابی الحدید، بی تا: 3 / ذیل عبارت)

و نگهداری رازهای درون به بستن زبان است؛ چون بستن سر ظرف، آنچه را در آن است، حفظ می نماید. (هاشمی خوئی، 1397: ذیل عبارت)

کنترل و استقامت زبان در جایی که لازم است انسان زبان را مهار نماید، بلاهای زیادی ازجمله فتنه ها و نزاع ها را از انسان دور می کند و اسباب نزول نعمت هایی از قبیل: دروری از گناهان و آرامش و آسایش در زندگی را فراهم می آورد. یکی از مهم ترین تجلّی گاه های مفهوم استقامت گفتاری در کلام امیرالمؤمنین(علیه السلام) آن است که فرمود:

سخن در بند توست، تا بر زبانش نرانی و چون گفتیش تو در بند آنی. پس زبانت را چنان نگه دار که دَرَم و دینارت [طلا و نقره ات] را. چه بسا سخنی که نعمتی را ربود و نقمتی را جلب کرد. (4) (نهج البلاغه، حکمت 373)

در فراز فوق، امام(علیه السلام) حفظ و خاموشی زبان را با دو وجه لطیف تشویق کرده است:

نخست: اینکه سخن، بنده و اسیر انسان است، مادام که دهان را نگشوده و زبان را رها نساخته است؛ اما هنگامی که شروع به سخن گفتن کرد و زبان را آزاد و رها نمود، دیگر انسان اسیر سخن است و به واسطۀ آن، نزد خدا و مردم مسئول است.

دوم: اینکه زبان از پیچیده ترین اعضای انسان و زر وجود اوست. لذا شایسته است آن را نگه دارد و با کلام بیهوده مشغول نسازد، همان گونه که طلا و سکه خود را نگه می دارد و از چشمان مردم مخفی می کند و راز این حکمت در آن است که امام(علیه السلام) در ادامه می فرماید: چه بسا یک کلمه، نعمتی را از انسان سلب نماید و بلایی را بگشاید. (هاشمی خویی، 1397: ذیل عبارت)

2. شاخصه های سلبی

مراد آن دسته از ویژگی های گفتاری است که انسان ملزم است آنها را از خود دفع یا رفع نماید. این شاخصه ها همچون سمی، ایمان فرد را هدف قرار داده، و زمینه سقوط وی را فراهم می کنند. ازاین رو اگر استقامت بر دفع و رفع گفتار باطل و کنترل و نگهداری زبان از لغزش ها و هرگونه انحراف و باطل گویی در زندگی انسان تحقق یابد، او به بزرگ ترین عامل رشد و ترقی دست یافته و برای سیر تکاملی خویش در صراط مستقیم، سازنده ترین ابزار را در اختیار گرفته است.

امام علی(علیه السلام) در خطبه متقین، بیان و گفتار را بر دیگر صفات مقدم داشته اند و ضمن بیان اینکه پرهیزگاران در دنیا دارای فضیلت ها هستند، یکی از دلایل این برتری را چنین به تصویر می کشند: «گفتارشان صواب است و میانه روی شان شعار و فروتنان اند در رفتار و گفتار.» (نهج البلاغه، خطبه 184) صواب محور بودن گفتار امری است که فرد متقی همواره بدان توجه دارد؛ چراکه در روایت نبوی آمده است: «خداوند هیچ یک از اعضای انسان را مانند زبان عذاب نمی کند.»، زبان عرض می کند: «خدایا چرا مرا بیش از سایر اعضا عذاب می کنی؟» خداوند می فرماید: «از ناحیه تو سخنی خارج شد و به مشرق ها و مغرب ها رسید و باعث ریختن خون بی گناه و غارت اموال و تجاوز ناموسی گردید. به عزّت و جلالم سوگند، تو را به گونه ای عذاب کنم که هیچ یک از اعضای دیگر را آن گونه عذاب نکرده باشم.» (کلینی، 1365: 2 / 115)

به نظر می رسد یکی از مهم ترین ره توشه ها که می تواند مانع از عذاب الهی و آتش قهر و غضب پروردگار باشد، همین کنترل و مهار زبان از لغزش ها باشد. «هر اندازه شخص به نگاهداری زبان خویش همت گمارد و مواظبت نماید، به همان اندازه قله های ایمان را یکی پس از دیگری فتح می نماید؛ زیرا حفظ زبان نیاز به تذکر دائمی و عدم غفلت دارد. هرگاه انسان متوجه باشد که در محضر خدا است، زبان جز به حق و راستی نمی گشاید.» (صرام مفروز، 1378: 10)

امام علی(علیه السلام) در زمینه به بند کشیدن این عاملِ رسوایی و حبس و تربیت آن و علاج نمودن واقعه را قبل از وقوع هشدار می دهد:

پیش از آنکه زبانت تو را به زندان طولانی و هلاکت درافکند، او را زندانی کن؛ زیرا هیچ چیز به اندازۀ زبانی که از جاده صواب منحرف می شود و به جواب دادن می شتابد، سزاوار زندان طولانی نیست. (تمیمی آمدی، 1378: 2437 / ح 4180)

در اینجا به دو بیماری دروغ و غیبت اشاره می شود که از مهم ترین شاخصه های سلبی در گفتار به شمار می روند. در واقع اگر بخواهیم برای ناپایداری و عدم استقامت در گفتار، دو شاخصه و معیار ارائه کنیم، از بارزترین آنها دروغ و غیبت است:

یک. پرهیز از دروغ

یکی از لغزش ها و انحرافات زبان از مسیر صواب و مستقیم، دروغ و دروغ گویی است. از منظر آموزه های علوی (نشانه) ایمان آن است که راست گویی را هرچند به زیان ما باشد، بر دروغ گویی (گرچه به سود ما باشد)، ترجیح دهیم. (نهج البلاغه، حکمت 458) امام(علیه السلام) دروغ را از اخلاق اسلام و مسلمانی نمی داند: «دروغ گویی از اخلاق اسلام نیست.» (تمیمی آمدی، 1378: 5 / 74)

دروغ گویی نه تنها از اخلاق اسلامی نیست؛ با فطرت و سرشت پاک آدمی نیز در تضاد است. برتراند راسل معتقد است انسان ها دروغ گویی را از کودکی می آموزند و از آنجا که از ابتدا اندیشه دروغ گفتن به ذهن کودک خطور نمی کند، به تدریج امکان دروغ گفتن با مشاهده آن از طریق بزرگ ترها کشف می شود و در شرایط ترس از آن استفاده می کند. (راسل، 1347: 146)

حسب آموزه های روایی، یکی از عواملی که موجبات علاقه خاص پیامبر به امام علی(علیه السلام) را رقم زد و او را از همان کودکی محبوب و شیفته وی ساخت، مقام صدق و صداقت ناب علوی است. امام صادق(علیه السلام) ابزار رسیدن به آن جایگاه والا نزد پیامبر(صلی الله علیه و آله) را این گونه تشریح می نماید: «بنگر که علی(علیه السلام) با چه چیز آن مقام را نزد پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) پیدا کرد؛ همان را پیروی کن» و در ادامه می افزاید: «همانا علی(علیه السلام) آن مقام را نزد پیامبر خدا(صلی الله علیه و آله) با راست گویی و امانت داری به دست آورد.» (کلینی، 1365: 2 / 104)

در استقامت زبان بر گناه بزرگی چون دروغ گفتن، حتی در موارد کوچک و جزئی نیز باید تأمل نمود و از اموری که موجب روی آوردن به دروغ می شود، پرهیز کرد و عوامل ایجادکننده آن را از بین برد. یکی از این عوامل زمینه ساز، نقل مسموعات برای دیگران است. هرچند ممکن است شنیدن سخنی از فردی بدون اشکال باشد، نقل بی ضابطه سخن برای افراد جامعه اشکال دارد و انسان را از مصادیق دروغ گویان قرار می دهد. امام علی(علیه السلام) در نامه خود به حارث همدانی که یکی از اصحاب ایشان بود، نگاشت: «هرچه شنیدی، به مردم مرسان، که آن دروغ گویی را نشان است.» (نهج البلاغه، نامه 69)

در واقع امام(علیه السلام) بدترین گفتار را دروغ می داند و می فرماید: «همانا بدترین گفتار دروغ است.» (همان: خطبه 83) ازاین رو در وصیت ایشان این تأکید را می بیینم که «در آنچه نمی دانیم، سخن را واگذاریم و آنچه را برعهده نداریم، بر زبان میاریم.» (همان: نامه 31)

نکته نهفته در فرمایش امام(علیه السلام) بدین سان آشکار می گردد که اظهار نظر درباره مسائل مختلف بدون علم و آگاهیِ کافی، انسان را به سمت اغراق و دروغ گویی سوق داده، از طرفی به شایعه پراکنی ها و جوسازی ها دامن می زند. حضرت سپس جایگاه دروغ گویان و صداقت پیشه کنندگان را چنین ترسیم می نماید: «از دروغ دوری گزینید که از ایمان به دور است و چراغ او بی نور. راست گو بر کنگره های رستگاری و بزرگواری است و دروغ گو کناره مغاک و خواری.» (همان: خطبه 86) حضرت از افرادی که سخنان باطل به زبان می رانند و از گفتن سخنان نادرست و بیهوده ابایی ندارند، اظهار انزجار و بیزاری می کند. (همان: نامه 78)

با تأمل در این کلام حضرت می توان دریافت که احتمال نفوذ جریان فکری افراد مغرض و بدکردار در اندیشه و اعتقاد انسان زمانی قوّت می یابد که انسان بدون تحقیق و بررسی به چیزی که علم ندارد، معتقد شود و آن را بر زبان جاری سازد و خواسته یا ناخواسته، خود منبعی برای اخبار نادرست، شایعات و جوسازی ها باشد.

دو. پرهیز از غیبت و ریختن آبروی دیگران

یکی از گناهان و انحرافات بزرگ زبان، غیبت کردن است. در تعریف معنای غیبت آورده اند: غیبت آن است که در پشت سر کسی سخنی گوید که اگر بشنود، رنجیده خاطر گردد؛ اگر آن سخن راست باشد، «غیبت» است و اگر دروغ، «بهتان» نامیده می شود. (جوهری، 1386: 196) همچنین در معنای غیبت نوشته اند: «غیبت آن است که چیزی درباره کسی گفته شود که اگر به گوش وی برسد، خوشش نیاید؛ خواه آن گفته راجع به نقص و کاستی در بدن یا در اخلاق (خلق و خوی) یا در گفتارها و یا در رفتارهای مربوط به دین یا دنیای او باشد؛ بلکه حتی اگر مربوط به کاستی هایی در لباس یا خانه یا مرکب وی باشد.» (نراقی، 1370: 2 / 303)

مولای متقیان که به راه های آسمان آشناتر است تا راه های زمین، در زمینه آسمانی شدنِ اهل زمین تأکید می کند که باید موانع و آسیب ها را برداشت؛ ازجمله آنکه: «پس هر یک از شما که تواند خدا را دیدار کند، دست به خون و مال مسلمانان نیالوده و زبان به ریختن آبرویشان نگشوده، چنین کند.» (نهج البلاغه، خطبه 175) یعنی ورود زبان به قلمرو شخصیت دیگران خط قرمزی است که مؤمن باید بدان توجه داشته باشد و همان طور که نباید دستش به خون دیگران آلوده باشد، زبانش هم نباید به غیبت و ریختن آبروی دیگران آلوده گردد. براساس همین آموزه است که آن حضرت فاصله حق و باطل را چهار انگشت ارزیابی می کند و می فرماید:

ای مردم! کسی که دانست برادرش دینی درست دارد و در راه راست گام برمی دارد، به گفته مردم درباره او گوش ندهد، که گاه تیرانداز تیر افکند و تیرها به خطا رود. سخن نیز چنین است، درباره کسی چیزی گویند و آن نه این است. گفتار باطل تباه است، و خدا شنوا و گواه است. بدانید! میان حق و باطل جز چهار انگشت نیست. (از او پرسیدند معنی این سخن چیست؟ انگشتان خود را فراهم آورد و برداشت و میان گوش و دیده گذاشت. سپس گفت:) باطل آن است که بگویی شنیدم و حق آن است که بگویی دیدم. (همان: خطبه 131)

شارحان نهج البلاغه ذیل عبارت فوق آورده اند: مراد این است که اقوال مردم همیشه حقیقت ندارد و از روی علم و شناخت نیست؛ بلکه بسیاری از آنها از روی حدس و گمان صادر می شود و اخباری دروغ و فتنه انگیز و غالب آنها خطا و اشتباه است. (شوشتری، 1376: ذیل خطبه 141) از فرمایش حضرت(علیه السلام) چنین به دست می آید که انسان مؤمن نه تنها بر اعتقادات و اندیشه ها و نیات صحیح خود ثابت قدم می ماند و پافشاری می کند، اگر برادر دینی خود را نیز فردی معتقد و بر مسیر حق یافت و نسبت به او شناخت و معرفت حاصل نمود، نباید به شایعات و سعایتِ سعایت گران و بدگویی بدخواهان در مورد او اعتنا کند و آن را باور نماید؛ زیرا فاصله گوش و شنیده ها تا فاصله چشم و دیده ها فقط چهار انگشت است و انسان مؤمن هرگز در اعتقاد راسخ خود، شنیده ها را ملاک قرار نداده، بر آن اعتماد نمی نماید.

نتیجه

1. راز ماندگاری و بهروزی انسان ها و ملت ها در گذشته و حال، عنصر استقامت بوده و نقش استقامت گفتاری در این میان بی بدیل و پرنقش است.

2. نقش آموزه های امام علی(علیه السلام) در تقویت استقامت ازجمله استقامت گفتاری از دو حیث بینشی و روشی قابل تأمّل و اجرا است. از حیث بینشی، امام با «ارائه مبانی و معارف تئوریک لازم درباره استقامت مانند درهم تنیدگی و رابطه متقابل قلب و لسان» و از حیث روشی نیز با «ارائه اصول و راهکارهای مؤثر در استقامت مانند رد مسموعات بی ضابطه و پرهیز از نقل آن» نسخه ای ناب و کاربردی را در حوزه اخلاق فراوری ما قرار می دهند.

3. شاخص های استقامت گفتاری ناظر به نشانه ها و ویژگی هایی است که به دو بخش تقسیم می شوند: یکی شاخصه های ایجابی مانند ضرورت همگونی قلب و زبان و اتخاذ سکوت حکیمانه و دیگری شاخصه های سلبی مانند پرهیز از دروغ و غیبت.

4. بر حسب آموزه های امام علی(علیه السلام) کلید سعادت و نیکبختی انسان ها در کنترل و حفظ زبان است که امام در نهج البلاغه بر آن تأکید می ورزد و بشریت را از عواقب شوم خطاهای گفتاری آگاه می سازد.

پی نوشت:

[1]. چهار بار به صورت مصدری (استقامه) در خطبه های151 (دو بار) و 175 و 207 و نیز 9 بار به صورت ماضی، (إ ستَقامَ، إ ستَقاموا، إ ستَقَمنا، إ ستقامَت، وإ ستقمتُم) در خطبه های 33، 104، 118، 120 و 175. دو بار به صورت فعل مضارع منصوب (حتّی یستقیمَ) هر دو بار در خطبه 175 به استناد سخن پیامبر| بار به شکل مضارع مجزوم (لَم تَستَقیموا) در خطبه182و نامه 50 و 3بار به صورت مضارع منفی (لایستَقیمُ) در خطبه 175 به استناد حدیث پیامبر| و یک بار در حکمت 97 به کار رفته است. (نهج البلاغه فیض الاسلام)

2. اقوال انسان ها به چهار دسته تقسیم می شود: 1. گفتار دارای ضرر محض که سودی در آن نیست و عقل و شرع در این مورد حکم به سکوت کردن داده اند؛ 2. گفتار دارای نفع محض که ضرری در آن نیست. این نوع گفتار فی نفسه دارای منافع است؛ لیکن از آفات جنبی مثل ریا، تظاهر و غیبت خالی نیست؛ 3. گفتاری که هم ضرر و هم منفعت دارد که در این قسم بهتر است از زیان آن اجتناب شود و سکوت بر گفتار برتری داشته باشد؛ 4. گفتاری که نه ضرر دارد و نه منفعت و اجتناب از آن لازم است؛ زیرا باعث تضییع عمر و سرمایه جان است.

3. اللهَ اللهَ فِی الْجهَادِ بأ مْوَالِکُمْ وَأ نْفُسِکُمْ وَأ لْسِنَتِکُمْ فِی سَبیلِ اللهِ.

4. الْکَلأ مُ فِی وَثَاقِکَ مَا لَمْ تَتَکَلَّمْ بهِ، فَإذَا تَکَلَّمْتَ بهِ صِرْتَ فِی وَثَاقِهِ، فَاخْزُنْ لِسَانَکَ کَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَکَ وَ وَر قَکَ فَرُبَّ کَلِمَه سَلَبَتْ نِعْمَه وَ جَلَبَتْ نِقْمَه.

منابع و مآخذ

قرآن کریم.
نهج البلاغه، شهیدی، سید جعفر، 1368، ترجمه نهج البلاغه، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، چ 1.
ابن ابی الحدید،عبدالحمید هبه الله، بی تا، شرح نهج البلاغه، ج 3، محقق محمد ابوفضل ابراهیم، قاهره، دار احیاءالکتب العربیه.
ابن اثیر، مجدالدین ابی فیض سید محمد مرتضی حسینی واسطی، 1414 ق، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 17، بیروت، دار الفکر.
ابن عاشور، محمد بن محمد طاهر، 1997 م، التحریر والتنویر، ج 11، تونس، الدار التونسیه للنشر.
ابن میثم بحرانی، کمال الدین میثم بن علی، 1388، شرح نهج البلاغه، ج 5، ترجمه سید محمدصادق عارف و حبیب روحانی، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، چاپ زیباکنار، چ 3.
ابی هلال عسکری، حسن بن عبدالله، 1412 ق، الفروق اللغویه، قم، مؤسسه النشر اسلامی.
تمیمی آمدی، عبدالواحد بن محمد، 1378، غررالحکم و دررالکلم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.
جوهری، اسماعیل بن حماد، 1386، الصحاح تاج اللغه و الصحاح العربیه،تحقیق احمد عبدالغفور عطاء، بیروت، تهران.
حقانی زنجانی، حسین،1363، «سکوت عامل بازدارنده از آفات زبان»، نشریه مکتب اسلام، س 24، ش 8 .
دهخدا، علی اکبر، 1385، لغت نامه، ج 6، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران (به کوشش دکتر غلامرضا ستوده و دکتر ایرج مهرکی و اکرم سلطانی).
راسل، برتراند،1347، تربیت به خصوص دوره اول کودکی، ترجمه عباس شوقی، تهران، عطائی، چ 3.
راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1383، مفردات، ترجمه غلامرضا خسروی حسینی، تهران.
زبیدی حنفی، محب الدین ابی فیض سید محمد مرتضی حسینی واسطی، 1414 ق، تاج العروس من جواهر القاموس، ج 2، بیروت، انتشارات دار الفکر.
زمخشری، جارالله ابوالقاسم محمود بن عمر، 1922 م، اساس اللغه، قاهره، دار الکتب المصریه.
شریاضی، احمد، 1376، المدرس بالازهر الشریف، «استقامه القلب»، نشریه علوم انسانی، منبر الاسلام، ش 7، السنه الرابعه عشره.
شوشتری، محمدتقی، 1376، نهج الصباغه فی شرح نهج البلاغه، ج 7، تهران، امیرکبیر.
صرام مفروز، محمدحسین، 1378، «بررسی آفات و گناهان زبان از منظر قرآن و عترت»، نشریه علوم قرآن و حدیث، کوثر، ش 27.
طباطبایی، سید محمدحسین، 1417 ق، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 47، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
فیض الاسلام، سید علی نقی، 1379، ترجمه و شرح نهج البلاغه، تهران، مؤسسه تألیفات فیض الاسلام للطباعه و نشر منشورات فقیه، چ 5.
کلینی رازی، ابی جعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق، 1365، اصول کافی، ج 3 ـ 2، ترجمه و شرح سید جواد مرتضوی، انتشارات دار الکتب الاسلامیه.
مکارم شیرازی، ناصر، 1372 الف، پیام امام امیرالمؤمنین(علیه السلام)، ج 21، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چ 21.
مکارم شیرازی، ناصر، 1372 ب، تفسیر نمونه، ج 9، تهران، دار الکتب الاسلامیه، چ 21.
موسوی سید رضی، ابوالحسن محمد بن الحسین، 1377، نهج البلاغه،ترجمه علی نقی فیض الاسلام، تهران، فقیه، چ 2.
موسوی، سید عباس علی، 1376، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالرسول الاکرم، دارالمحجه البیضاء، چ 1.
نراقی، مهدی، 1370، جامع السعادات، ج 2، ترجمه سید جلال مجتبوی، تهران، حکمت.
هاشمی خویی، حبیب الله، 1397 ق، منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، تهران، المکتبه الاسلامیه، چ 3.

نوشتن دیدگاه


تصویر امنیتی
تصویر امنیتی جدید

مطالب مرتبط