چکیده:
مسأله سعادت و شقاوت از مباحث بسیار مهم انسانی است که از دیرباز فکر بشر را به خود مشغول داشته است. مفسران، محدثان، فیلسوفان و متکلمان، هر کدام به مناسبتی به این مبحث پرداختهاند. انسان دارای ساحتهای وجودی و ابعاد وجودی مختلفی است. ساحت فطرت، ساحت ادراک، ساحت اراده، ساحت عمل از دیدگاه علامه طباطبایی، فعلیت یابی جنبههای وجودی با انجام فعل خاص خود، مایه آرامش و راهیابی انسان به کمال و سعادت است و عدم فعلیت قوا و شئون نفس، عامل از هم پاشیدن حیات انسانی و شقاوت. سعادت هر چیزی عبارت است؛ از رسیدن خیر وجودی آنچیز تا بهوسیله آن کمال خود را یافته و در نتیجه متلذذ شود. سعادت در انسان که موجودی است مرکب از روح و بدن؛ عبارت است از رسیدن به خیرات جسمانی و روحانی. مؤلفههای سعادت عبارت است از خیر، لذت، هدایت، کمال. مؤلفههای شقاوت عبارت است از؛ شر، ألم، ضلالت، نقص. عوامل سعادت به سه بخش عمده، بینشی، اخلاقی و رفتاری تقسیم میشود که ایمان، تقوا، تزکیه، عمل صالح ذیل آنها بحث میشود. نقطه مقابل یعنی عوامل شقاوت اموری همچون؛ اعراض از یاد خدا، جهل و گناه میباشد. انسان در تمام کارهای ارادیاش، مختار و آزاد است. خداوند او را مختار آفریده و اراده کرده که او سعادت و شقاوت خویش را به دست خود رقم زند، اما آیاتی در قرآن هست که بهظاهر، آزادی و اختیار انسان را نفی میکند و تمام امور را به مشیت و اراده الهی موکول میداند. از نظر علامه طباطبایی، سعادت و شقاوت، اکتسابی است نه ذاتی. حکمت خداوند اقتضاء میکند که سعادت و شقاوت بشر بر اساس اختیار باشد. خدا راه اطاعت را که منتهی به سعادت بشر میشود و راه شقاوت را که منتهی به بدبختی او میگردد، برای او بیان کرد.